سه شنبه ۶۶/۱۰/۱
ساعت ۶ صبح راه آهن تهران پیاده شدم و از آنجا رفتم خانه آقای فخیمی نامه ها را رساندم و مقداری پول هم گرفتم برای آقای فخیمی بعد آمدم به مرکز ساعت ۸ بود رفتم با برادر خادمی و دشتی کمی صحبت کردم منتظر برادر خرقانیان رئیس مرکز بودم که نیامد . از حسابداری حقوق ۲ ماه خودم را گرفتم بعد رفتم بازار کویتی ها و عروسک بزرگ و قشنگی برای دخترم خریدم با یک عروسک باد کنکی و یک ساک دستی ویک کیف پول هم برای همسرم خریدم . بعد آمدم یک دسته گل برای همسرم خریدم و با هر مکافاتی بود سوار اتوبوس ساوه شدم و تا ساوه سراپا بودم و ساعت ۳ رسیدم ساوه رفتم خانه آقای شایان تا رسیدم همسرم گریه اش گرفته بود و بغض او ترکید . و خلاصه کلی خوش حال شد و بعد دختر خوشگل و قشنگم را بغل کردم و بوسیدم و بعد ناهار خوردیم . آقای شایان تلفن زد مادرم همراه خاله فاطمه آمدند و تا ساعت ۴ بعد از ظهر آنجا بودند و بعد علی برادر خانمم آمد و خوش حال شد نزدیک غروب با موتور هوندای علی دوری در شهر زدیم و آمدیم شروع به صحبت کردیم و غروب طیبه خانم را در خیابان دیدیم و خیلی خیلی خوش حال شد و بچه ها را با علی به خانه آوردیم و تا ساعت ۱۱ بیدار بودیم و بعد خوابیدیم .
پ. ن . در چنین روزی اول دیماه سال ۶۶ که علی آقا برای آخرین بار به مرخصی آمدند . کاش زمان از حرکت می ایستاد و من هرگز نبودنش را تجربه نمی کردم .
#شهید_علی_پیرونظر
#هشت_سال_دفاع_مقدس
@sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
🥀میگفت چشمان شهدا
به راهی استکه از خود به یادگـار گذاشتهاند
اما چشم ما به روزی است
که با آنان رو به رو خواهیم شد !🥀
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
چهارشنبه ۶۶/۱۰/۲
ساعت ۷ صبحانه خوردیم و بعد کمی لوازم را درست کردم و قرار شد که امروز برویم خانه خودمان و شاهده هم بچه را آماده کرد و رفتیم خانه خودمان . نزدیک ظهر بود . من با بچه به بازی پرداختم و او هم اتاق را جمع و جور کرد و لوازم را مرتب کرد و چند عکس هم گرفتیم و ناهار خوردیم و تا شب خانه خودمان بودیم
پ.ن علی آقا یک حلقه فیلم گرفته بود و تمام عکس ها را سعی کرد از خودش و دخترش بگیرم اما تمام عکس ها سوخت و تنها یک عکس آن هم خیلی تار باقی ماند . تنها یک عکس
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
پنجشنبه ۶۶/۱۰/۳
صبح بیدار شدم و رفتم شیر خریدم و لوازم صبحانه را آماده کردم و شاهده را بیدار کردم امروز تشییع جنازه مهدی ناصری و برادر حسینی فرمانده سپاه بود که من نتوانستم بروم . ظهر برای ناهار رفتیم خانه آقای شایان و بعد از ظهر بچه را پیش حاج خانم گذاشتیم و با شاهده به گلزار شهدا رفتیم در آنجا پیش حاج یاری پدر شهید مرتضی یاری رفتم و دیده بوسی کرد و من را که دید گریه اش گرفت و از من حلالیت خواست و بعد از چندی آمدیم خانه . نزدیک غروب بود ساعت ۷ شب بود که علی خبر داد که مینی بوسی از اهواز به طرف ساوه می آمده برای شرکت در مراسم تشییع جنازه فرمانده سپاه که در راه تصادف کرده است و گویی اسماعیل آقا شوهر طیبه خانم هم داخل آن بوده . چند نفر زخمی و چند نفر کشته شده اند و از اسماعیل آقا خبری نیست و من از ناراحتی تا صبح خواب به چشمانم نیامد
پ . ن . اسماعیل آقا باجناق شهید و علی برادر خانم شهید می باشد .
شهید مرتضی یاری همسایه علی آقا بود .
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆دستی که ورق میزند این خاطره هارا
باید بنویسد غم جان کندن مارا