ما روضهخوانی را از شما به ارث بردیم، وقتی روزهای سختِ پس از پدر، با قلبی خسته و مجروح، خود را پای اُحُد میرساندید و برای حمزهی سیدالشهدا نوحه میخواندید...
ما حتی بلند گریه کردن را هم از شما یاد گرفتیم وقتی همان حوالیِ احد طوری گریه میکردید که صدای گریههایتان مدینه را به هم میریخت.
هنوز صدای عمو جان گفتنهای شما از پای آن کوه به گوش میرسد...
شما یادمان دادید که باید بر سیدالشهداها گریست
شما یادمان دادید که دفاع از دین، یک تکهاش گریه بر شهید است...
شما یادمان دادید که برای دادخواهی، باید مجلس روضه به پا کرد...
ما در آن روضههای جانسوز و آن گریههای جانکاه شما نبودیم زهرا جان!
اما شنیدهایم آن نامردمهایی که بودند، حتی درختی که شما زیر سایهاش به گریهمینشستید را بریدند شاید سوزِ آفتاب اذیتتان کند و بساط هیئت و روضهتان جمع شود...
آه زهرا جان!
ما هر بار که به اینجای تاریخ میرسیم آتش میگیریم...
چطور آن درختی که بریدند، آتش نشد و بر سر و رویشان نریخت؟
کاش ما آنجا بودیم و سوز آفتاب هزار بار سر و روی ما را میسوخت اما ذرهای آفتاب به روی شما نمیرسید...
کاش بچهشیعههایی که هزار و چهارصد سال بعد از شما پای حرف یک سید، جانشان را دادند و انقلاب کردند، آن روزِ مدینه بودند و حجاز را روی سر آنها که شما را آزردند خراب میکردند...
آه زهرا جان!
ما دیر رسیدیم!
ما با یک تأخیر هزار و چهار صد ساله، پای عَلَمها و کتلهایی رسیدیم که شما برپاکرده بودید...
حالا پای همین علمها آنقدر به سر و رویمان میزنیم تا آخرش با همین آهها و نالهها، قیامت کنیم و انتقام گریههای شما را بگیریم...
شما یادمان دادید، گریه، بخشی از مبارزه است... ما پای این قیام هستیم...
به جان عمو جانتان حمزه، انقلاب ما را به انقلابِ خودتان برسانید
بانوی تمامِ قیامهای بر حقِ عالم...
✍ملیحه سادات مهدوی
نیمه شوال، سالروز شهادت عموجان حضرت زهرا، حضرت حمزهی سیدالشهدا و رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی تسلیت.
شادی ارواح طیبه شهدای راه حق #صلوات
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
آمدیم پشت بقیع،
حقِ ورود نداشتیم، حقِ گریه کردن هم!
باید از همان پشت پنجرهها، تماشا میکردیم و آرام و بی صدا اشک میریختیم...
شُرطههای عرب بیشتر به دربانان جهنم شبیه بودند تا به خادمانِ بقیع!
قویهیکل، بدمنظر، سنگدل، چماقدار...
مثل گرگهای وحشی، با دهانهای پُر لعن و نفرین، برای هقهقِ گریهها کمین داشتند...
صدایی اگر به گریه بلند میشد، در لحظه، به ضرب چماقِ شُرطهها ساکت میشد...
روحانیِ کاروان اشاره میکرد سمت قبرستان و توضیح میداد هر نقطه مدفنِ کیست...
دنبالِ اشارههای انگشش را که میگرفتی، جز درد و اندوه چیزی نمیدیدی...
بقیع را دیده بودم در فیلمها و عکسها، اما واقعیت با تصویر فرق داشت!
یک تلِ غربت و غم ریخته بود روی هم، نگاه که میکردی، جنون به جانت میافتاد، اشک اتفاقِ کمی بود برای آن تماشا.
باید فریاد میزدی، باید مینشستی همانجا وسطِ جمعیت و شروع میکردی به کوبیدن توی سر و صورت، باید هوار میکشیدی، باید خاک میریختی روی سرَت، اصلا باید خودت را میکشتی!
و با همهی این احوال، فقط میتوانستی آرام اشک بریزی...
آدمها از بقیع، دیوانه برمیگردند!
حرف کمی نیست، آنهمه عشق و درد درونت شعله بکشد و تو قرار باشد کار را فقط با یک اشکِ ناقابل یکسره کنی...
بقیع، دیوانه کنندهترین جای جهان است برای بچه شیعهها...
✍ملیحه سادات مهدوی
نوشت:
شهادتِ آقا و سرور شیعیان حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام تسلیت
جهت عرض تسلیت به پیشگاه امام زمان #صلوات
#سفرنامه_حج
#آیه_های_دلتنگی
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
از اول هم قرار بر این بود که عاشقِ هم بمانیم...
سرد و گرم روزگار را با هم بچشیم
فراز و نشیب زندگی را کنار هم رد کنیم
با هم بخندیم
با هم اشک بریزیم
با هم دارا شویم با هم ندار شویم
با هم بسازیم
و با هم پسردار شویم...
آن وقت پسرها را با هم، غرق دوست داشتن کنیم،
لای پتوی خوشبختی بخوابانیم و در آغوش دلخوشی بیدارشان کنیم...
روی تخم چشم بزرگشان کنیم
و از قد کشیدنشان ذوق کنیم
اولین قدمها و اولین دندان درآوردنهایشان را شکرگزاری کنیم
سَرِ اینکه بابا را بیشتر دوست دارند یا مامان را، دعوا کنیم!
دویدنهایشان را به صد شوق تماشا کنیم
برای سبز شدن پشت لبهایشان از ذوق اشک بریزیم
پا به پای جوان شدنشان پیر شویم...
و دست آخر،
درست وقتی که خوشسیماترین و خوشقامتترین جوانِ شهر شدند،
بدهیمشان بروند تا شهید شوند!
از اول هم قرارمان بر این بود...
که پیش از جوانیشان یک عمر با هم بسازیم،
و بعد از فروریختنِ جوانیشان یک عمر با هم بسوزیم...
از اول هم قرارمان همین بود که عاشقِ هم و بیشتر از آن عاشقِ وطن بمانیم...
✍ملیحه سادات مهدوی
متن رو با الهام از تصویر نوشتم.
....
ما چقدر به شهدا مدیونیم؟
و چقدرتر به پدر و مادر شهدا؟!
#صلوات هدیه به شهدا و پدر و مادرهاشون
#هفته_دفاع_مقدس❤️
🌱 @sharaboabrisham
کتاب را گذاشتم کنار، چشمهایم را بستم و آن نوزادِ نمکینِ درشتچشمِ غنچهدهانِ خوشبو را در ذهنم تصور کردم، احساس کردم دارم ذوب میشوم پای آنهمه زیبایی و دلبری.
از وصف نوزادِ آمنه قند بود که توی دلم آب میشد و ذوق روی ذوق میریخت.
در عوالمِ خودم غرق بودم و داشتم دور سر آن تازه متولد شدهی بیمثال میچرخیدم که یکباره دلم گرفت!
من فقط چند خط وصف خوانده بودم و قلبم از شدت اشتیاق داشت توی سینهام جابه جا میشد، آن وقت پس تکلیفِ مادری که نوزادی بدین حد خواستنی از دامن خودش روییده بود چه میشد؟! یعنی آمنه چشمش به پیغمبرِ تازه متولدشدهاش که روشن شده درونش با چه حجم از اشتیاق لبریز شده؟ قلبش با چه شدتی تکان خورده؟ چند حلقه اشک توی چشمهایش نشسته و چند تسبیح شُکر از جانش بلند شده؟ چشم در چشمهای محمدیاش که دوخته چند دسته کبوتر از دلش پر زده و روی طاق آسمان نشسته؟
مادرها همینجوریش برای فرزندها جان میدهند، آن وقت مادری که فرزندی چون رسولالله را به آغوش کشیده از خدا چند جان بیشتر طلب کرده تا همه را فدای فرزندی اینهمه خوب کند؟
ولی سهم آمنه از نوزادش فقط چند بوسه و یکی دو بغل بود، نوزاد آمنه باید از آغوشش جدا میشد و در صحرا پناه میگرفت تا جانش از توطئهی یهود برای قتل پیغمبر آخرالزمان در امان باشد!
آمنه میتوانست و البته حق داشت مثل هر مادر دیگری بهانهی طفلش را بگیرد، دست دور فرزندش حلقه کند و اجازه ندهد کودکش را از آغوشش بگیرند، میشد گریه کند، داد بزند و به التماس و مویه یا به قهر و فریاد فرزندش را بخواهد اما عاطفهی مادری هرگز بر ایمان آمنه نچربید و آمنه برای خدا و در راه خدا مِهرِ مادریاش را قربانی کرد و اجازه داد که پارهی تنش را از او دور کنند تا برای چهل سالِ بعد محفوظ بماند و بشر از هدایت محروم نشود.
راستی کائنات به بانو آمنه چقدر بدهکار است؟! چند بغلِ مادرانه؟ چند خوابِ نوزاد سرِ شانه؟ چند فشارِ طفل روی قلب و گرفتن جان تازه؟ چند لالایی شبانه در گوش فرزند؟ چند نگاهِ از سر شوق؟ چند تماشای عاشقانه؟ چند گریه و خنده از ذوقِ مادری؟ چند بوسهی پر فشار از روی مِهر؟
چه شبها که قلب آمنه از شدت دلتنگی درد گرفته و دم برنیاورده، چه روزها که دلش خواسته شیرهی جانش را به فرزندش بنوشاند و آرام در گوشهای خزیده و از احساس مادرانهاش با هیچ کس حرف نزده، چه صبحها که مضطرب چشم باز کرده و سراغ کودکش را گرفته و یادش آمده کودک چند صحرا از او دورتر است، چه شبها که نوزادش را در خواب دیده و با صورت خیس از خواب پریده، چه ساعتها که نگاه مهتاب کرده و برای صورتِ ماه کودکش بی صدا اشک ریخته، چه روزها که از دلتنگی و غم لب به غذا نزده چه شبها که خواب به چشمش نیامده...
آمنه چطور توانسته بر عاطفهی مادری فائق آید؟ آن هم در برابر نوزادی به دلنشینیِ احمد!
یعنی بر آمنه چقدر سخت گذشته؟ یعنی جگرش چقدر پارهپاره شده؟
یعنی آمنه از فراغ طفلش دق کرده و جوانمرگ شده یا دست یهود به مادرِ پیغمبرِ ما رسیده و جان نازنینش را ستانده؟!
تاریخ به ما دروغ گفته، کی گفته عرب رسم داشته برای طفل تازه متولد شده دایهی صحرایی بگیرد؟ آن هم طفلِ متولد شده در معتبرترین قبیلهی عرب، بنیهاشم!
دایه بهانه بوده، اصل قصه حفظ جان نبی بوده و برای این مسئله، آمنه دست از جانِ شیرینش شسته.
آمنه همهی این سختیها را به جان خریده تا به پیغمبرِ چهل سالِ بعد گزندی نرسد.
تمامِ نعمتهای جاری در عالم از صدقه سر آن مادری است که دوریِ فرزندی آنطور دلخواه را به جان خریده تا برای بشرِ بعد از خودش هدایت و رستگاری به جا گذاشته باشد.
بانو!
ما کِی میتوانیم از زیر دِینِ شما بیرون بیاییم وقتی شما بزرگترین محرومیتِ عالم را به جان خریدید تا یک وقت ما محروم نمانیم...
جانها به قربانِ مادری اینچنین بلندمرتبه که بطن پاکش منزلِ برترین مخلوق پروردگار بوده...
✍ملیحه سادات مهدوی
هدیه به مادر گرامی پیامبر و پدر بزرگوارشون، دو شهیدِ جوانِ بنیهاشم #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
مادر اسپند دود می کند!
از همان قدیمها
مادرم، صبحِ انقلاب
اسپند دود میکند
و از ما صلوات میگیرد
برای سلامتی رهبر
برای حفظ نهضت
و برای کوری چشم حسودها،
کوری چشم ضدانقلابها،
کوری چشم آمریکاییها…
مادرم
به همین سادگی
ما را
از بچگی انقلابی بار آورد…
سلامتیِ انقلاب و رهبرش و فرجِ صاحابش #صلوات
مبارکمون باشید حضرتِ انقلاب 💚
بریم که بریم راهپیمایی💪
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
.
برای این شبها و روزها ادعیه و اوراد زیادی وارد شده، بسیاریش رو مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح ذکر کرده و برخی اعمال هم در سایر منابع اومده.
من ولی ذکری رو یادتون میدم که در هیچ منبعی نیومده ولی گفتنش بر همهی ما واجبه!
این روزها اگه روزهدارید یا اگه به هر عذر موجهی روزه نیستید ولی حسرت روزهداری رو میخورید، اگه این شبها خودتون رو به حرمها، مساجد و تکیهها میرسونید و یا حتی پای تلویزیون احیا میگیرید، اگه اشکی و حال توسلی دارید، اگه مشکیِ عزایِ امیرالمؤمنین رو به تن دارید، اگه محبت اهلبیت رو در دل دارید؛ یک تسبیح بردارید و از جان و دل صد مرتبه تکرار کنید: رحمت به شیرِ پاکِ مادر و نانِ حلالِ پدرم!
این ذکر بر هر محب اهلبیتی واجبه، چون بذر این محبت رو پدر و مادرهامون در دل ما کاشتند...
که فرمود: هر گاه نسیم محبت ما اهلبیت در دلت وزیدن گرفت، برای مادرت دعا کن.... صادقِ آلِ پیغمبر
✍ملیحه سادات مهدوی
برای شادی روح همهی پدر و مادرهای آسمانی و سلامتی همهی پدر و مادرهایی که در قید حیاتند #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
.
در چنین روزی با خیانت بنیصدر رئیس جمهور وقت کشور، برای جلوگیری از دسترسی نیروهای انقلاب به اسناد به جا مونده از امریکاییها در صحرای طبس، لاشهی هواپیما بمباران میشه که در این بمباران محمد منتظرقائم فرمانده سپاه یزد به شهادت میرسه.
شادی روح این شهید بزرگوار و همهی شهدای راه حق #صلوات
.
باز هم توصیه میکنم حتما مستند نیمه شب ۲۴ آوریل رو ببینید.
.
هدایت شده از شراب و ابریشم...
آمدیم پشت بقیع،
حقِ ورود نداشتیم، حقِ گریه کردن هم!
باید از همان پشت پنجرهها، تماشا میکردیم و آرام و بی صدا اشک میریختیم...
شُرطههای عرب بیشتر به دربانان جهنم شبیه بودند تا به خادمانِ بقیع!
قویهیکل، بدمنظر، سنگدل، چماقدار...
مثل گرگهای وحشی، با دهانهای پُر لعن و نفرین، برای هقهقِ گریهها کمین داشتند...
صدایی اگر به گریه بلند میشد، در لحظه، به ضرب چماقِ شُرطهها ساکت میشد...
روحانیِ کاروان اشاره میکرد سمت قبرستان و توضیح میداد هر نقطه مدفنِ کیست...
دنبالِ اشارههای انگشش را که میگرفتی، جز درد و اندوه چیزی نمیدیدی...
بقیع را دیده بودم در فیلمها و عکسها، اما واقعیت با تصویر فرق داشت!
یک تلِ غربت و غم ریخته بود روی هم، نگاه که میکردی، جنون به جانت میافتاد، اشک اتفاقِ کمی بود برای آن تماشا.
باید فریاد میزدی، باید مینشستی همانجا وسطِ جمعیت و شروع میکردی به کوبیدن توی سر و صورت، باید هوار میکشیدی، باید خاک میریختی روی سرَت، اصلا باید خودت را میکشتی!
و با همهی این احوال، فقط میتوانستی آرام اشک بریزی...
آدمها از بقیع، دیوانه برمیگردند!
حرف کمی نیست، آنهمه عشق و درد درونت شعله بکشد و تو قرار باشد کار را فقط با یک اشکِ ناقابل یکسره کنی...
بقیع، دیوانه کنندهترین جای جهان است برای بچه شیعهها...
✍ملیحه سادات مهدوی
نوشت:
شهادتِ آقا و سرور شیعیان حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام تسلیت
جهت عرض تسلیت به پیشگاه امام زمان #صلوات
#سفرنامه_حج
#آیه_های_دلتنگی
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خیال میکنم توی پیدا شدنِ این انگشترها سِرّی هست!
انگار بعد از آن انگشتری که توی گودال گم شد و زینب هر چه که گشت پیدایش نکرد و آخرش هم دلواپس و چشم به راه از گودال بیرون رفت، انگشترهای تمامِ شهیدهای عالَم شرمندهی زینب شدند و پیشِ خودشان عهد بستند بعد از هر شهیدی اولین چیزی باشند که پیدا میشوند!
انگار انگشترها میخواهند هر طور که هست از خجالت زینب دربیایند، هر جور شده کمی از بارِ دلواپسیاش بردارند!
بعد از آن انگشتری که بین گرد و غبارِ بلند شده وسطِ گودی قتلگاه به غارت رفت، و دلِ زینب برای همیشه پیشش ماند، انگشترها با خودشان قرار کردند حتی اگر شهیدشان سوخت و پیکری نداشت، آنها بمانند و وسط قتلگاه پیدا شوند، اینجوری شاید دنیا کمی از خجالت زینب درآمد...
✍ملیحه سادات مهدوی
فیلم: انگشتر شهید جمهور.
اگه خاطرتون باشه انگشتر سردار هم پیدا شد.
هر دو پیکرهاشون سوخت ولی انگشترهاشون موند!
تقدیم به روح بلند سردار عزیزمون و شهیدجمهور نازنینمون #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
.
توی جادهام
دارم میرم مشهد
و همزمان پیامهای شما رو میخونم
شاید باورتون نشه ولی اکثر پیامها حلالیتطلبی از شهیدجمهوره...
چقدر خجالتزدهایم همه...
.
انشاالله امروز هم تشییع باشکوه و آبرومند و بدون حادثه برگزار بشه. #صلوات
.
یک ماهِ پیش حوالیِ این ساعت شاید خیلیهامان هنوز قضیه را زیاد جدی نگرفته بودیم و همانطور که تسبیح دستمان بود و بدون اینکه بد به دل راه بدهیم، صلوات میفرستادیم و منتظر بودیم با یک "پیدا شدِ" از تَهِ دل که از حنجرهی کولیوند کنده شده، سید را ببینیم که لبخند میزند و مثل همان روزها که برای بازدید از مناطق سیلزده رفته بود، با سر و کول گِلی و عبا و عمامهی خاکی و حالا نهایتا چند زخم روی سر و صورتش از لاشهی هلیکوپتر بیرون بیاید و به امدادگرها بگوید: مردم، مردم نگران نشده باشند...
(مردم! آشناترین و پرتکرارترین کلمه در ادبیاتِ رئیسی!
همیشه و در همه حال اولویتش یک چیز بود: مردم...)
اما خب خدا نخواست و نشد.
البته بهتر است بگویم خدا خواست و شد!
خدا خواست که به رئیسی عزت دنیا و شرف آخرت بدهد، خدا خواست خودش از پشت رئیسی دربیاید، خدا خواست با عزتی که به رئیسی میدهد به کشور آبرو و اعتبار ببخشد، خدا خواست رئیسی را مثل یک برگ برنده بدهد دست جمهوری اسلامی، خدا خواست از خودش برای رئیسی مایه بگذارد و جوری آبرویش بدهد که دوست و دشمن سپر بندازند، خدا خواست رئیسی را برای خودش بردارد، خدا اینها را خواست و شد...
و حالا یک ماه است که رئیسی دارد با عبا و عمامهای که نه خاکیست و نه گِلی از آن بالاهایی که آنجاست نگاهمان میکند و با همان خندهی مهربان روی صورتش باز میگوید: مردم، مردم...
یعنی خودش از آن بهشتهایی که الان آنجاست دیده که ما مردم چقدر غصهدار شدیم برای اینجور مظلوم رفتنش؟
✍ملیحه سادات مهدوی
شادی روح بلندش #صلوات
@sharaboabrisham
هدایت شده از شراب و ابریشم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خیال میکنم توی پیدا شدنِ این انگشترها سِرّی هست!
انگار بعد از آن انگشتری که توی گودال گم شد و زینب هر چه که گشت پیدایش نکرد و آخرش هم دلواپس و چشم به راه از گودال بیرون رفت، انگشترهای تمامِ شهیدهای عالَم شرمندهی زینب شدند و پیشِ خودشان عهد بستند بعد از هر شهیدی اولین چیزی باشند که پیدا میشوند!
انگار انگشترها میخواهند هر طور که هست از خجالت زینب دربیایند، هر جور شده کمی از بارِ دلواپسیاش بردارند!
بعد از آن انگشتری که بین گرد و غبارِ بلند شده وسطِ گودی قتلگاه به غارت رفت، و دلِ زینب برای همیشه پیشش ماند، انگشترها با خودشان قرار کردند حتی اگر شهیدشان سوخت و پیکری نداشت، آنها بمانند و وسط قتلگاه پیدا شوند، اینجوری شاید دنیا کمی از خجالت زینب درآمد...
✍ملیحه سادات مهدوی
فیلم: انگشتر شهید جمهور.
اگه خاطرتون باشه انگشتر سردار هم پیدا شد.
هر دو پیکرهاشون سوخت ولی انگشترهاشون موند!
تقدیم به روح بلند سردار عزیزمون و شهیدجمهور نازنینمون #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱