eitaa logo
شهید علی پیرونظر
457 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
431 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخت است از همه "بابایت" یک سربند و یک قاب عکس بماند!
در شفاعت شـهدا دست بازی دارند عکسشان را بنگر چهره ی ماهی دارند ما به یاد آوری خاطـره ها محتاجیـم ور نه آنان به من وتو چه نیازی دارند ♥️✨شبتون شهدایی✨♥️
عشق به مثل هوای دم است تازه‌ام می‌کند کافےست کمی شما را بکشمـ کافےست ریه‌ام را از داشتنتان پرکنم شادی روح و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید حسن نصرالله: موبایلی که در دست شماست، جاسوس قاتلی است که اطلاعات دقیقی به دشمن میدهد و مکان فرماندهان ما را نشان می‌دهد. اکثر اتفاقاتی که برای ما افتاده به خاطر موبایل بوده است. اسرائیل به جاسوس نیاز ندارد بلکه از طریق اینترنت، همه شهر‌ها و خیابان‌ها و رزمندگان را می‌بیند.
باباش برگشته... *فرزند شهید بیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از وقوع فتنه‌ها نترسید! از ریزش‌ها هم تعجب نکنید! غربال‌ شدن افراد و جریان‌ها، لازمه‌ی تحقق ظهور است. 📛داریم غربال میشیم..⚠️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه ۶۶/۹/۱۲ امروز صبح ساعت ۳ بیدار شدم و نماز خواندم کمی دعا و قرآن تا اینکه ساعت ۶ صبح شد بچه ها هم از خواب بیدار شدند و نماز صبح را به جماعت خواندیم . بعد آماده شدیم برای صبحگاه . در صبحگاه برادر صادقی بعد از خواندن قرآن صحبت کرد و به برادران جدید گروهان نصر و بعضی تدارکات خیر مقدم گفت و گفت امروز صبح ماشین هایی می آیند وساعت ۱۰ هر کس خواست می تواند به شهر برود . بعد آمدیم چادر و پتوها را جمع کردیم . من . مصیب . تورج . گرشاسبی . علی سالاروند و علی دهقان با همدیگر کشتی گرفتیم .و به سر و کول همدیگر زدیم . نزدیک ساعت ۸ بود که صبحانه خوردیم و مشغول نوشتن دفترچه ام شدم و لوازم داخل جعبه ام را مرتب کردم لوازمم را آماده کردم که اگر بتوانم ساعت ۱۰ به شهر بروم و تلفنی بزنم به شاهده که همیشه فکرم مشغول اوست ساعت ده تعدادی پیرمرد از تهران آمده بودند و در سرما در میدان نشسته بودند و صبحانه می خوردند بچه ها آن ها را دعوت کردند داخل چادر و پذیرایی کردیم و ساعت ۱۰/۵ حمید فرد آزاد رفت در باره ماشین ها پرسید گفتند ماشین نمی آید. رفتن به شهر ممنوع شده است و حال همگی را داخل قوطی کردند حالم خیلی گرفت . ناراحت شدم ودلم گرفت و قلبم شکست نزدیک ظهر رفتم بیرون قدم زدم وضو گرفتم و آمدم و نماز را به جماعت خواندیم قرار شد ساعت ۲/۵ به خط بشویم برای دویدن . مقداری پا مرغی رفتیم .کمی راهپیمایی و بعد دویدیم . مقداری خیز رفتیم . در آخر نرمش کردیم . و تمرین به ستون راه رفتن و پیام دادن را کردیم . حدود ساعت ۳آمدیم . بچه ها چای درست کردند . بعد نامه ای از یک برادر دبستانی کلاس پنجم آورده بودند و به من دادند خواندم و قرار شد جواب آن را بدهم .از رزمندگان کمی صحبت کرده بود و قدردانی کرده بود و دعا کرده بود . بعد آماده شدیم برای نماز جماعت بچه های گروه آمدند چادر ما و دعا و نوحه خوانی کردند بچه ها حالی پیدا کردند و سینه زدند بعد کمی صحبت شد و آخر آماده شدیم برای خوابیدن ساعت ۱۱ به خواب رفتم پ .ن . در چنین روزی هنگام اذان صبح مسافری که علی آقا منتظرش بود بدنیا می آید . تنها یادگار . و علی آقا هنوز نمی داند که پدر شده است . علی آقا به قولش عمل نکرد و موقع بدنیا آمدن دخترش در کنار شاهده نبود . @sharikerah
🔷 شهید آوینی: «آنچه به انسان استقامت و صبر می بخشد رضایت خداست. رضایت خدا نیز در رضایت امام است. تصور رضایت او، آفتاب بی غروبی است كه بر آفاق وجود ما می تابد. خستگی و دلمردگی، انجماد است و زمستان را در این دیار راهی نیست.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»