✍داستانی از غیرت...
«امشب به بیمارستان وطن دشتبرچی کابل برای اهدای خون رفته بودم، یک مادر میخواست داخل بیمارستان شود، اما مسئولین بیمارستان نمیگذاشتند داخل شود، در دستانش چند تکه نان و دو عدد خرما بود، رفتم کمکاش کردم که داخل شود،
پرسیدم: مادر جان نان و خرما را چه میکنی در این اوضاع و احوال؟!
گفت: برادر جان شنیدم دخترم اینجاست، روزه داشت، گفتم اینجا برایش افطاری بیاورم، پول نداشت که چیزی برای خودش بخرد.
با او تا پیش بخش مراقبتهای ویژه رفتم، داخل اتاق که شد دخترش را روی تخت دید و از حال رفت.
دخترش شهید شده بود 😭💔
دیگر نفهمیدم از آنجا تا خانه چطور آمدم.»
(روایتی از دوست افغانمان)
بیش از ۵۰ مادر افغانستانی دخترانشان را به مدرسه فرستادند اما پیکر خونینشان را تحویل گرفتند🌷
پ.ن. امنیـت اتفـاقی نیسـت...
#سربازان_گمنام
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
https://chat.whatsapp.com/Ie4MxfvLhJMJ4JITk8VKPR