eitaa logo
شهید علی پیرونظر
461 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
383 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
به قول آوینی: "ما یافتیم آنچه‌‌را که دیگران نیافتند، ما همه افق‌های معنویت‌را در شهدا تجربه کردیم؛ عشق را هم امید را هم کرامت را هم شجاعت را هم عزت را هم... و همه آنچه‌را که دیگران جز در مقام شهادت نشنیده‌اند ما به چشم خود دیدیم!"
یک هفته بود که عقد کرده بودیم . توی خیابون انقلاب رفت شیرینی مورد علاقه اش که باقلوا بود را خرید . هر چقدر به من گفت بخور گفتم من سختم هست توی خیابون چیزی بخورم . چند دقیقه که گذشت برگشتم دیدم علی آقا پشت سرم نیست . ته دلم خالی شد . به هر طرف نگاه کردم ندیدمش . بغض کرده بودم و ترس همه وجودم را گرفته بود . یک آن دیدم که پشت یک ماشین قائم شده . وقتی بیرون آمد زدم زیر گریه . علی آقا می گفت می خواستم باهات شوخی کنم . ببینم چه عکس العملی نشون می دهی . بعد لبخندی زد و گفت . من که زن نگرفته ام . یه دختر بچه ترسو گرفته ام ..‌‌ زندگی گاهی درس هایی را از ما امتحان می گیره که ما تجربه اش نکرده ایم و نمی دونیم باید اون لحظه چه رفتاری داشته باشیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. وای بر آنکس که در صحرای محشر سر از خاک بر دارد و نشانه ای از جهاد در بدن نداشته باشد...
❤️ : باشهدا بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته 🍃 راه ‌ یعنی... نگه داشتن ‌آتش در دستانت
مرداد ماه بود که بدنیا آمد . در یک روز گرم و آفتابی . مادر نمی توانست نوزاد را بدنیا بیاورد . توی حیاط همه برای بدنیا آمدنش دست به دعا شده بودند . در یک لحظه نوری در آسمان از طرف امامزاده به طرف خانه نمایان می شود . چند دقیقه ای نمی گذرد که عبدالله بدنیا می آید ‌ . در طول زندگی وقایع و اتفاق های سختی برایش روی می دهد اما گویی خداوند او را در پناه خود نگاه می دارد تا روزی که در جبهه جنگ دلیرانه از وطن دفاع کند و همانند جد مادرش فاطمه سلام الله علیها گمنام بماند . مادر هنوز چشم به راه عبدالله است . چشم براه قامت بلند و نازنینش . چشمان پر از محبتش . چشم براه اخلاص و تقوایش ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یعنی: برای شدن آفریده شده ایم... ولی ...
به علی آقا گفتم . توی این شرایط چه اصراری هست که به جبهه بروی . تو تازه منطقه بودی . بگذار بعد از بدنیا آمدن بچه مان . گفت موقع اعزام وقتی می بینم چطوری بچه ها پشت سر پدرانشان گریه می کنند . حالم خراب می شود . من اصلا این صحنه ها را دوست ندارم . من قبل از بدنیا آمدن فرزندمان می روم و بر می گردم . اما خودش هم می دانست که برگشتی در کار نیست . در آخرین مرخصی علی آقا ‌ وقتی به خانه خودمان رفتم تا گلدان ها را آب بدهم دیدم روی تخت یک عکس رزمنده ای را گذاشته که فرزندش را می بوسد و کنار میز بغل تخت نوشته ای بود که در آن آیه هایی درباره صبر بود . آیه هایی با دست خط خود علی آقا ...‌‌ این آخرین ها من را از پای در آورد 😔
کانال رزمندگان کانال اخلاص . صفا و صداقت
صبح می‌آید که زندگی را تقسیم کند در شهر و لبخند را تقدیم کند بر لب‌ها ما هم تقسیم می‌کنیم عشق ، لبخند و مهربانی را بین دوستان‌مان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا