eitaa logo
احکام شرعی کاربردی
1.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
پاسخگویی به سؤالات شرعی👇 مقلدین مقام معظم رهبری و آیت الله سیستانی @Chnani313 مقلدین آیت الله مکارم و دیگر مراجع @h_babazadeh لینک کانال: @Sharia313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷✨🌷✨🌷 💢داستان توبه جوان هرزه ❣اگه دلتون شکست مارو هم دعا کنین ✅در كتاب كیفر كردار جلد دوّم نقل شده: رابعه عدویه مى گوید: 🍃دوستى داشتم كه جوان بسیار زیبا و دلفریبى بود بر اثر جوانى و زیبائى، جوانان و دوستان بذه كارش او را به طرف گناه كشاندند و او كم كم هرزه و بى بند و بار و شیّاد و لات شد و گناهكارى شده بود كه همه از دستش ناراحت بودند. یک روز كه به دیدن او به خانه اش رفتم، یک وقت دیدم او در سجّاده عبادتش ایستاده نماز مى خواند و غرق در زهد و تقوى و ورع و عبادت و نماز و طاعت است، عجب نماز با حال و با خشوع و خضوع و گریان و نالان بود. از حالش متعجّب و حیران شدم! با خود گفتم آن حال گناه و معصیت و بذه كارى چه بود؟ و این حال عبادت و طاعت و گریه و ناله و زهد و تقوى چیست؟ چطور شده كه عتبة بن علام عوض شده؟ صبر كردم تا نمازش را تمام كرد، بعد گفتم: ابن علام خودتى؟ تو آن كسى نبودى كه همه اش در هوى و هوس و زن بازى و عیش و نوش و غرق در معاصى و گناه و خلاف و عشق و شراب بودى؟ چطور شده به طرف خدا آمدى؟ با خدا آشتى كردى؟ و چگونه از گناهان خودت برگشتى؟ عتبه گفت: اگر یادت باشد من در اوائل جوانیم خیلى معصیت كار بودم و به خانم ها خیلى علاقه داشتم و در این كار حریص بودم، همانطور كه مى دانى بیش از هزار زن در بصره گرفتار چنگال عشق من بودند و من هم در این كار اسراف زیادى داشتم. 🔰یک روز كه از خانه بیرون آمدم ناگهان چشمم به خانمى افتاد كه جز چشمهایش چیزى پیدا نبود و حجاب كاملى داشت،شیطان مرا وسوسه كرد و گویا از قلبم آتشى برافروخته شد، دنبالش رفتم كه با او حرف بزنم به من راه نمى داد و هرچه با او صحبت مى كردم اعتنایى به من نمى كرد، نزدیكش رفتم، گفتم: واى بر تو مرا نمى شناسى؟! من عتبه هستم كه اكثر زنهاى بصره عاشق و دلباخته من هستند..با تو حرف مى زنم،به من بى اعتنائى مى كنى؟! گفت از من چه مى خواهى؟ گفتم مرا مهمانى كن! گفت: اى مرد من كه در حجاب و پرده كاملم تو چطور مرا دوست دارى و نسبت به من اظهار علاقه مى كنى؟ گفتم: من همان دو چشمهاى قشنگ و زیباى تو را دوست دارم كه مرا فریب داده! گفت: راست گفتى من از آنها غافل بودم. اگر از من دست بر نمى دارى بیا تا حاجت تو را برآورده كنم! سپس به راه افتاد تا به منزلش رسید من هم دنبال او رفتم. داخل خانه شد من هم داخل شدم وقتى كه وارد منزلش شدم دیدم چیزى از قبیل اسباب واثاثیه در منزلش نیست. گفتم: مگر در خانه اسباب و اثاثیه ندارى؟ گفت: اسباب و اثاثیه این خانه را انتقال داده ایم گفتم كجا؟ گفت مگر قرآن نخوانده اى كه خداوند مى فرماید: ✨تِلْكِ الدّار الا خِرَةُ تَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّا فِى الاَْرْضِ وَلا فَسادا وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ✨ این سراى(دائمى و با عظمت) آخرت را فقط به افرادى اختصاص(داده و) مى دهیم كه در نظر ندارند در زمین برترى جوئى و فساد نمایند و عاقبت نیك و شایسته و خوب براى افراد باتقوا و پرهیزگار خواهد بود. بله ما هرچه داشتیم براى آخرت جاوید فرستادیم دنیاى باقى ماندنى نیست. اكنون اى مرد بیا و از خدا بترس و از این كار درگذر حذر كن از اینكه بهشت همیشگى را به دنیاى فانى بفروشى و حوران را به زنان. گفتم:از این پرهیزگارى درگذر و حاجت مرا روا كن. خیلى مرا نصیحت كرد دید فایده اى ندارد، گفت:حال كه از این كار نمى گذرى آیا ناگزیرم و ناچارم نیاز تو را برآورم؟! گفتم: آرى! دیدم رفت در اتاق دیگر و مرا به آن حال گذاشت. مشاهده كردم پیرزنى در آن اتاق نشسته است. آن دختر صدا زد برایم آب بیاورید تا وضو بسازم آب آوردند و وضو گرفت و تا نصف شب نماز خواند من همینطور در فكر بودم كه این جا كجاست اینها كى هستند و چرا تا حال طول كشید كه ناگهان فریاد آن دختر را شنیدم كه گفت یک مقدار پنبه و طبقى برایم بیاورید سپس آن پیرزن برایش برد. بعداز چنددقیقه ناگهان دیدم پیرزن فریادى زد و گفت: ✨اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون وَلاحَوْلَ وَلاقوة اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ العَظیم✨ 🍃من وحشت زده پریدم دیدم آن دختر جفت چشمهایش را با كارد بیرون آورده و روى پنبه و داخل طبق گذاشت. وقتى آن پیرزن آن طبق را به سوى من آورد دیدم چشمها با پیه آن هنوز در حركت بود. پیرزن كه ناراحت و رنگ از صورتش پریده بود گفت:آنچه را كه عاشق بودى و دوست داشتى بگیر(لا بارك اللّه لك فیها) خدا برایت در آنها مبارك نكند ما را تو حیران كردى خدا ترا حیران كند. طبق را جلوى من گذاشت،من وحشت كرده بودم نمى توانستم حرف بزنم آب دهانم خشك شده بود این چكارى بود كه آن دختر انجام داد. پیر زن با حالت گریه گفت ما دو نفر زن بودیم كه در خانه اعتكاف كرده بودیم و بیرون نمى رفتیم و خرید خانه را این دختر مى كرد و براى ما چیزى مى آورد ولى تو ما را حیران و سرگردان و ناراحت و افسرده كردى خوب شد؟! این چشمهائى كه تو به آنها علاقه مند شده بودی، بگیر؟! 🌹 @arefeen 🌷✨🌷✨🌷
🅰 صبور سه نشانه دارد: 🔸 اول آن كه سستى نمى كند 🔹 دوم آن كه افسرده و دلتنگ نمى شود 🔸 وسوم آن كه از پروردگار خود شِكوه نمى كند 🔹 زيرا اگر سستى كند، حق را ضايع كرده 🔸 و اگر افسرده و دلتنگ باشد شكر نمى گذارد. 🔹 و اگر از پروردگارش شكوه كند او را معصيت كرده است. 🌹 @arefeen
احکام شرعی کاربردی
🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐 گزیده ای از سخنان شهید بزرگوار مصطفی چمران  آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند  آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند  پس خدایا :  به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما . 🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐 🌹 @arefeen
🌹آیت الله قرهی(حفظه الله): 🍃وقتی انسان، صالح شد؛ راه عاقبت به خیر شدن را پیدا می‌کند و غرور و تکبّر ندارد، خود را هیچ می‌بیند و ذوالجلال و الاکرام هم راه را برایش باز می‌کند. 🌹 @arefeen
#سلام_بهترین💖 اے ڪہ از برق نگاهت 🌼🍃 عالمے شیـدا شــود ڪے شـود دیدار روے 🌼🍃 تو نصـیب ما شــود 🌹 @arefeen
🌷حکایت ❄️⇦روزي بهلول وارد قصر هارون شد و چون مسند ( جاي ) خلافت را خالی و بلامانع دید فوراً بدون تـرس بالا رفت و بر جاي هارون قرار گرفت . چون غلامان خاص دربار آن حال را مشاهده کردند فورًا بهلـول را با ضرب تازیانه از مسند هارون پایین آوردند . ❄️⇦ بهلول به گریه افتاد و در همین حال هارون سـررسـید و دید بهلول گریه می کند . از پاسبانان سبب گریه بهلول را سوال نمود . غلامان واقعه را به عـرض هـارون رساندند . هارون آنها را ملامت نمود و بهلول را دلداري داد و نوازش نمود . ❄️⇦بهلول گفت من بر حال تـو گریه می کنم نه بر حال خودم به جهت اینکه من به اندازه چند ثانیه بر جاي تو نشستم ، اینقـدر صـدمه و اذیت و آزار کشیدم و تو در مدت عمر که در بالاي این مسند نشسته آیا تـورا چقـدر آزار واذیـت مـی دهند و تو از عاقبت امر خود نمی اندیشی! 🌹 @arefeen
#نهج_البلاغه ✨مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ، قَالُوا فِيهِ بِمَا لاَ يَعْلَمُونَ✨ 💠كسى كه در نسبت دادن كارهاى بد به مردم شتاب كند، مردم (نيز) نسبت هاى ناروايى به او مى دهند. 📚 #حکمت ۳۵ 🌹 @arefeen
🌹آیت الله بهجت(ره) فرمودند: 🍃اگر در همان الله اکبر شخص متوجه باشد که چه کار میکند؛ دیگر لازم نیست که تا آخر نماز خیلی زحمت بکشد❗️ 🍃به آن مقدار از نماز توجه کنید، بقیه نماز را خدا خودش درست میکند❗️ 🌹 @arefeen
💠🌷 🔸امام علی ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ  فرمودند: در حضور هفت گروه، ٧ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی: 🌸✨۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ. 🌸✨٢-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ 🌸✨۳-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ 🌸✨۴-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن 🌸✨۵-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن 🌸✨۶-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ 🌸✨۷-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ 📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص ۱۶۷ 🌹 @arefeen
#ترس_اجنه_شیاطین_از_تصویر_فوق #تمثال_مبارک_شیخ_جعفر_مجتهدی 💢برای فرار #اجنه از منزل، توصیه شده است، این عکس در #خانه نصب شود❗️ 《توضیح در پست بعدی》 🌹 @arefeen
احکام شرعی کاربردی
#ترس_اجنه_شیاطین_از_تصویر_فوق #تمثال_مبارک_شیخ_جعفر_مجتهدی 💢برای فرار #اجنه از منزل، توصیه شده است،
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃 ❗️ 💠تصویر عارف بزرگ، شیخ جعفر مجتهدی تبریزی(ره) که مشهور است، و از ایشان دارند و برای به سفارش می شود و مجرب است❗️ ✅ترجیحاً همین تصویر از شیخ جعفر مجتهدی(قدس سره) چاپ شود و به جهت دفع شیاطین و اجانین و موکلین در منزل نصب شود❗️ 🔰در شهر مقدس قم منزلی بود که دائماً توسط اشخاص نامرئی سنگباران می شد و صاحب منزل به هیچ وجه نتوانسته بود از این کار جلوگیری کند، حتی به شهربانی رجوع کرده و چند پلیس مسلح به همراه خود آورده بود که مسیر سنگ باران را شناسایی کنند اما در همان ابتداء ورود، اولین سنگ ها به سر پلیس ها اصابت کرده و آن ها فرار نمودند. 🔸یکی از مریدان عارف بزرگ، مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی(رضوان الله علیه) به نام میرزا ابوالفضل نقل می کند: 👈نزد مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی رفتم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم! 🌷ایشان تامّلی نموده و آن گاه فرمودند: این سنگ باران توسط اجنه صورت می گیرد، شما به آن محل بروید و با صدای بلند به آنها بگویید: "جعفر می گوید سنگ نزنید!" 🍃بنده هم به آن خانه رفته و به محض این که آن پیغام را با صدای بلند گفتم، سنگباران قطع شد! مدتی پس از این واقعه مرحوم آقا از قم به مشهد مقدس مهاجرت کردند و در همان موقع مجدداً خانه ای دیگر سنگباران می شد❗️ با خود گفتم اکنون که آقا تشریف ندارند، خودم به آن جا می روم و می گویم: "میرزا ابوالفضل میگوید سنگ نزنید!" هنگامی که به آن محل رفتم با صدای بلند گفتم: میرزا ابوالفضل می گوید سنگ نزنید! هنوز کلامم تمام نشده بود که اولین سنگ به سرم اصابت کرده و فرار کردم! در آن موقع فهمیدم که میرزا ابوالفضل با جعفر خیلی فرق دارد❗️ ↶{ به ما بپیوندید }↷ 🌹✨کانال معرفتی عارفین✨🌹 http://eitaa.com/joinchat/57344004C7961b6a51a 🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃