لطفا دوستانتان را به کانال شهید پیرونظر دعوت کنید
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
🌐کانال شهید علی پیرونظر
عضو شوید👈 eitaa.com/sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری زیبا از پیج شهید دهقان امیری
سپاس از خادم الشهدایی که خالصانه و بدون منت برای شهدا قدم بر میدارند
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
🌐کانال شهید علی پیرونظر
عضو شوید👈 eitaa.com/sharikerah
آخرین تماس . بی پاسخ
یک هفته قبل از شهادت .
دوشنبه ۶۶/۱۰/۲۱
صبح به هر زحمتی بود بچه ها را بیدار کردیم و صبحانه خوردیم . ساعت ۱۰ جریان شهر رفتن را به سالاروند گفتم . رفت و آمد و گفت فرماندهی خواب هستند بعد به عزیزی گفتم اگر دیر بشود نمی توانیم تا شب برگردیم . رفت و برگه گرفت من و علی دهقان به طرف شهر رفتیم .در دژبانی نیم ساعت منتظر ماندیم وسیله ای نبود و هوا هم سرد بود ساعت ۱۱ بود پیاده حرکت کردیم بعد از چندی یک تویوتا رسید . عقب سوار شدیم . نزدیک ظهر بود در شهر پیاده شدیم . با سرعت به مخابرات رفتیم و شماره دادیم گفت ۲ تا ۳ بعد از ظهر نوبت شماست . رفتیم حمام و بعد آمدیم ناهار یک ساندویچ خوردیم و رفتیم مخابرات . ساعت ۳/۵ نوبت من شد رفتم داخل کابین . بعد از زنگ خوردن دختر بچه ای گوشی را برداشت گفتم آقای شایان ؟ گفت اشتباه است . شماره را خواندم گفت شماره درست است اما اینجا منزل ماست و قطع کرد . آمدم بیرون گفتم آقا اشتباه گرفته ای . دوباره بگیر دوباره گرفت . دوباره دختر بچه گوشی را برداشت . گفتم شما تازه این شماره را گرفته اید گفت نه . گفت اشتباه گرفته اید و دوباره قطع کرد . آمدم بیرون . گفتم آقا شماره دیگری را بگیرید .اشتباه بود . صحبت نکردم . کار لازم دارم . گفت فقط یک بار شماره می گیرم .خواهش کردم . قبول نکرد . گفتم به سختی آمده ام به شهر و دیگر تا چند وقت نمی توانم بیایم گفت ساعت ۵. تا ۶ بیا .قبول نکردم چون به مقر نمی رسیدیم آمدم بیرون . رفتم مسجد جامع نماز بخوانم .دلم خیلی شور می زد . ولی نمی توانستم کاری بکنم .باید یا خطر شب رسیدن را تحمل می کردم یا از تلفن زدن منصرف می شدم بالاخره بعد از خواندن نماز تصمیم گرفتم به هر قیمتی شده تلفن بزنم . برگشتم و شماره دادم با علی آمدیم قهوه خانه چای بخوریم . او هم ناراحت بود چون چشم مادرش خون افتاده بود و باید عمل می کرد .رفتیم لوازمی که بچه ها لازم داشتند را خریدیم ساعت ۵ رفتیم مخابرات ساعت ۵/۵ شماره ام را گرفت هر چقدر زنگ زد کسی گوشی را بر نداشت. خواست قطع کند خواهش کردم چند لحظه صبر کند اما کسی گوشی را بر نداشت...........
پ . ن . حسرت آخرین تماس برای همیشه در دلمان ماند .
کاش آن روز خط روی خط نمی افتاد و تماس بر قرار می شد .
دیدار به قیامت .....
پ. ن . خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر
@sharikerah
بعد از سفارش دکتر علی نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم . صبح من را سر کار می رساند و ظهر دنبالم می آمد . وقتی به خانه می آمدم همه چیز مرتب بود و غذا آماده بود . اصلا دلم نمی خواست علی کارهای خانه را انجام بدهد یک روز عصر ماهی خریده بود . گفتم من تمیز می کنم . گفت نه خودم این کار را می کنم . وقتی اخم های من را دید گفت باشه می گذاریم فردا . هر کس زودتر از سر کار آمد ماهی ها را تمیز کند . قبول کردم . با آن حال نا مناسب نیم ساعتی مرخصی گرفتم تا با ذوق و شوق به خانه بیایم و ماهی ها را تمیز کنم . وقتی وارد خانه شدم دیدم علی زودتر از من آمده . تا مرا دید گفت . تازه داشتم می آمدم دنبالت . چطوری آمدی ؟ گفتم ماهی ها را تمیز کردی ؟ گفت بله . همان پای پله ها نشستم و بلند بلند گریه کردم .
#خاطرات_یک_زندگی_کوتاه
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
خوش به حال آسمانی هایی که مراقبت کردن و خدا نظر کرد بهشون
اونایی که رسیدن به شهادت واقعی
چه اون آقایی که خالص شد و تو جبهه شهید شد
چه اون خانمی که با بلاهای عشق،ساخت و همسفر شد
الاعمال بالنیات دیگه
@sharikerah
هر صبح از درون دلم میکنی طلوع
صبحت بخیر، پادشه شعرهای من🌸
@sharikerah
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
15.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داشتن یک شریک راه مخلص . مهربان .حتی برای یک مدت کوتاه . نعمت بزرگی است . علی آقا نمونه یک مسلمان واقعی بود . با سن کمی که داشت اما فهم و درک زیادی از زندگی داشت . کوتاه زندگی کرد اما زیبا . و همین باعث شد که خدا خریدارش شود .
هدایت شده از قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
یکی از این شهدای عزیز، شهید علی پیرونظر هستن.
برای دونستن بخش هایی از زندگی این شهید بزرگوار، میتونید به کانالی که توسط همسر بزرگوارشون اداره میشه سر بزنید.
شهید علی پیرونظر
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲
https://eitaa.com/sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا به بخت بلندم
که تو را دارد
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
هر صبح از دریچه قلبم طلوع می کنی و تا آخر روز صبحم به خیر می شود
@sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در چنین روزی احساس می کردم خوشبخت ترین دختر دنیا هستم . حاضر نبودم حالم را با هیچ چیز عوض کنم . لحظات زیبایی که پای سفره عقد مردی نشستم که از همنظر کامل بود . و من یک دنیا احساس خوشبختی می کردم .
علی آقای مهربون سالگرد عقدمون مبارک
@sharikerah
روز ۲۵ تیر ماه بود . وقتی آمد آرایشگاه دنبالم . چادر سرم بود و لباس عروس بر تن داشتم . صورتم پوشیده بود . طوری که جلو پایم را نمی دیدم . عمه اش گفت دستش را بگیر از پله ها نیفتد . گفت هنوز عقد نکرده ایم . گوشه چادرم را گرفته بود و مدام زیر لب می گفت مراقب باش . مراقب باش ....
@sharikerah
کوتاه زندگی کرد . اما زیبا
تنها ۲۳ سال داشت که به شهادت رسید و خدا خریدارش شد .
در این مدت کوتاه زندگی اش،. هرگز دروغ نگفت . تهمت نزد . تحقیر نکرد . خودش را برتر از دیگران نمی دانست . زن و فرزندش اولویت اول زندگیش بودند . تظاهر به دینداری نمی کرد . اهل رشوه دادن و رشوه گرفتن و زیر پا گذاشتن حق مظلوم نبود .
برای منفعت خودش دیگران را زیر پا نمی گذاشت . دل رحم و مهربان بود . شجاع و نترس فقط خدا را در نظر داشت .
مردانگی در قامتش موج می زد . دل بسته به دنیا نبود . نماز شبش ترک نمی شد .
و چقدر حیف که مؤمنین در آسمان ها و مومن نما ها در زمین جولان می دهند .
خون شهدا دامان منافقین و متظاهر ین به دین و انقلاب را بگیرد . کسانی که نان به نرخ روز می خورند . کسانی که پشت ریش و یقه شیخی دست به هر کاری می زنند .
@sharikerah
🥀میگفت چشمان شهدا
به راهی استکه از خود به یادگـار گذاشتهاند
اما چشم ما به روزی است
که با آنان رو به رو خواهیم شد !🥀
@sharikerah
عاشق شهدا بود . هر شهیدی را که می آوردند به معراج شهدا می رفت و با او وداع می کرد . یک بار از او پرسیدم دیدن بدن زخمی شهدا چه لذتی دارد که تو هر شهید را که از منطقه می آورندبرای دیدنش می روی . گفت می روم در گوشش چیزی می گویم و بر می گردم. وقتی علی آقا شهید شد وقتی بالای سرش رسیدم سرم را پایین آوردم و گفتم رفیق من را یادت نره . یک آن یاد علی آقا افتادم که در طول این مدت در گوش شهدا چه می گفته .
به نگاهت سخت محتاجیم
پ . ن . عکس فوق خواندن مقاله شهید توسط علی آقا در مراسم گردان زهیر منطقه عملیاتی غرب دو هفته قبل از شهادت
دانشجو معلم شهید علی پیرونظر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روزی میاد
غریب . غریب ......
تنها یک محرم از او خاطره دارم .
لباس بلند مشکی می پوشید . با پای برهنه . زنجیر می زد . حتی زخم های پشت کمرش را از همسرش پنهان می کرد . در حسینیه شهدا موقع سینه زنی پشت ستون می ایستاد تا کسی او را نبیند . عشق او به امام حسین علیه السلام قابل وصف نبود . موقع اعزام به همسرش می گوید اگر فرزندمان پسر بود نام او را محمد حسین بگذارید و اگر دختر بود ریحانه . او نمونه یک انسان کامل بود .
تنها ۲۳ سال داشت که آسمانی شد . این عکس سه ماه بعد از دوران عقد می باشد که در منطقه جنگی در سال ۶۴ گرفته شده .
شهدا اهل عمل بودند
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
#خاطره
شب ها با برادرم علی هیات می رفت . هر چقدر التماس می کردم من را با خودش نمی برد می گفت شلوغ هست برای وضعیت تو خطر ناک است . یکی از،شب ها با اصرار من را با خودش برد . موقع رفتن بهم گفت اگر هیات ما وارد حسینیه شد یه لحظه پاشو . من ببینمت تا با هم برگردیم . اون موقه ها موبایل که نبود . قبول کردم . هیات امام رضا علیه السلام که وارد حسینیه شد با دیدن علی از جا بر خواستم . علی یک لحظه نگاهم کرد و بعد سرش را زیر انداخت . با خودم گفتم نکند علی آقا من را ندیده . دوباره بر خواستم . توی مسیر علی اصلا صحبت نکرد . گفتم علی چیزی شده ؟ گفت نه . خیلی اصرار کردم . گفت توی حسینیه بهت گفتم یه لحظه پاشو من ببینمت نه کل هیات .
فهمیدم علی آقا همون بار اول من را دیده .
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلا .
اکبر جوان من چه شد ؟
پ. ن ارسالی از خواهر محترمه شهید جواد عبدی 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر بار صدات کردم
به دادم رسیدی
@sharikerah
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری از گروه جهادی شهید دهقان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین کلام شهید علی پیرونظر به همسرش
موقع خداحافظی
@sharikerah
ای دانه های زنجیر ها سراسر به هم بپیچید و بر سینه و پشت من فرود آیید ای دست هلی من همانند سنگ سخت شوید و بر سینه ام فرود آیید تا یاد رنج ها و محنت های وارد بر حسین ع بیفتم .
ای آفتاب هر چه داغ تر و آتشین بر بدن من فرود آی . تا تشنه تر شوم و یاد تشنگی صحنه کربلا بیفتم . ای دوستان هنگام شور هر چه بیشتر بر بدن من فشار آورید . ای برادران کاه بر سر من بپاشید تا یاد صحنه نبرد بیفتم . ای سقا . از من فاصله بگیر که من آب ننوشم تا با لب تشنه حسین ع را صدا کنم . ای مداح هر چه بلند تر و جانسوز تر بخوان . که من پر شورتر . با احساسات بیشتری با موضوع بر خورد کنم .ای سینه من درد و سوز را فراموش کن به جای سوزش ظاهری از درون بسوز . ای سینه یادت باشد با هوای غبار آلود نفس بکشی .تا یاد صحنه نبرد با غبار و خاک باشی . ای چشم ها سیل اشک جاری سازید بدانید که باید بگریید به یاد اسک طفلان حسین . به یاد اشک زینب .به یاد امام حسین ع موقع خداحافظی .به یاد قاسم .برای جبهه رفتن .به یاد علمدار کربلا که نتوانست آب به طفلان برساند . ای حنجره با صدای بلند داد بزن به یاد رجز خوانی یاران حسین ع. ای پاها برهنه باید بروید به یاد مصائب حسین بن علی . ای برادر گل بر سرمن بپاش که خاک بر سر من شده ......
خاطرات خود نوشت شهید پیرونظر در منطقه عاشورای ۶۴
وقتی به فکر مصائب حسین ع می افتیم . در می یابیم که او چه روح بزرگی داشته هنگام خداحافظی با فرزندش . با برادر و یارانش . چقدر سخت است جدایی از این عزیزان . حتی اگر لحظه ای باشد . محرم این عامل حیات اسلام است . محرم نور است . نوری که روشن کننده قلب انسان های با ایمان است و عاشورا روزی است که این نور را به حد کمال می رساند .
عاشورا . شهادت . ایثار . صبر . شجاعت . از خود بی خود شدن . فقط برای خدا خود را آماده کردن . مقابله ایمان با کفر . از مطالبی است که در عاشورا نور افشانی می کند . در یک سو نور مطلق .در سوی دیگر پستی کامل . جایی که شیطان با انسان کامل به مقابله پرداخته و سر انجام مغلوب می شود . شهادت نهایت پیروزی مومن است همه این ها عامل است بر ساختن انسان هایی چون ما که از قافله عقب مانده ایم وقتی با گل نشستی بوی گل خواهی گرفت . وقتی با یاد حسین بر سینه زنی ودر معرض اخلاقیات حسین ع قرار گرفتی حسینی خواهی شد .
از خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر در سال ۶۴ دارخوین
ای دانه های زنجیر ها سراسر به هم بپیچید و بر سینه و پشت من فرود آیید ای دست هلی من همانند سنگ سخت شوید و بر سینه ام فرود آیید تا یاد رنج ها و محنت های وارد بر حسین ع بیفتم .
ای آفتاب هر چه داغ تر و آتشین بر بدن من فرود آی . تا تشنه تر شوم و یاد تشنگی صحنه کربلا بیفتم . ای دوستان هنگام شور هر چه بیشتر بر بدن من فشار آورید . ای برادران کاه بر سر من بپاشید تا یاد صحنه نبرد بیفتم . ای سقا . از من فاصله بگیر که من آب ننوشم تا با لب تشنه حسین ع را صدا کنم . ای مداح هر چه بلند تر و جانسوز تر بخوان . که من پر شورتر . با احساسات بیشتری با موضوع بر خورد کنم .ای سینه من درد و سوز را فراموش کن به جای سوزش ظاهری از درون بسوز . ای سینه یادت باشد با هوای غبار آلود نفس بکشی .تا یاد صحنه نبرد با غبار و خاک باشی . ای چشم ها سیل اشک جاری سازید بدانید که باید بگریید به یاد اسک طفلان حسین . به یاد اشک زینب .به یاد امام حسین ع موقع خداحافظی .به یاد قاسم .برای جبهه رفتن .به یاد علمدار کربلا که نتوانست آب به طفلان برساند . ای حنجره با صدای بلند داد بزن به یاد رجز خوانی یاران حسین ع. ای پاها برهنه باید بروید به یاد مصائب حسین بن علی . ای برادر گل بر سرمن بپاش که خاک بر سر من شده ......
خاطرات خود نوشت شهید پیرونظر در منطقه عاشورای ۶۴
🌹🏴🥀🌴🥀🏴🌹
#سلام_بر_شهدا
عشق به #شهدا
مثل هوای دم #صبح است
تازهام میکند
کافےست کمی شما را #نفس بکشمـ
کافےست ریهام را
از #دوست داشتنتان پرکنم
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
خصوصیات اخلاقی
بسیار با ادب بود . دوستانش او را خدای ادب می نامیدند . همرزمانش می گویند او حتی در شوخی کردن هم ادب را رعایت می کرد .
بسیار منظم و مرتب بود . خیلی به نظم اهمیت می داد . متواضع و فروتن بود . اهل ریا و دروغ نبود . دل رحم و مهربان بود . به کودکان احترام خاصی می گذاشت .
به نماز اهمیت زیادی می داد خصوصا اول وقت .
دستگیر بود هرگز از زندگی گله نمی کرد . زندگی سختی داشت خصوصا در کودکی . اما همیشه شکر گزار بود .
سعی می کرد کارهایش برای رضای خدا باشد و کم تر خود نمایی می کرد
https://eitaa.com/sharikerah