eitaa logo
شوادون خاطرات
525 دنبال‌کننده
120 عکس
10 ویدیو
0 فایل
شوادون در زبان دزفولی یعنی سرداب. خانه‌ای که در زیر زمین ساخته می‌شد تا در تابستان از شدت گرما به آن پناه برند. البته روزگار جنگ تغییر کاربری داد. شد پناهگاه موشک‌ها. شوادون در فرهنگ دزفول سابقه جالبی دارد. یادآوریست از خاطرات تلخ و شیرین @aliyane
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز که می­‌خواند اصلاً متوجه اطرافش نبود. گمان می­‌کردیم فیلم بازی می­‌کند و سرِکارمان گذاشته است. با خودم گفتم باید ببینم این واقعاً دارد با این خضوع و خشوع نماز می‌خواند یا این­که فیلمش است و جزئی از شیطنت‌هایش. وقتی شروع کرد به نماز، با یکی از دوستان رفتیم سراغش. دو نفری دوره­‌اش کردیم و تا توانستیم روبرویش شکلک درآوردیم؛ اما انگار نه انگار. چهره‌اش اصلاً تغییر نکرد. حتی یک لبخند هم نزد. انگار اصلاً ما را نمی­دید. به کارمان ادامه دادیم و هر هنری داشتیم به­ کار بردیم. خندیدیم، شوخی کردیم، سر و صدا کردیم؛ شاید بتوانیم حواس حسین را متوجه خودمان کنیم، اما نشد که نشد. جلوتر رفتم و درحالی که نماز می­ خواند با دستم زدم به کمرش، اما عکس ­العملی نشان نداد. آب ریختم سرش، اما تکان هم نخورد. انگار تمامی حواس پنجگانه‌اش از کار افتاده بود. نه می­‌دید، نه می‌شنید، نه بدنش حس داشت. برایم ثابت شد که این تو بمیری از آن توبمیری‌ها نیست. حسین فیلم بازی نمی‌کند؛ واقعاً دارد در دنیای دیگری قدم می­‌زند و اشک­هایی که در قنوتش آرام آرام گل­های قالی را سیراب می­‌کرد، بهترین دلیل بود بر این اتفاق. @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
توی همان سال­‌های نوجوانی، مدام می­‌گفت دوست دارم شهید بشم و از دنیا و گناهاش راحت بشم. میگفت انسان به دنیا اومده که بره پیش خدا، اما دوست ندارم به مرگ طبیعی از دنیا برم. این صحبت­‌ها از زبان کسی که سیزده­ - چهارده سال بیشتر نداشت، برایم عادی نبود. @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb