#عزاداری_محرم_شریف_آباد_1402 #نویسنده
☯️ و این هم #استوری ، #دلنوشته و #روضه بسیار جالب یک #نویسنده ، #مجری و #خبرنگار از حضور در مراسم عزاداری #شریف_آباد
☯️ به ما گفتند بروید #شریف_آباد آئینشان جالب است ....
ادامه این متن در پست بعدی
☯️ لینک کانال محرم شریف آباد در #ایتا
https://eitaa.com/sharifabadmoharam
☯️ آدرس پیچ محرم شریف آباد ابهر در #اینستاگرام
http://instagram.com/moharamsharifabadabhar
☯️ #کانال_محرم_شریف_آباد_در #تلگرام
https://t.me/sharifabadmoharam
☯️ #کانال_مردمی_شریف_آباد_نیوز
@sharifabadpress
کانال مذهبی و محرم شریف آباد
#عزاداری_محرم_شریف_آباد_1402 #نویسنده ☯️ و این هم #استوری ، #دلنوشته و #روضه بسیار جالب
#عزاداری_محرم_شریف_آباد_1402 #نویسنده
☯️ و این هم #استوری ، #دلنوشته و #روضه بسیار جالب یک #نویسنده ، #مجری و #خبرنگار از حضور در مراسم عزاداری #شریف_آباد
☯️ به ما گفتند بروید #شریف_آباد آئینشان جالب است ....
☯️ این پسر بچه های سیزده ساله را دیدید؟
صورتشان گل انداخته کم کم ریش هایشان میخواهد بیرون بزند
صدایشان یکمی رو به بلوغ میرود
و اداهایشان کم کم دارد مردانه میشود
قدشان اما هنوز خیلی بلند نیست
کمی که باآنها معاشرت کنید میفهمید توی این
سن دلشان کشته مرده ی مسئولیت پذیریست
کیف میکنند یک کاری کنند که بهشان بگویند ماشالله چه مردی شدی
امشب به ما گفتندبروید هیئت توی شریف آباد
مراسم عزاداریشان خیلی جالب و متفاوت است
دور تادور مرد ها چوب میگیرند دستشان و طبق رسم و آیین خودشان بالا و پایین میبرند
یکی وسط میخواند ، و بقیه دورش صف میکشیدند
امشب هم چون متبرک است به اسم حضرت قاسم
سر چوب هایشان یک گل و پر سفیدی بسته بودند،
همه داشتن از این صف و آیین فیلم میگرفتن!
من اما امشب سوای آن صف دنبال واژه برای روضه ی
قاسم بودم که وسط این صف و این آیین عزاداری،
وسط بچه هایی که با ریتم و خیلی منظم همراه نوا طبل میزدند یک پسر سیزده چهارده ساله دیدم،
قدش خیلی بلند نبود مثل همه ی « سیزده ساله ها »
طبل را گذاشته بود روی پایش و بندش را بزور توی گردنش نگه داشته بود،
حتما از اینکه مسئولیتش «وسط میدان بودن» بود داشت
کیف میکرد!
چرا میگویم کیف میکرد؟
پسر بچه های سیزده ساله عاشق میدانن...
طبل روی پایش بود از ته دل شور میگرفت
هر بار که به طبل میکوبید روی یک پایش میپرید
و شور که میگرفت با زانوهایش طبل را بلند میکرد
و همراه طبل به آن میکوبید ، و همراه ریتم این حرکت را تکرار میکرد،
داشتم ازش فیلم میگرفتم دیدم پاهایش کفش هم ندارد!
نمیدانم لابد نذر حسین کرده بود!
حتما عمویش بابایش از دیدنش دلشان قند می افتاد ،
مثلا میگفتند با خودشان میبینی چه مرد شده؟
امشب شب قاسم بود آخر ، باباهای پسر دار بیشتر میفهمند لابد..
پسر بچه ی سیزده ساله ی کوتاه قد
میگویند نگاه کرد توی چشمان عمو
مسئولیت خواست.
آن هم چی به میدان رفتن!
قدش به قد عمو نمیرسید ها ، کوچک پسر زیبا رو که دلش زود مرد شدن میخواست
مثل تمام سیزده ساله ها...
عمو میگویند توی دلش به قنچ و خون افتاد
وقتی سیزده ساله ی قد کوتاهش به میدان رفت.
، موقع برگشت وقتی دشمن صورت زیبایش را خراشیده بود ، قد قاسم قد عمو بود
فقط نگفتند به ما قاسم را که شهید کردند
یک شبه قد کشید و بزرگ شد؟
یا عمو که رفت صورت خراشیده ی دلبندش را بغل کرد آمدقدو کمرش خمیده؟
هرچه بود قاسم دیگر مثل باقی سیزده ساله ها یک پسر بچه با قد کوچک نبود
، قاسم بود و عاقبت اسمش ، ق س م ، ق اس م ، ق س م ت
تکه تکه شدن عاقبت همه ی قاسم هاست راستی؟
یعنی انقدر اسم در عاقبت اثر دارد؟
گرگ ها با زخمی از جنگ جمل ، از غزالی میگرفتند انتقام شیر را....
✍🏽 فاطمه مقدم نشانی پیچ این نویسنده در اینستاگرام :
https://instagram.com/fatemeh_mogaddam75?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
☯️ لینک کانال محرم شریف آباد در #ایتا
https://eitaa.com/sharifabadmoharam
☯️ آدرس پیچ محرم شریف آباد ابهر در #اینستاگرام
http://instagram.com/moharamsharifabadabhar
☯️ #کانال_محرم_شریف_آباد_در #تلگرام
https://t.me/sharifabadmoharam
☯️ #کانال_مردمی_شریف_آباد_نیوز
@sharifabadpress
#بازنشر #خبرنگار #محرم_98 #لهستان
☯️ همکاران عکاس و خبرنگاری که لحظات معنوی عزاداری اهالی #شریف_اباد را در محرم سال 1398 ، جهت انعکاس در سایت ها و خبرگزاریهای مهم #کشور و #جهان ثبت و ضبط می کردند
عکاسان مطرح بین المللی کشورمان و همچنین خانم سوفیا گردشگر #لهستانی (ایران شناس)
☯️ لینک کانال محرم شریف آباد در #ایتا
https://eitaa.com/sharifabadmoharam
☯️ #کانال_محرم_شریف_آباد_در #تلگرام
https://t.me/sharifabadmoharam
☯️ #کانال_مردمی_شریف_آباد_نیوز
@sharifabadpress
#بازنشر #نویسنده #دلنوشته
☯️ و این هم #استوری ، #دلنوشته و #روضه بسیار جالب یک #نویسنده ، #مجری و #خبرنگار از حضور در مراسم عزاداری #شریف_آباد
☯️ به ما گفتند بروید #شریف_آباد آئینشان جالب است ....
☯️ این پسر بچه های سیزده ساله را دیدید؟
صورتشان گل انداخته کم کم ریش هایشان میخواهد بیرون بزند
صدایشان یکمی رو به بلوغ میرود
و اداهایشان کم کم دارد مردانه میشود
قدشان اما هنوز خیلی بلند نیست
کمی که باآنها معاشرت کنید میفهمید توی این
سن دلشان کشته مرده ی مسئولیت پذیریست
کیف میکنند یک کاری کنند که بهشان بگویند ماشالله چه مردی شدی
امشب به ما گفتندبروید هیئت توی شریف آباد
مراسم عزاداریشان خیلی جالب و متفاوت است
دور تادور مرد ها چوب میگیرند دستشان و طبق رسم و آیین خودشان بالا و پایین میبرند
یکی وسط میخواند ، و بقیه دورش صف میکشیدند
امشب هم چون متبرک است به اسم حضرت قاسم
سر چوب هایشان یک گل و پر سفیدی بسته بودند،
همه داشتن از این صف و آیین فیلم میگرفتن!
من اما امشب سوای آن صف دنبال واژه برای روضه ی
قاسم بودم که وسط این صف و این آیین عزاداری،
وسط بچه هایی که با ریتم و خیلی منظم همراه نوا طبل میزدند یک پسر سیزده چهارده ساله دیدم،
قدش خیلی بلند نبود مثل همه ی « سیزده ساله ها »
طبل را گذاشته بود روی پایش و بندش را بزور توی گردنش نگه داشته بود،
حتما از اینکه مسئولیتش «وسط میدان بودن» بود داشت
کیف میکرد!
چرا میگویم کیف میکرد؟
پسر بچه های سیزده ساله عاشق میدانن...
طبل روی پایش بود از ته دل شور میگرفت
هر بار که به طبل میکوبید روی یک پایش میپرید
و شور که میگرفت با زانوهایش طبل را بلند میکرد
و همراه طبل به آن میکوبید ، و همراه ریتم این حرکت را تکرار میکرد،
داشتم ازش فیلم میگرفتم دیدم پاهایش کفش هم ندارد!
نمیدانم لابد نذر حسین کرده بود!
حتما عمویش بابایش از دیدنش دلشان قند می افتاد ،
مثلا میگفتند با خودشان میبینی چه مرد شده؟
امشب شب قاسم بود آخر ، باباهای پسر دار بیشتر میفهمند لابد..
پسر بچه ی سیزده ساله ی کوتاه قد
میگویند نگاه کرد توی چشمان عمو
مسئولیت خواست.
آن هم چی به میدان رفتن!
قدش به قد عمو نمیرسید ها ، کوچک پسر زیبا رو که دلش زود مرد شدن میخواست
مثل تمام سیزده ساله ها...
عمو میگویند توی دلش به قنچ و خون افتاد
وقتی سیزده ساله ی قد کوتاهش به میدان رفت.
، موقع برگشت وقتی دشمن صورت زیبایش را خراشیده بود ، قد قاسم قد عمو بود
فقط نگفتند به ما قاسم را که شهید کردند
یک شبه قد کشید و بزرگ شد؟
یا عمو که رفت صورت خراشیده ی دلبندش را بغل کرد آمدقدو کمرش خمیده؟
هرچه بود قاسم دیگر مثل باقی سیزده ساله ها یک پسر بچه با قد کوچک نبود
، قاسم بود و عاقبت اسمش ، ق س م ، ق اس م ، ق س م ت
تکه تکه شدن عاقبت همه ی قاسم هاست راستی؟
یعنی انقدر اسم در عاقبت اثر دارد؟
گرگ ها با زخمی از جنگ جمل ، از غزالی میگرفتند انتقام شیر را....
✍🏽 فاطمه مقدم نشانی پیچ این نویسنده در اینستاگرام :
https://instagram.com/fatemeh_mogaddam75?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
☯️ لینک کانال محرم شریف آباد در #ایتا
https://eitaa.com/sharifabadmoharam
☯️ #کانال_محرم_شریف_آباد_در #تلگرام
https://t.me/sharifabadmoharam
☯️ #کانال_مردمی_شریف_آباد_نیوز
@sharifabadpress