🌺🍃✨🌺🍃✨🌺🍃✨🌺🍃
👌داستان کوتاه و پندآموز
💠ماجرای بسیار زیبا و خواندنی امام علی(ع) و پرداخت کیسه اشرفی به مرد تاجر در عالمرویا❗️
🌷🍃صاحب کتاب «شرایع» که از فقها و دانشمندان بزرگ شیعه است در کتاب «فضائل علی بن ابی طالب(علیه السلام)» می نویسد که: «ابراهیم بن مهران گفت: در شهر کوفه تاجری بود به نام ابو جعفر و در کسب [و کارش]، روش بسیار پسندیده ای داشت؛ تجارت او آمیخته به اغراض مادّی و ازدیاد ثروت نبود؛ بلکه بیشتر توجّه به خشنودی و رضایت خدا داشت.
🌷🍃هر گاه یکی از سادات، چیزی از او به قرض می خواست، هیچ گونه عذر و بهانه ای نمی آورد و به او می داد و به غلامش می گفت: بنویس علی بن ابی طالب(علیه السلام) فلان مبلغ قرض کرده و آن نوشته را به همان حال می گذاشت. مدّت زیادی بر این روش گذرانید تا ورشکسته شد و سرمایه خود را از دست داد.
🌷🍃روزی غلام خود را گفت: دفتر حساب را بیاور و هر یک از مدیونین که فوت شده اند، نام آنها را از دفتر محو کن!؛ ولی از کسانی که زنده بودند، دستور داد مطالبه نماید. این کار هم جبران ورشکستگی او را نکرد.
🌷🍃یک روز بر در منزل نشسته بود، مردی رد شد و از روی تمسخر گفت: چه کردی با کسی که همیشه به نام او قرض می دادی و دل خوش کرده بودی که نامش را در دفتر می نویسی (منظورش امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود)؟
🌷🍃تاجر از این سرزنش، اندوهگین شد و با همان اندوه، روز را شب کرد؛ شب در خواب حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را دید؛ حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) به امام حسن(علیه السلام) فرمود: پدرت کجاست؟
🌷🍃حضرت علی(علیه السلام) عرض کرد: من در خدمت شمایم! فرمود: چرا طلب این مرد را ادا نمی کنی؟ حضرت عرض کرد: اکنون آمده ام در خدمت شما بپردازم و کیسه سفیدی محتوی هزار اشرفی به او داد و فرمود: بگیر این حقّ تو است و از گرفتن خودداری مکن! بعد از این هر یک از فرزندان من قرض خواست به او بده، دیگر مستمند و فقیر نخواهی شد!
🌷🍃ابو جعفر از خواب بیدار شد؛ دید کیسهای در دست دارد؛ آن را برداشت و به زوجه خود نشان داد؛ زنش ابتدا باور نکرد، گفت: اگر حیله ای به کار برده ای و با این وسیله می خواهی در حقوق مردم مسامحه کنی از خدا بترس و نیرنگ و تزویر را ترک کن! تاجر جریان خواب خود را شرح داد. زن گفت: اگر به راستی خواب دیده ای و حقیقت دارد، آن دفتر را نشان بده؛ چون دفتر را بررسی کردند، معلوم گردید هر جا قرض به نام علی بن ابی طالب(علیه السلام) بوده، مبلغ آن محو و ناپدید شده است!
📘الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(علیه السلام)، ابن شاذان قمی، أبوالفضل شاذان بن جبرئیل، محقق/مصحح: شکرچی، علی، مکتبة الأمین، قم، 1423 ق، چاپ اول، ص27.
❣ @arefeen
🌺🍃✨🌺🍃✨🌺🍃✨🌺🍃
#مهلت_به_تنگ_دستان
#باعث_نجات_انسان_است❗️
❤️رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله):
✍در قیامت مردی را که بر اثر #گناه، اسراف بر وجود خود داشته #حسابرسی می کنند و برای او #حسنهای که سبب نجاتش شود #نمییابند، به او میگویند: هرگز کار خیری انجام داده ای؟ میگوید: نه!
💠ولی مردی بودم که از ثروتم به مردم #قرض می دادم و به جوانانی که پیرامونم بودند می گفتم: با ثروتمندانی که از آنان #طلبکارم نرمی و #مدارا داشته باشید و #تنگدستان را #مهلت دهید (یا از آنها بگذرید.)
🔰خدا می فرماید: من به #آسان گرفتن بر او و #نرمی و مدارای به او #شایسته ترم؛ پس خدا از او #بگذرد و وی را بیامرزد.
📚محجّه البیضاء: 3/186،
کتاب آداب الکسب و المعاش
❣ @arefeen
☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️
💠دو راهکار مخصوص حضرت علامه طباطبایی برای ترقّی و پیشرفت در سیروسلوک الی الله❗️
🌺شیخ حسین انصاریان:
🔰روزی از روزها دیدم که شخصی در کنار پیاده رو به علامه طباطبایی رسید و از معظم له سوالاتی می کند.
⭕️یکی از سوالات آن شخص این بود که آقا میشود بفرمایید از چه راهی به این مقام و مرتبه رسیده اید تا ما هم از شما درس گرفته و آن مسیرها را طی کنیم.
⚪️علامه طباطبایی بسیار آرام و بی آلایش فرمودند: راه های زیادی بوده و هست ولی از میان این راه ها آنچه برایم بسیار قابل اهمیت است و بیشتر به آن ها اهتمام می ورزم و افتخار می کنم و مطمئنم از همه بهتر است دو راه است:
🌴نمازشب با اخلاص و مداوم
🌴گریه بر حضرت امام حسین (ع)
📚داستان آسمان، ص ۱۵۴
❣ @arefeen
☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️
🌷🍀💫🌷🍀💫🌷🍀💫🌷🍀
💠جملات ناب و زیبا💠
🔻وقتی آنڪس ڪه دوستش داریم بیمار میشود، میگوییم امتحان الهی است...
🔻ولی هنگامی که شخصی ڪه دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم عقوبت الهیست...
🔻وقتی آنڪس ڪه دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس ڪه خوب بود...
🔻و هنگامی که شخصی ڪه دوستش نداریم، دچار مصیبت میشود، میگوییم از بس ڪه ظالم بود!!
⚠️مراقب باشیم....!
❎قضا و قدر الهی را آن طور ڪه پسندمان هست تقسیم نڪنیم...!!
✴️همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، ڪه نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد...
📛پس عیب جویی نڪنیم، در حالی ڪه عیوب زیادی چون خون در رگها در وجودمان جاریست!
❣ @arefeen
🌷🍀💫🌷🍀💫🌷🍀💫🌷🍀
✅ #یگانه_ریسمان_نجات⁉️
علّامه محمّدحسین حسینی طهرانی:
✍خدا كند كه پيوسته انسان در تحت ولايت محمّد و آل محمّد باشد كه هر چه هست در اين ولايت است، ريسمان متّصل بين انسان و خداست، اگر يک سر اين ريسمان به دست انسان باشد، آنها انسان را از حضيض ناسوت و أسفل سافلين به اوج لاهوت ميرسانند.
💠🍃و گرنه انسان در چاه طبع و نفس امّاره گرفتار، و شياطين انسان را به ظلمات و بدبختى مىكشانند و به هزاران گرفتارى كه هر كدام از ديگرى خرابتر و بدتر است ميرسانند.
📚«معادشناسی»؛ ج ۳، ص ۲۴۸
❣ @arefeen
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
💠💠ماجرای چشم برزخی آیت الله کشمیری و دیدن عجایب❗️
🌷حضرت آیت الله سید عبدالکریم کشمیری قدس سره می فرمودند:
⭕️در نجف اشرف به خاطر ریاضت شرعی و حشر و نشری که با اولیای خدا داشتم، چشم برزخی من باز شده بود و صورت برزخی اشخاص را می دیدم. بسیاری از افراد سرشناس که برای آنها احترام فوق العاده ای قائل بودم، صورت های برزخی ناخوشایندی داشتند و دیدن آنها بسیار آزارم می داد، ولی در میان اشخاصی که در حوزه نجف مطرح نبودند و یا در حوزه اخلاق و عرفان نیز معروفیتی نداشتند افرادی بودند که چهره برزخی شان بسیار زیبا و تماشایی بود، و همین امر باعث شده بود که کمتر در مجامع حاضر شوم و غالباً سعی می کردم با کسی مراوده نداشته باشم.
⭕️به تدریج که این حالت فزونی می گرفت، به هنگام بیرون رفتن از خانه هراسی در من پدید می آمد که مبادا نگاهم ناخودآگاه به شخصی بیفتد که برای او مقام و منزلتی قائلم ولی چهره برزخی نامناسبی داشته باشد! به همین جهت حتی المقدور می کوشیدم که سرم به پایین باشد و نگاهم با اشخاص تلاقی پیدا نکند! یک روز که در خلوت خود به" محاسبه نفس" مشغول بودم و حالت مراقبه ای داشتم با خود گفتم: اگر چه در اثر باز شدن چشم برزخی به مراحل بیشتری از یقین قلبی رسیده ام، ولی در عوض نظرم نسبت به برخی اشخاص تغییر یافته و حسن ظن من درباره آنان دارد به سوء ظن مبدل می شود و این از نظر اخلاقی کار درستی نیست! زیرا امکان دارد که در آینده در اثر استغفار و یا انجام اعمال شایسته صورت کریه و زشت برزخی آنان عوض شود ولی من درباره آنان براساس همین صورت فعلی داوری کنم.
⭕️لذا در فکر چاره جویی برآمدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به اهل بصیرت مشکل خود را برطرف کنم. چند روزی گذشت و یکی از عارفان وارسته و بلند پایه ای که در یکی از شهرهای هند سکونت داشت به قصد زیارت و عتبه بوسی حضرت امیر(علیه السلام) به نجف آمد.
⭕️سال ها بود که او در ایام به خصوصی از سال به نجف می آمد و یک اربعین به ریاضت های شرعی می پرداخت و بعد به شهر و دیار خود بر می گشت، و من چند سالی بود که توفیق آشنایی با او را پیدا کرده بودم و از محضر نورانی اش استفاده می کردم. روزی که او به دیدار من آمد، در همان نگاه اول به حالت من پی برد و به من گفت: به دست آوردن چشم برزخی خیلی دشوار است و از دست دادن آن بسیار آسان!
⭕️گفتم: طاقت ادامه دادن به این وضع را ندارم! گفت: امروز به قصابی محل مراجعه کن و گوشت گوساله ای بخر و بگو در حیاط خانه در فضای باز آن را بر روی آتش کباب کنند و بعد نوش جان کن! مشکل تو فوراً بر طرف می گردد! طبق دستوری که داده بود عمل کردم، و با فرو بردن اولین لقمه کباب بود که چشم برزخی من بسته شد! و حالت عادی خود را پیدا کردم و بعد از مدت ها نفسی به راحتی کشیدم.
❣ @arefeen
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#با_نمازشب_خواندن_علاوه_بر_اینکه
#قلبمان_الهی_میشود_و_چراغی
#برای_قبرمان_میشود_عمرمان_و
#رزقمان_نیز_زیاد_میشود‼️
🌹آیت الله حق شناس(ره):
🔹اِنَ اللهَ یَنظُرُ بِالاَسحارِ
🔹اِلی قُلوبِ المُتَیَقِظین
✍خدایمتعال در #سحرها به قلبهای
شما #نظـر میکند. با #نمازشب شما را
نورانی و #منــور میکند. #پروردگار با
نمازشب #عمر شما را #طولانی میکند.
دیگر اینکه #نمــازشـب #چــراغ_قبـــر
شماست؛ از اینها گذشته #رزق فـردای
شمــا را میرسانـد.
📚مواعظ؛ ج۳، ص۱۵۳
❣ @arefeen
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
◀️حتماً داستان زیر رو تا آخر بخونید..
💠ماجرای واقعی شفای جوان مسيحي آلماني با توسل به حضرت مهدي(ع) در دامنه كوه ايفل❗️
🌷آقاي مهندس احمد حسني طباطبايي كه پس از پايان تحصيلات متوسطه در قم براي ادامة تحصيل عازم كشور آلمان شده بود در طول اقامت پانزده سالة خود در آنجا سه بار به زيارت حاج جعفرآقا مجتهدي نايل آمد. اين سه ديدار به اندازهاي عجيب و شگفتانگيز است كه باور كردن آنها براي كساني كه با آن وليّ خدا آشنا نبودهاند، بسيار دشوار است ولي افرادي كه از قدرت روحي ايشان آگاهي دارند در صحّت اين ماجراها ترديد نميكنند. ايشان براي من تعريف كردند:
🔰هنگامي كه در شهر «آخن» آلمان اقامت داشتم، روزي از روزها كه از دانشگاه به آپارتمان خود مراجعه ميكردم، يادداشتي در پشت در افتاده بود. در آن يادداشت، حضرت آقاي مجتهدي نوشته بودند كه براي انجام كاري به آلمان آمدهام و ميخواهم شما را هم ببينم و محل ملاقاتي را كه تعيين كرده بودند: كوه ايفل، منطقة ييلاقي واقع در غرب آلمان بود!
شبانه به راه افتادم تا به دامنة كوه ايفل رسيدم. برف سنگيني باريده بود به طوري كه برف تا زانوي مرا فرا ميگرفت و راه عبور به خاطر بارش برف مشخص نبود و من در دامنة كوه حيران و سرگردان در جستوجوي راهي بودم تا خود را به محل ملاقات برسانم ولي كوششهاي من به جايي نرسيد، دلهره و اضطراب امانم را بريده بود، در همان اثنا صدايي از بالاي كوه شنيدم كه ميگفت:
احمد آقا! يا علي بگو و بيا بالا! و همزمان با شنيدن اين صدا دو نور مانند نورافكن دامنة كوه را روشن كردند، ترديدي نداشتم كه اين صدا، صداي آقاي مجتهدي است زيرا از قبل با لحن صحبت ايشان در مدتي كه در خانة پدري من در قم سكونت داشتند، آشنايي داشتم.
مسير تابش نور را در پيش گرفتم و يا علي گويان خود را به بالاي كوه ايفل رسانيدم. در آنجا آقاي مجتهدي را ديدم كه ايستادهاند و انتظار مرا ميكشند! سلام كردم و ايشان ضمن جواب سلام و خوشآمدگويي، صورتم را بوسيدند. خواستم دست آن وليّ خدا را ببوسم، اجازه ندادند و مرا با خود به كلبة كوچكي در آن حوالي بردند كه زن سالخوردهاي در آنجا بود.
پيرزن كه با قهوة داغ از ما پذيرايي ميكرد، پسري داشت كه به سرطان حنجره مبتلا شده بود و در همان كلبه بستري بود. ميديدم كه آن زن مسيحي پروانهوار به دور آقاي مجتهدي ميچرخد و نسبت به ايشان علاقة شديدي نشان ميدهد و من از ماجرايي كه ساعتي پيش ميان او و آن مرد خدا اتفاق افتاده بود، اطلاعي نداشتم حس كنجكاويام تحريك شده بود و ميخواستم هر چه زودتر در جريان اين ديدار ناگهاني قرار بگيرم.
پس از دقايقي استراحت و صرف چند فنجان قهوه، از آن پيرزن مسيحي پرسيدم:
شما اين آقا را قبلاً ديده بوديد؟!
گفت: چند ساعت پيش او را براي اولين بار در اينجا ديدم و فكر ميكردم كه پسر حضرت مريم به كمك من آمده است!
گفتم: شما چه مشكلي داشتيد؟
گفت: حدود سه ماه پيش تنها پسرم به سرطان حنجره مبتلا شد و غدة بزرگي كه در ناحية بيروني گلوي او رشد كرده بود، تارهاي صوتي فرزندم را فلج كرده و نميتوانست صحبت كند. در طول اين مدت كه به تجويز پزشكهاي متخصص سرگرم مداواي او بودم نتيجهاي نميگرفتم و فرزندم روز به روز ناتوانتر ميشد تا به حدي كه از چند روز پيش ديگر قادر به راه رفتن نبود و پزشك معالج او نيز كه از درمان او نااميد شده بود به من سفارش كرد كه او را در كلبة كوهستاني خود بستري كنم و بيش از اين با تزريق آمپول و خوراندن دارو آزارش ندهم! فهميدم كه كار از كار گذشته و فرزندم را جواب كردهاند.
دو روز پيش به هنگام غروب، طبق اعتقاداتي كه ما مسيحيان داريم دست به دامان حضرت مريم شدم و شفاي فرزندم را از او خواستم.
براي چند لحظهاي خوابم برد. در عالم رؤيا حضرت مريم به ديدن من آمد و گفت: پروندة عمر پسر تو بسته شده است و از دست من كاري برنميآيد!
گفتم: فرزند شما حضرت عيساي مسيح، مردهها را زنده ميكرد، فرزند من كه هنوز نمرده است! از او بخواهيد كه كمكم كند. او تنها فرزند من است و زندگي مرا اداره ميكند، من بياو زنده نميمانم!
فرمود: از دست فرزند من هم در اين مورد كاري ساخته نيست!
گفتم: پس راهي را جلوي پاي من بگذاريد! من مستأصل و درماندهام و به راهنمايي شما نياز دارم.
#ادامه_دارد...
❣ @arefeen
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺