eitaa logo
شراب و ابریشم...
7.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
824 ویدیو
42 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم شاگردقرآن ایده‌پرداز نویسنده سخنران مدرس دانشگاه مربی نوجوان مجری
مشاهده در ایتا
دانلود
. با دعای خِیرِ مادرم، شب شهادت امیرالمؤمنین ساکن نجفم... هزاران هزاران الحمدلله رب العالمین دعاگوی همه‌ی شما خوبانی که به عشق اهل‌بیت اینجا جمع شدید و به حرمت اهل‌بیت به من اعتماد کردید هستم. .
. اگه حرفی دارید که دوست دارید امشب از طرف شما به امیرالمؤمنین گفته بشه، بصورت ناشناس اینجا بنویسید، دم اذون صبح ان‌شاالله همه رو باز می‌کنم و برای امیرالمؤمنین می‌خونم. .
زمان: حجم: 231.2K
اطراف حرم امیرالمؤمنین غوغاست شبیه اربعین موکبها دسته‌های عزاداری زائرها...
الان پشت‌بام صحن حضرت زهرا مقابل گنبد پر ابهت امیرالمؤمنین 💚 دعاگویم و التماس دعا دارم ازتون
زمان: حجم: 228.9K
دعای جوشن کبیر حرم امیرالمؤمنین دعاگویم و التماس دعا دارم ازتون
زمان: حجم: 524.2K
روضه‌ی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها حرم امیرالمؤمنین
. من اگر روضه‌خوان بودم برای مثل امشبی، روضه‌ی عمه می‌خواندم! برای مستمع‌هایم از آن ساعتی می‌گفتم که حسنین پدر را از مسجد به خانه آوردند. می‌گفتم امیرالمؤمنین را که آوردند؛ زینب بیرون دوید؛ امیرالمؤمنین خنده به صورت بی‌رمقش آورد که زینب خیلی هول نکند؛ خیلی نترسد، خیلی یکدفعه‌ای با غم بی‌پدری مواجه نشود! هر چند امیرالمؤمنین خواست روی پای خودش بایستد و با خنده‌ی روی لب به زینب بگوید اتفاقی نیفتاده، اما مگر رنگ صورتش را زینب نمی‌دید؟ آنقدر خون از فرق مبارکش رفته بود که روح از چهره‌ی گندمی‌اش رفته بود... زینب هراسان جلو دوید، امیرالمؤمنین نگاهی انداخت و دوباره لبخند زد که نترس دخترم، چیزی نیست، فقط یک زخم کوچک است! آن دو سه روزی هم که در بستر بود، هر بار زینب آمد کنارش، دست زینب را گرفت و دلداری‌اش داد؛ نگذاشت زینب خیالاتی شود و حتی یک لحظه به آنچه در محراب کوفه رخ داده فکر کند... بعد که اینها را گفتم و خوب به مستمع تفهیم کردم علی راضی به لرزیدن دل دخترش نبود، خوب که به همه فهماندم زینب خیلی نازپرورده بود، آن وقت روضه را می‌بردم سمت گودی قتلگاه صدایم را به گریه بلند می‌کردم و می‌گفتم: حالا این زینبی که علی اجازه نداده بود حتی زخم سرش را ببیند، یک‌مرتبه رسیده بالای تنِ بی‌سر اباعبدالله حالا این زینبی که علی نگذاشته بود، بترسد و هول کند، یک‌مرتبه افتاده وسط هیاهوی لشکری‌ها حالا این زینبی که علی نگذاشته بود یکهویی با غم بی‌پدری مواجه شود، بی‌هوا با پیکر برادر مواجه شده اینها را می‌گفتم و می‌گذاشتم وای زینبِ مستمع‌ها مجلسم را پر کند خوب که مردم ناله زدند و وای زینب‌هایشان را فریاد زدند، می‌گفتم امیرالمؤمنین لااقل دو سه روزی بعد از ضربت خوردن زنده بود و خودش زینب را برای لحظه‌ی شهادتش آماده کرده بود، اما امان از آن ساعتی که زینب رسید بالای گودال و دید همه چیز تمام شده و برادر حتی سر به تنش نیست چه رسد به آنکه قرار باشد لبخند بزند و بگوید نگران نباش زینب جان فقط یک زخم کوچک است! این را که می‌گفتم صدایم را به گریه بلند می‌کردم و می‌گفتم یک زخم و دو زخم که نبود، زینب یک‌مرتبه با تنِ هزارزخمِ حسین رو به رو شده بود... یک نفر به من بگوید آن لحظه دلِ زینبِ عاطفیِ دلبسته به حسین چندپاره شده؟ زینبِ نازپرورده‌‌ی امیرالمؤمنین چطور با آن صحنه مواجه شده؟ مستمع که صدایش به گریه بلند شد، صدا می‌زدم هان گریه کنید، گریه کنید، بدتر از اینها هم اتفاق افتاده، کاش قصه فقط به همین مواجهه ختم می‌‌شد، زینب که خودش را به پیکر رسانده، شلاق‌ها سمتش روانه شده... بعد دو دستی می‌کوفتم توی صورتم و داد می‌زدم: زینبِ علی را با ضرب شلاق از پیکر حسین جدا کردند... این را می‌گفتم و اجازه می‌دادم مستمع‌ها مجلس را روی سرشان بگذارند و داد بزنند وای زینب وای زینب ... من اگر روضه‌خوان بودم برای مثل امشبی بیشتر از هر شب دیگری مردم را برای زینبِ نازپرورده‌ی علی می‌گریاندم تا بدانند داغ علی به شهادتش ختم نمی‌شود، داغ علی در همه‌ی وقایع پس از او جریان دارد... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham مرقوم شد در حرم مطهر امیرالمؤمنین شب ۲۱ رمضان روضه‌ی مکتوبِ سحر ۲۱ رمضان سال گذشته در حرم مطهر رضوی👈 اینجاست. .