لحظه های انقلاب
کتاب لحظه های انقلاب به شکل گزارش نویسی است و به معنای واقعی تلفیقی از روایت و قصه نویسی دارد و نکته قوی که در این کتاب مشاهده می شود نزدیک بودن به واقعیات است.
این کتاب مستند گونه ای است از لحظه های اسطوره ای انقلاب مردم ایران که نویسنده با تمام گوشت و خون و عصب خود شخصا آزموده است.
نویسنده سعی کرده با حفظ امانت و صداقت، تا آنجا که خود ناظر عینی حوادث بوده وقایع انقلاب را نقل کند.
بخش هایی از کتاب :
«...خمینی چه کرده خدا؟ لباسی که 50 سال منفور بوده و هر که تنش بوده یا مسجد بوده یا سر قبر آقا بوده یا روضه می خوانده و تو وقتی توی فرودگاه می دیدی که چطور قرآن را بالا گرفته و سر عمامه پیچیده را تا کمر خم می کرده تا شاه از زیرش رد شود و برود سوئیس برای تعطیلات زمستانی... و چطور با عمامه بزرگش خم می شده و دست شاه را می بوسیده و در کنارش توی ضریح امام رضا می ایستاده و زیارت نامه می خوانده و اینجا و آنجا وعظ می کرده و شاه را دعا می کرده و سال تا سال هم حتی در یکی از خیابان های تهران چشمت به قد و قواره و عمامه و عبایش نمی خورده، حالا به هر طرف که بپیچی عمامه می بینی.... این خمینی کیست؟»
مؤلف : محمود گلابدره ای
انتشارات : دفتر نشر معارف
#معرفی_کتاب
#شنبه_های_کتاب_مساجد
@Shanbehaye_Ketab
صعود چهل ساله
پروژه تحقیقاتی صعود چهل ساله که توسط حدود ۷۰ نفر از نخبگان حوزوی و دانشگاهی با صرف بیش از ۲۵۰۰۰ ساعت، به بررسی ۱۹۰۰۰ آمار بین المللی پرداخته است، ارتقای جایگاه ایران در منطقه و جهان از پیش از انقلاب تاکنون را نشان می دهد.
کتاب "صعود چهل ساله" که شامل بخشی از پروژه بزرگ پژوهشی صعود چهل ساله است، در ۹ فصل به ذکر اسناد و آمارهای معتبر بین المللی پرداخته و با همت آستان قدس رضوی در ۳۲۰ صفحه تمام رنگی به چاپ رسیده است.
انتشارات : آستان قدس رضوی
#معرفی_کتاب
#شنبه_های_کتاب_مساجد
@Shanbehaye_Ketab
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی کتاب (در قالب نمایش)
کاری از کانون امام رضا(علیه السلام) مسجد امام رضا(علیه السلام) استان قم
#معرفی_کتاب
#شنبه_های_کتاب_مساجد
@Shanbehaye_Ketab
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گپی با "ملاصالح قاری" شخصیت ماندگار کتاب «ملاصالح» و فیلم « آن23 نفر»
کتاب ملاصالح (سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق)
نویسنده کتاب : رضیه غبیشی
انتشارات : شهید کاظمی
بخشی از کتاب :
« یک روز مثل روزهای گذشته که گاهی با رعب و وحشت و انتظار رهایی میگذشت، دروازهٔ بزرگ ساختمان استخبارات باز شد و ماشین حامل اسیران تازهوارد داخل محوطهٔ حیاط شد. مثل هر بار بهسرعت به حیاط رفتم تا پیش از رفتن اسرا به اتاق بازجویی آنها را تحویل بگیرم و تخلیهٔ اطلاعاتی کنم. در حلقهشان ایستاده بودم :
- آقایان! من اسمم صالح البحّار است. مثل شما اسیر و مترجمتان هستم. با من همکاری کنید و هیچ نترسید. من در اتاق بازجویی کنارتان هستم و تا آنجا که بتوانم، با شما همکاری میکنم. به نفعتان است جواب سؤالاتشان را بدهید. البته من نیز چیزی که به ضرر شما باشد، برایشان ترجمه نمیکنم.
اسرا با نگرانی و ترس به من نگاه میکردند. خوف و وحشت و بیاعتمادی در نگاهشان موج میزد. خسته و گرسنه و بیرمق بودند. چارهای نبود، باید آنها را آماده میکردم. ادامه دادم :
- قبل از شما خیلیها آمدند اینجا که اگر کمکشان نمیکردم، کارشان تمام بود. حواستان باشد، فریب وعدههایشان را نخورید. قول پناهندگیشان را قبول نکنید؛ چون شما را به خارج نمیفرستند. اینها فقط میخواهند از شما سوء استفاده کنند و... .»
#معرفی_کتاب
#شنبه_های_کتاب_مساجد
@Shanbehaye_Ketab