eitaa logo
واحد پیشگام شرف بادرود
244 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
220 فایل
واحد بسیج پیشگام دبیرستان دخترانه شرف همه ی ما فرزندان ایرانیم و تفاوتی میانمان نیست😊🇮🇷 #دختران_سلیمانی✌🏻🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز می‌کنیم 🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 اتفاقی جالب در یک 📌 خوندی و دلت شکست اشک از چشمات سرازیر شد 😢💔 ✍ شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ... 🔹🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران ... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم . 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان ... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم . 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم . سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین ... تا اینکه ؛ 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد آشوبی در دلم پیدا شد حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوام شوم . 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم . 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد؛ 🔹🌷 فرزند سید حسین ... اعزامی از ساری ... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من 😔 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم . 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند ... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم ... 🔹که " این رسمش نیست با معرفت ها .... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم .... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم ، و .... " گفتم و گریه کردم .... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید ... بی ادبی و جسارتم را ببخشید ... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم .... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام . با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم به قصابی رفتم، خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است . به میوه فروشی رفتم ... به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم . جواب همان بود ؛ بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است . گیج گیج بودم ... مات مات ... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد . 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم .... اعتراض کردم که : چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود ... بخدا خودش بود ؛ کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود ... به خدا خودش بود ... گیج گیج بودم ... مات مات ... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم ... مثل دیوانه ها شده بودم ... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم ... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز ...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم ... مثل دیوانه هاشده بودم ... به کارت شناسایی نگاه می کردم .... 🔹 .... فرزند سید حسین ... اعزامی از ساری ... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🔹شهداشرمنده ایم 😔 🍃🌱↷ 『 @ebrahiimhadi74
🌹 اعمال شب قدر/ ادعیه و اذکـار شب ۲۳ رمضان 🌹اعمـال شب قـدر بر دو نوع است: یکی آن که در هـر سـه شب انجـام می‌شود و دیگـر آن که مخصـوص هـر شبی است. ♦️ اعمال مشترکه ی شب های قدر: 🔹 غسل 🔸 دو رکعت نماز در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه سوره توحید و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفر الله و اتوب الیه. 🔹 قرار دادن قرآن بر سر 🔸 ده مرتبه ۱۴ معصوم (ع) را واسطه قرار دادن. 🔹 زیارت امام حسین علیه السلام 🔸 احیا داشتن این شب‌ها 🔹 صد رکعت نماز 🔸 دعای جوشن کبیر 🌹 اعمال مخصوص شب 23 ماه رمضـان: ♦️ سوره ی عنكبوت و سوره ی روم را بخواند كه امام صادق(ع) فرمود: " هركس در شب بيست و سوم، سوره‌های عنكبوت و روم را بخواند، به خدا سوگند! اهل بهشت است". ♦️ سوره ی " حم دخان" (سوره دخان) را بخواند. ♦️ هزار مرتبه سوره ی "انا انزلناه" (سوره قدر) را بخواند. ♦️ بسیار دعای "اللَّهُمَّ کُن لِولیِک" را بخواند. ♦️ اين دعا را بخواند: "اللَّهُمَّ امْدُدْ لِي فِي عُمُرِي وَ أَوْسِعْ لِي فِي رِزْقِي وَ أَصِحَّ لِي جِسْمِي وَ بَلِّغْنِي أَمَلِي وَ إِنْ كُنْتُ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ فَامْحُنِي مِنَ الْأَشْقِيَاءِ وَ اكْتُبْنِي مِنَ السُّعَدَاءِ فَإِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب." ♦️ دعای " اللَّهُمَّ اجعَل فیما تَقضي وَ فیما تُقَدِّر..." را بخواند. ♦️ دعای "یا باطِناً في ظُهُورِه و یا ظاهِراً في بُطُونِه..." را بخواند. 📚 مفاتیح الجنان، اعمال شب های قدر 🤲
امام علی علیه السلام هیچ عملی نزد خدا محبوب تر از نماز نیست..! پس هیچ کارِ دنیایی،شما را در وقت نماز به خود مشغول ندارد :)🌹 🌻 🤲 @Sharaf_badrud
تا صداے اذان توی شهر می‌پیچہ‌ ناامیدی حرومہ‌! ˘˘ 🌱✨ صدای اذان رو بشنوید.. 🌬 پاشید وضو بگیرید🌼💕 نماز بخونید و با خدا درد و دل کنید🕊 🙌 @Sharaf_badrud
حی علی الصلاه😊❤️ 🌹
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ عبد گنهکارت بانوای زیبای محمود کریمی عبد گنهکارت دلش بیقراره؛ بنده ات به غیر از تو کسی رو نداره خدایا از بس که مهربونی تو؛ دلیل این اشکامو میدونی تو عمر داره میشه تباه خدایا ببخش! خستم از بار گناه، خدایا ببخش… هر بار صدات کردم؛ به دادم رسیدی حاجت روام کردی، بدیمو ندیدی به این عبد بی‌ مقدار و ناقابل؛ نظر کن جان آقام ابوفاضل از همه تشنه ترم خدایا ببخش؛ جان سقای حرم خدایا ببخش دامن کشان رفتی، دلم زیر و رو شد چشم حرامی، با حرم رو به رو شد بیا برگرد خیمه ای کس و کارم؛ منو تنها نگذار ای علمدارم آب به خیمه نرسید؛ فدای سرت 🌸https://eitaa.com/sharaf_Badrud •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 زیارت نامه حضرت امام سجاد علیه السلام🥀 🔳بسم الله الرحمن الرحیم السَّلامُ عَلَیْکَ یا زَیْنَ الْعابِدِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا زَیْنَ الْمُتَهَجّـِدِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اِمامَ الْمُتَّقِینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِیَّ الْمُسْلِمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قُرَّهَ عَیْنِ النّاظِرِینَ الْعارِفِینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَصِیَّ الْوَصِیّـِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خازِنَ وَصایَا الْمُرْسَلِینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاضَوْءَالْمُسْتَوْحِشِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ الْمُجْتَهِدِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سِراجَ الْمُرْتاضِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا ذَخِیرَهَ الْمُتَعَبّـِدِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفِینَهَ الْعِلْمِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَکِینَهَ الْحِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِیزانَ الْقِصاصِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفِینَهَ الْخَلاصِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَحْرَ النَّدى، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَدْرَالدُّجى،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الاَوّاهُ الْحَلِیمُ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصّابِرُ الْحَکِیمُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَئِیسَ الْبَکّائِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یامِصْباحَ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلایَ یا أَبا مُحَمَّد،أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّهُ اللهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ وَأَبُو حُجَجِهِ، وَابْنُ أَمِینِهِ وَابْنُ اُمَنائِهِ، وَأَنَّکَ ناصَحْتَ فِی عِبادَهِ رَبِّکَ، وَسارَعْتَ فِی مَرْضاتِهِ، وَخَیَّبْتَ أَعْداءَهُ، وَسَرَرْتَ أَوْلِیاءَهُ،أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ عَبَدْتَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، وَاتَّقَیْتَهُ حَقَّ تُقاتِهِ، وَأَطَعْتَهُ حَقَّ طاعَتِهِ، حَتّى اَتیکَ الْیَقِینُ،فَعَلَیْکَ یا مَوْلایَ یَاابْنَ رَسُولِ اللهِ أَفْضَلَ التَّحِیَّهِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ. ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎•••┈✾~🖤~✾┈•••  https://eitaa.com/sharaf_Badrud
دعـــــــــــای فـــــــــــرج 🌷بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🌷 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 🤲🤲
🔴 اتفاقی جالب در یک 📌 خوندی و دلت شکست اشک از چشمات سرازیر شد 😢💔 ✍ شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ... 🔹🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران ... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم . 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان ... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم . 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم . سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین ... تا اینکه ؛ 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد آشوبی در دلم پیدا شد حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوام شوم . 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم . 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد؛ 🔹🌷 فرزند سید حسین ... اعزامی از ساری ... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من 😔 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم . 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند ... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم ... 🔹که " این رسمش نیست با معرفت ها .... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم .... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم ، و .... " گفتم و گریه کردم .... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید ... بی ادبی و جسارتم را ببخشید ... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم .... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام . با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم به قصابی رفتم، خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است . به میوه فروشی رفتم ... به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم . جواب همان بود ؛ بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است . گیج گیج بودم ... مات مات ... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد . 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم .... اعتراض کردم که : چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود ... بخدا خودش بود ؛ کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود ... به خدا خودش بود ... گیج گیج بودم ... مات مات ... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم ... مثل دیوانه ها شده بودم ... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم ... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز ...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم ... مثل دیوانه هاشده بودم ... به کارت شناسایی نگاه می کردم .... 🔹 .... فرزند سید حسین ... اعزامی از ساری ... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🔹شهداشرمنده ایم 😔 @sharaf_Badrud 🍃🌱↷