eitaa logo
شراب و ابریشم...
7.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
824 ویدیو
42 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم شاگردقرآن ایده‌پرداز نویسنده سخنران مدرس دانشگاه مربی نوجوان مجری
مشاهده در ایتا
دانلود
5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_نذار بچه مداحی گوش بده افسرده می‌شه. +بچه، همون موقع:
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود گلدخترای مهد رهپویان قرآن، در جشن ازدواج ۹ زوجمون: با تشکر از مدیر و مربیان محترم مهد رهپویان قرآن بیدخت
شراب و ابریشم...
. و سالن آرایشی یاس خانم آخرتیِ عزیزم که آرایش عروسامون رو بعهده گرفتند. یک بانوی آرایشگر مؤمن و متع
از دو آرایشگر عزیزمون نوشته بودم. جناب علی‌آبادی بزرگوار و خانم آخرتی عزیزم. حالا اجازه بدید از جناب آقای سید علی یوسف‌زاده شهری؛ قصاب محترم بنویسم که حقیقتا زحمت کشیدند. از خرید گوسفند تا حمل و نقلش تا محل تالار گرفته تا قربانی و تکه‌تکه کردن و بسته‌بندی گوشتها تمام زحمات روی دوش ایشون بود، بدون دریافت حتی یک ریال حق‌الزحمه. چقدرررر همکاری کردند، مخصوصا برای نگهداری گوشتها در یخچال منزلشون تا ما فرصت کنیم بتونیم کم‌کم گوشتها رو توزیع کنیم. ایشون بعنوان یک قصاب درستکار و بااخلاق باید معرفی بشن و واقعا جای قدردانی داره. من در تمام قربانی‌های خیریه از ایشون کمک می‌گیرم و همیشه نهایت همکاری رو با ما دارند. خداوند به جان و مال ایشون برکت عنایت کنه ان‌شاالله. فروشگاه گوشت ایشون دور میدون غدیره؛ کسب و کارهای حلال‌خور و درست‌کار رو باید معرفی و حمایت کنیم. کاری که آقای یوسف‌زاده انجام دادند حداقل سه چهار ملیون تومن دستمزد داشت. (خرید گوسفند، حمل و نقلش، قربانیش، قطعه‌قطعه کردن و بسته‌بندی و نگهداریش در یخچال شخصی) ولی خب ایشون نه تنها یک ریال هم دریافت نکردند که هر بار ازشون تشکر کردم گفتند وظیفه‌ی ماست! وظیفه! آدمهای درستکار خودشون رو در قبال مستضعفان موظف می‌دونند... الحمدلله رب العالمین به خاطر وجود چنین افرادی در جامعه‌ی ایمانی. .
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من، بعد از اعتکاف‌گردیها و برگزاری جشن عروسی و توزیع گوشتها:
. دارم برای تشکر و قدردانی از عزیزانی که در گناباد به برگزاری جشن عروسی کمک کردند برنامه‌ریزی می‌کنم. بزرگوارانی مثل اعظمِ عزیزم که دسته‌گل‌ها رو درست کرده بود و حقیقتا زیبایی گلهاش خیره‌کننده بود، یا مثلا آرایشگرا و عکاسامون، قصاب و گروه سرود و گروه گلدخترامون... این وسط می‌مونید شما عزیزانی که از شهرهای مختلف ایران یا پول فرستادید و یا هدیه‌. به شما دسترسی ندارم. پیشنهاد خودتون برای جبران اینهمه خوبی‌ چیه؟ پیشنهاداتون رو بگید. اگه عملی باشه به دیده‌ی منت می‌پذیرم💚 شماها گنج‌های من هستید تو این دنیا. گنج‌هایی که با کمکتون قله‌های خیر و نیکی رو فتح می‌کنم. چطور باید خوبیهاتونو جبران کنم؟ .
شراب و ابریشم...
. دارم برای تشکر و قدردانی از عزیزانی که در گناباد به برگزاری جشن عروسی کمک کردند برنامه‌ریزی می‌کنم
نجمه خاتون در مسیر حرم، به نیابت از گنج‌های من: 😅 البته ایشون خودش یکی ازهمین گنج‌هاست🤗 .
شراب و ابریشم...
. غالبا بهترین خوانِش برای هر شعر و هر متنی توسطِ خودِ شاعر و نویسنده صورت می‌گیره، چون این خودِ شاع
به سیده فائزه گفتم شیشه‌های آب حرم کلا خالی شده؛ گفت خسته نباشید خب پرش می‌کردید. گفتم بی‌خیال بابا، توش هوای حرم داره😆 و بعد یاد👈 این دستنوشته‌ی قدیمی و دوست‌داشتنیم افتادم که می‌فرماد: هوای حرم، هوای حرم... هر چند همه میگن صدای فیلم خرابه، ولی برای خودم که صدا خوبه لذا هیچ رسیدگی به درخواستها نمی‌کنم و همون فیلم و همون صدای خراب رو می‌ذارم همیشه. 😂 آب آتش خاک هوا... .
. سال اول دانشگاه یه همکلاسی داشتم که اسمِ بلوتوث موبایلش میشا بود، وقتی ازش پرسیدم چرا میشا؟ گفت اسم یکی از انبیای دعای ام‌داووده! اینو که گفت انگار یک لامپ صدهزار واتی تو چشمام روشن شد؛ چراغونی شدم اصلا! اون دعای ام‌داوود رو می‌شناخت. خدا می‌دونه چه ذوقی کردم از اینکه یه آدمِ اعتکافی پیدا کردم و همین شد سرنخ یک محبت عمیق بین من و یک رفیق. البته بعد از سالها دوستی و رفاقت به جرأت می‌گم از خیلی جهات برای من عزیز بود و عزیز هست. اما هیچ وقت یادم نمی‌ره اولین جرقه‌ی این محبت عمیق رو که میشای نبی زد! میشا، پیامبری که نمی‌شناسم، یکی از بهترین دوستان تمام عمرم رو به من عطا کرد! شاید حاج فاطمه یکی از فرازهای اجابت‌شده‌ی من در یکی از ام‌داوودهاییه که خونده بودم... رفیقِ طلا رفیقِ قرآنی💚 وَحَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا/ سوره نساء آیه ۶۹ .
این هم گزارش ارسالی از اعتکاف مادر_کودکِ مشهد😍 و کتابی که مادرهای معتکف بسیار دوستش داشتند☺️ از اول هم این مادرها بودند که این کتاب رو رقم زدند. وقتی من روضه می‌نوشتم و مادرها به من پیام می‌دادند ما بخاطر بچه‌ی کوچیک نمی‌تونیم بریم هیأت و با روضه‌های تو اشک می‌ریزیم و با گوشی و پای نوشته‌های تو هیأت نرفتن‌هامون رو جبران می‌کنیم... این مادرها بودند که من رو بردند به سمت برپا کردن یک هیأتِ مجازی... . . ان‌شاالله کتابِ خوشبختِ بعدی رو تقدیم می‌کنم به مادرهای چندفرزندی و حتما در ثوابِ سِیرِ نوشتن و تدوینش مادرها رو شریک می‌کنم و از امروز تا روز چاپش هر مادر عزیزی که فرزندی به دنیا بیاره و یک نفر به جمع محبین اهل‌بیت اضافه بشه؛ ثواب نوشتن کتاب رو تقدیمش می‌کنم. .
. حقیقتا من هم شبیه حضرت حافظ هر چه کردم از دولت قرآن کردم.🌱 .