.
پشت کامیونهای گاراژِ قیدار نوشته بود: بیمهی جون.
من اولهای کتاب میخواندم "جون" و با خودم میگفتم بیمهی جون باز چه حرف عتیقهایست!
جلوتر که رفتم و با مرام قیدار آشناتر که شدم تازه شصتم خبردار شد آن چیزی که کامیونهای قیدار بیمهاش شده جُون است و نَه جون!
غلامِ سیاهِ حبشیِ شهیدِ کربلا!
البته این نبوغِ امیرخانی در نویسندگیست که شخصیتها و ماجراها را زود لو نمیدهد و خوانندهی آثارش را دنبال کشفِ ماجرا میکِشانَد.
من اسمِ جُون را اولین بار در همان قیدارِ امیرخانی خواندم. همان سالی که قیدار از زیر چاپ بیرون آمده بود. شاید ۹۰.
البته روضهی غلام سیاه را قبلترها شنیده بودم اما اسمش را نَه!
امروز که دنبالِ سوژهی جدیدِ نوشتنم میگشتم یک قطعه روضه از جُون شنیدم و اینطوری روزیِ امروزم حواله شد!
جُون ظاهرا اول غلامِ ابنعباس بوده بعد امیرالمؤمنین او را خریده و به جناب ابوذر بخشیده...
خب ابوذر خودش از آن شخصیتهای اسرارآمیزِ روزگار است. از آن معدود آدمهایی که امیرالمؤمنین با مرور خاطراتش به گریه افتاده و با هزار دریغ از او اسم برده، جُون در خانهی چنین شخصیتی بوده.
بعد ابوذر شهید که شده جُون به خدمت امیرالمؤمنین برگشته و بعد از آن دیگر از خانهی اهلبیت جدا نشده تا اینکه در کربلا به شهادت رسیده...
حالا این جُونِ شهید یک روضهای دارد که حتما شنیدهاید.
فیالحال روضه را از👈 اینجا بشنوید تا کلمهها را پیدا کنم و ببینم از آن غلامِ بلندمرتبه چه میتوانم بنویسم...
الان فقط دارم به این فکر میکنم که آدمیزاد از بابالحسین به کجاها که نمیرسد حتی اگر به ظاهر فقط یک غلامِ حبشی باشد...
.
✍ملیحه سادات مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
. پشت کامیونهای گاراژِ قیدار نوشته بود: بیمهی جون. من اولهای کتاب میخواندم "جون" و با خودم میگفت
.
من همان روز که به خانهی فرزندی از فرزندانِ عبدالمطلب وارد شدم، دانستم که طالعم بلند است.
فرزندان عبدالمطلب آقازادگان حجاز بودند، مردمانی کریم و اخلاقمدار که هرگز در حق بردهی خویش ظلم روا نمیداشتند.
لیکن من گمان میکردم اوج سعادتم دیگر همان باشد که در خانهی نوادهی عبدالمطلب به کار گرفته شوم.
خانهای از ثروتمندان و آقازادگانِ بااخلاق.
اما هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که روزی علیابنابیطالب مرا از عموزادهاش بخرد!
آن سکههای گرامی که علی از همیانِ پربرکتش درآورد و در ازای من پرداخت، نقطهی شروعِ عاقبتبخیری من شد...
من دیگر یک سیاهِ حبشیِ دور افتاده از وطن نبودم.
من حالا مرد سعادتمندی بودم که به خانهی علی آمده بود و از سفرهی حلال او نان میخورد.
بعد از آنکه علی من را به ابوذر بخشید، من وارد خانهی کسی شدم که روز و شبش در مدحِ علی میگذشت.
من جامِ عشقِ علی و اولادِ علی را جرعه جرعه از شرابِ کلامِ ابوذر نوشیدم و لحظه لحظه شیداتر شدم.
من در خانهی کسی بودم که وقتی معاویه برایش زر و نان میفرستاد تا دست از علی بکشد، با آنکه در خانهاش حتی یک دانه خرما هم پیدا نمیشد، دست رد به فرستادههای معاویه میزد و حُبِ علی را به شمشهای طلای معاویه نمیفروخت.
من شاگردِ ابوذر شده بودم و از او درسِ جان دادن برای علی میگرفتم.
ابوذر شهید که شد، من آوارهتر از آن بودم که به خانهی مولایم علی بازنگردم...
دست تقدیر مرا دوباره به دامان علی برد و من بعد از علی به فرزند ارشدش و بعد از او به اباعبدالله پناه بردم...
من غلامِ سیاهِ حبشی که میشد در خانهی یکی از اولاد ابوسفیان تباه شوم یا در منزلِ زنی از اشراف مکه به خدمت گرفته شوم، حالا داشتم دست به دست از کریمی به کریم دیگر سپرده میشدم.
من نیک میدانستم که سعادتِ دو سرا از آن من شده است، اما دیگر هرگز فکر اینجایش را نمیکردم. من حتی به خیالِ شبم هم نمیدیدم که یک روز برای حسین شمشیر بزنم و جانِ ناچیزم را برای او فدا کنم. حتی اگر فدا شدن برای اولاد علی را در خیالاتم آورده بودم اینجای ماجرا را دیگر در دوردستترین تمناهایم هم نیاورده بودم! این تکه از واقعه که اباعبدالله خودش را کنارِ بدنِ من برساند و سرم را به بالین بگیرد و تازه به اینها اکتفا نکند، صورت روی صورتم بگذارد و مرا ببوسد و ببوید، تصورِ اینها حتی در محالاتم هم نیامده بود، اما در واقعیت برایم رقم خورد...
آن لحظه که حسین بالای پیکرم نشسته بود، دیگر نَه زخمها برایم بهایی داشت و نه خونی که از تنم میرفت و نَه حتی هلهلهها و اهانتِ لشکرِ یزید... هیچ چیز بهایی نداشت در برابرِ نگاهی که حسینابنعلی به چهرهام دوخته بود و زمزمهای که در گوشم میخواند...
من آن لحظه دیگر یک غلامِ سیاهِ حبشی نبودم، من سفیدروترین سیاهِ افریقا، آزادهترین غلامِ حبشه و شهیدترین مرد قبیلهام بودم...
سکههای علی کار خودش را کرده بود، بهایی که او یک روز در ازای من پرداخت، برای من عاقبتبخیری خریده بود...
من میانِ آغوشِ حسین، عاقبتبخیرِ دستهای علی شده بودم....
✍ملیحه سادات مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
روضه را از اینجا بشنوید.
.
هدایت شده از دلــتورا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خود آن گوشوار میدادم.
دُر به آن نابهکار میدادم ..
#روضه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کنارم پدری بود که نیست...
@sharaboabrisham
.
سلام و ادب
عزاداریها قبول
کدوم شخصیت عاشورا یا رخداد کربلا رو دوست دارید که دربارهاش بنویسم؟
لطفا 👈اینجا نظرتون رو بنویسید.
.
هدایت شده از شراب و ابریشم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اگه روزی مجلسدار بشم، حتما از اون روضههای اول صبحی میگیرم.
از اونا که توی تاریک روشن صبح، لای در خونهای باز میشه، جلوی در آب پاشیده میشه و بوی اسپند کوچه رو پر میکنه.
روضهخونای مجلسای اول صبح معمولا جاافتادهترهان، معمولا خیلی اهل سر و صدا نیستن، مراعات خواب همسایهها رو میکنن، گریهکنهای روضههای اول صبح هم معمولا پیرمرد پیرزنهاییَن که از جوونی عادت به خواب بعد نماز صبح نداشتن.
من اون سکوت و خلسهی روضههای اول صبح رو خیلی دوست دارم، زیارت عاشورای اول صبحِ این روضهها یه حال دیگه داره...
این روضهها توی پر گریهترین حالتشونم یه آرومیِ خاصی داره، از اون آرومیا که دلِ آدمو بدجور ناآروم میکنه!
کاش اینجا بجای خونهی مجازی، خونهی واقعیم بود و شما مهمونای اول صبحم... روضهخون داشت به همین ملاحت گریه میکرد و از بقیه اشک میگرفت.
من هم اشکریزون مشغول دم کردن چای و مهیا کردن صبحانهی روضهی پنج صبحم بودم...
......
چای روضههامونو به حبهی محبتت شیرین کن
به حرمت زیارت عاشورای اولِ صبحِ پیرمرد، پیرزنهای مجلست، ارباب!
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
درست میگید، اصلا این صحبتِ امام رضا جانه که فرمودن: فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا: مردم اگه خوشگلیای کلام و راه ما رو میدیدن حتما از ما تبعیت میکردن...
یک عمر با بدسلیقگی معارف اهلبیت رو عرضه کردیم و بعد پرسیدیم چرا اقبال کمه؟
چون ما بلد نبودیم اون حجم از زیبایی رو به تصویر بکشیم و هر بار اومدیم از خوشگلیهای راه و کلام اهلبیت بگیم، زدیم همه چیزو خراب کردیم...
بنظر من فقط هنرمندان باید در عرصهی بیانِ معارف ورود کنند.
هنرمندی مثل استاد حامد کاشانی که در سخنوری هنرمنده
هنرمندی مثل استاد فرشچیان که در تصویرگری هنرمنده
هنرمندی مثل استاد برقعی که در شعر گفتن هنرمنده
هنرمندی مثل استاد سید مهدی شجاعی که در نویسندگی هنرمنده
هنرمندی مثل حاج محمود کریمی که در روضهخونی هنرمنده
هنرمندی مثل دکتر قنبری که در بیان تاریخ اسلام هنرمنده...
کاش همهی منبریها و معلمهای دین قبل از ورود به بیان معارف چند واحد درس هنر پاس میکردند.
واقعا چطور میشه بدونِ هنر، زیباترین جلوههای عالَم رو به مردم منتقل کرد؟
.
از محبتتون به خودم و قلمم سپاسگزارم🙏
.
شراب و ابریشم...
. سلام و ادب عزاداریها قبول کدوم شخصیت عاشورا یا رخداد کربلا رو دوست دارید که دربارهاش بنویسم؟ لطفا
.
چه پاسخهای قشنگی به این سوال دادید.
ممنونم از توجهتون.🙏
انشاالله اباعبدالله همهی ما رو در جمع عزادارانش بپذیره💚
.
شراب و ابریشم...
و اما رونمایی از طرح عزیز و نازنینِ پَرِ چادرِ زینب💚 به مناسبت ایام اسارتِ عمه جانِ امام زمان، رو
.
طرحِ پَرِ چادرِ زینب رو یادتونه که پارسال گذاشتیم؟
این طرح رو با کمکِ خانم رضاییِ عزیزِ صاحبِ کسب و کارِ پینک اسکارف اجرا کردیم.
ایشون برای عید غدیر امسال هم به ما لطف کردند و تعدادی روسری به عنوان عیدی برای دختران مسجدیِ ما ارسال کردند.
به پاسِ محبت و اعتمادی که ایشون به تیم شراب و ابریشم داشتند و دارند، کانال خوبشون رو معرفی میکنم و تضمین میکنم که قیمتهاشون واقعا منصفانهاس.
فعلا روسریهای مناسب ماه محرم رو در ویترینِ کانالشون دارن.
پیشنهاد میکنم حتما کانالشون رو ملاحظه کنید.
آدرس:
https://eitaa.com/joinchat/1474953413Ce2f9eaaacc
.
شراب و ابریشم...
طیبه میگفت تو میتوانی از هر موقعیتی خندهدارترین حالتِ ممکن را برداشت کنی و از هر چیزی یک طنزِ جذا
از ابتدای تبلیغات از دکتر پزشکیان دفاع کردم و اجازه ندادم کسی به ایشان توهین کند یا تخریبی صورت بگیرد، علیرغم اینکه با تمام وجودم تلاش کردم که پزشکیان انتخاب نشود، ولی جلوی تخریبها هم ایستادم تا جایی که حتی همین راضیهی خودمان که من را مثل کف دستش میشناسد گفت یک جاهایی خیال میکردم واقعا طرفدارِ پزشکیانی!
مخصوصا این آخرها که با رصدِ میدان و در تبلیغاتِ حضوری برای خودم روشن شده بود پزشکیان رأی میآورد، جلوی همه ایستادم و به تخریبها جواب دادم چون نمیخواستم منتخبِ ملت پیش از انتخابش بیحرمت شده باشد.
من معتقدم پزشکیان متعلق به انقلاب است. و نیروهای سالم و صالح باید گِردَش را بگیرند و سادهدلیاش را به نفعِ وطن هدایت کنند و اجازه ندهند غربگراهای بیمایهای که امتحانشان را پیش از این پس دادهاند، در تصمیماتش اثر بگذارند و کرسیِ ریاستجمهوری را از پشت پرده مصادره کنند.
دیشب خبر۲۱ متنِ پیامِ پزشکیان به سید حسن نصرالله را که خواند با تمام وجود خدا را شکر گفتم و از سه سالهی اباعبدالله خواستم که مدد برساند و اجازه ندهد اصلیترین پایگاهِ دفاع از حقوقِ سه سالههای غزه با جریان غربگرا درآمیزد و جبههی مقاومت را به انزوا بکشد.
ما بچههای انقلاب، منتخبِ ملت را هم دعا میکنیم که در این مواضع ثابتقدم باشد و هم مدد میرسانیم که در کشورداری موفق باشد انشاالله.
و این تفاوتِ روشنِ بین ما میهندوستان و آن قدرتپرستانیست که از هر انتخاباتی فقط در پِیِ منافعِ شخصیاند و برای داراییهای وطن کیسه میدوزند.
✍ملیحهساداتمهدوی
این نوشته را هم ملاحظه کنید.
@sharaboabrisham
.
همین دو سه شب پیش بود.
بعد از نماز همانجا توی صف نشسته بودیم و با دو سه تا از خانمهای مسجدی، گرمِ صحبت که یکمرتبه یک نفر از پشت بغلم گرفت و دو سه تا بوسه حواله کرد.
با خنده برگشتم سمتش، خانم طحان بود.
همسایهی باصفا و بیریا و عزیزمان.
همسایهای که در تمام سالهای همسایگی جز خوبی و نیکی هیچ خاطرهای از او ندارم.
زنی پاکطینت و صالح که همیشه در صفِ خدمت به مسجد و هیأت و روضه از همه پیشتر بود.
امروز صبح بابا از مسجد که آمدند، خبرِ فوت خانم طحان را آوردند و من شبیهِ کسی که یکی از نزدیکترینهایش را از دست داده باشد در غم فرورفتم و یک لحظه تمامِ خاطرات خوبم با آن همسایهی قدیمی از جلوی چشمم گذشت.
چاییریز و کفشجفتکنِ مجلسهای اباعبدالله، عمرش به محرمِ امسال نبود و صبحِ روزی که متعلق به سه سالهی ارباب است، آخرین سهمش از تباکیها و گریههای بر حسینابنعلی را برداشت و برای همیشه از میانِ گریهکنهای اباعبدالله رفت...
ممنون میشوم اگر همسایهی باصفای ما را به آیهی قرآنی، فاتحه یا صلواتی و شیرینتر از هر چیز به ذکر یا حسینی، مهمان کنید.🙏
مرحومه طاهره طحان، همسر مرحوم جعفرزاده
.
شراب و ابریشم...
. همین دو سه شب پیش بود. بعد از نماز همانجا توی صف نشسته بودیم و با دو سه تا از خانمهای مسجدی، گرمِ
یکی از داراییهای من اینجا، اعضای خوبی هستند که اونقدر به من محبت دارن که من اینجا حتی اگه از فوت یک همسایه صحبت کنم، بی توجه از کنارش نمیگذرن...
الحمدلله رب العالمین💚
ممنونم که هستید و میخونید و محبت دارید.🙏🌱
.
من روضهخوانِ سکولار نیستم.
و این سکولار نبودن را از عمه جانِ حرم، یاد گرفتهام!
همان بانوی بلندمرتبهای که از صبح یازدهم که کاروان اسرا را راه انداختند تا یک سال و نیمِ بعدش که عمرش به این دنیا بود، هر جا که نشست هم روضه خواند و هم ظالمان را رسوا کرد و هم توی گوش ظلم خواباند...
نمیشود که یک محرم و صفر روضه بنویسم و آدمها را دور خودم جمع کنم و بگریَم و بگریانم و یک کلمه از فلسطین ننویسم!
این لندهورهای توی عکس روی دوچرخهی بچههای فلسطینی نشستهاند و آن خندهی کثیفِ پیروزمندانه حاصلِ فائق آمدن بر دو کودک هفت هشت ساله است!
اسرائیل گُندهلاتهایش نهایت حریف دو تا بچه شوند، دو تا سیلی بزنند توی صورت پسربچهها و بعد انگار که مِرکاوا شکار کرده باشند روی دوچرخه سوار شوند و به نشان پیروزی اسلحه روی دست بالا ببرند.
این دیگر تَهِ تَهِ شجاعت و مردانگیِ سربازان اسرائیلیست.
هزار ننگ به عربستان سعودی که دلارهای حاصل از فروش نفتهایش را توی جیب اسرائیل میریزد تا او بتواند به کشتارِ بچههای غزه ادامه بدهد...
داشتم کلمههایم را میچیدم تا روضهی تازهای بنویسم که این عکس را دیدم و باز یادِ آن👈 سخنرانیِ پرحرارتِ شهیدمطهری افتادم و با خودم گفتم الان اگر زینب کبری هم اینجا بود حتما برای دفاع از بچههای فلسطین خطبه میخواند....
.
✍ملیحه سادات مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من این چند ثانیه مداحی رو خیلی دوس دارم.
هم صدای مداح خیلی قشنگه
هم شعری که میخونه
هم آهنگ و لحن خوندنش.
هم اون حلقه اشک تو چشماش
حال آدمو خیلی خوب و اشکی میکنه
میدونید مداحش کیه؟
کاملش رو دارید برام بفرستید؟
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
من این چند ثانیه مداحی رو خیلی دوس دارم. هم صدای مداح خیلی قشنگه هم شعری که میخونه هم آهنگ و لحن خون
رهام نکن . . .
عشقید بچهها
ممنونم که انقدر سریع جواب دادید☺️🙏
گفتید مداح روحالله رحیمیانه به همراه محمدحسین حدادیان
در کسری از ثانیه پیوی پر شد: روحالله رحیمیان... و فیلم و صوت مداحی...
خیلی حس خوبی گرفتم
ممنونم ازتون.🙏💚
.
34793رهام-نکن-تو-خونواده-منی-حسین (1).mp3
9.16M
تو خونوادهی منی حسین...
چه تعبیری
چه تعبیری
آخ چه تعبیری...
تو خونوادهی منی...
خونواده یعنی همه کس، یعنی همه چیز...
رحمت به شاعری که این رو گفته...
تو خونوادهی منی حسین
چقدر میفهمم این حرفو
چقدر انگار از ته قلب من گفته اینو...
این تعبیر، خاصِ ما عاطفیهای خانوادهدوسته...
مایی که خونواده برامون همه چیزه و اگه قرار باشه یه نفر برامون همه چیز باشه با هیچ جملهای قشنگتر از این نمیتونیم بهش بگیم که همه چیزه برامون، همه چیز:
آخ تو خونوادهی منی حسین...
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
امشب شب اول قبر همسایهی باصفای ماست...
ممنون میشم اگه به آیهی قرآنی، به ذکر فاتحه یا صلواتی مدد برسونید از این شب پر حادثه به سلامت گذر کنه....
مرحومه طاهره طحان فرزند محمد
.
از حسینابنعلى به مرد فقیه، حبیبابنمظاهر...
اما بعد...
اى حبیب!
قرابت ما را با پیامبر مىدانى و تو بهتر از دیگران ما را مىشناسى و شخص آزادمرد و غیرتمندى هستى. از جان خود بر ما مضایقه مکن، رسول خدا در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد.
.