eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🫗وقتی یک کودک به درستی دوست داشته نشه، چه اتفاقی براش می‌افته؟ شاید انتظار داشته باشیم که از کسی که بهش عشق نمی‌ده، متنفر بشه. اما اصلاً اینطور نیست. در واقع، کودک پر از شرم می‌شه. اون نمی‌پرسه: «مشکل پدر و مادرم چیه که منو به اندازه کافی دوست ندارن؟» بلکه با دلی شکسته از خودش می‌پرسه: «من چه اشتباهی کردم که باعث شدم پدر و مادرم ازم ناراضی باشن؟» این کودک ممکنه توی مدرسه چند برابر بیشتر از بقیه تلاش کنه تا نشون بده باهوش و خوبه. یا برعکس، ممکنه به سمت رفتارهای ضد اجتماعی بره تا به شکلی بیرونی، اون حس بدی که درونش اذیتش می‌کنه، نشون بده🤺... اما متأسفانه، نه با خیلی خوب بودن و نه با خیلی بد بودن، نمی‌شه از بار سنگین این شرم فرار کرد! ✅تنها راه‌حل اینه که برخلاف جریان فراموشی حرکت کنیم و برای اولین بار، این احتمال تلخ رو ببینیم: اینکه ما هیچ اشتباهی نکردیم بلکه اشتباه در حق ما شده.... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی وقتی کریستف کلمب،  از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه‌ی اسپانیا به افتخارش مهمانیِ مفصلی ترتیب داد. درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای هیچ کار مهمی نیست. ما نیز همه می‌دانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمی‌گردی. ملکه‌ی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست، کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان ..‌! او نتوانست. تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد. گفتند: تو خودت اگر می‌توانی این کار را بکن! کریستف ته تخم‌مرغ را بر سطح میز کوبید، تهِ آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد. همگی زدند زیر خنده که ما هم این را می‌دانستیم. گفت: آری شاید می‌دانستید اما انجام ندادید، من می‌دانستم و عمل کردم. انجام دادن چیزی که می‌دانیم احتیاج به شهامتی دارد که هر کسی توان انجامش را ندارد... ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌺ســـلام ☕️صبحتون زیبا 🌺و طلوع دیگـر از زندگے ☕️بر شما خوبان مبـارڪ 🌺الهے خانه اميدتون آباد ☕️زندگیتـون بر وفق مراد 🌺و برڪت فراوان ☕️روزی هر روزتون باشـد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
بیماری با فکر و توجه بیش از حد به آن در بدن ماندگار می شود ! اگر حالتان زیاد خوب نیست ، لازم نیست در موردش با دیگران حرف بزنید ،‌ مگر این که دنبال درد و بیماری بیشتر باشید.... وقتی به حرف های مردم در مورد مریضی‌شان گوش می‌کنید ،‌ انرژی بیماری شان را افزایش میدهید . به جای این کار موضوع صحبت را عوض کنید و درباره چیزهای خوب حرف بزنید و با قدرت روی سلامتی آن ها تمرکز کنید... به حرفهایی که مردم در مورد پیری و فرسودگی و بیماری‌های مختلف میزنند گوش نکنید ! حرف‌های منفی برایتان هیچ سودی ندارند وتنها ارتعاشتان را منفی می‌کند... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
هدایت شده از تبلیغات
🔴 ملاقات این خانم با سردار سلیمانی در عالم برزخ😳 در برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی خانمی از ملاقات با حاج قاسم در عالم برزخ صحبت کرد؛ سردار سلیمانی توصیه‌ای عجیب به آن خانم کرد😱 و پس از این توصیه آن خانم مجدداً به دنیا بازگشت! ⭕️🎥 حتما کلیپش رو ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/2663383042C335d1a4a87
«ارزشمندترین ثروت زندگی چیست؟» ارزشمندترین ثروت زندگی چیزی فراتر از مال و مادیات است. این ثروت‌ها به ما معنا، آرامش و رضایت می‌بخشند: ✅۱. سلامتی: بزرگ‌ترین ثروت، بدن و ذهنی سالم است. بدون سلامتی، از هیچ ثروتی نمی‌توان لذت برد. ✅۲. روابط خوب: خانواده، دوستان و عزیزان ما همان کسانی هستند که زندگی را ارزشمند می‌کنند. محبت و حمایت آنها، گران‌بهاتر از هر گنجی است. ✅۳. زمان: وقت، تنها سرمایه‌ای است که بازگشتی ندارد. استفاده بهینه از زمان، ما را به زندگی باکیفیت نزدیک‌تر می‌کند. ✅۴. آرامش ذهن: ذهنی آرام و خالی از استرس، زندگی را لذت‌بخش‌تر می‌کند. ✅۵. دانش و خرد: یادگیری و رشد شخصی، ابزاری است که ما را در تمام جنبه‌های زندگی غنی می‌کند. ✅۶. معنویت و امید: باور به چیزی بزرگ‌تر از خود، چه در قالب ایمان و چه هدف، به زندگی معنا می‌بخشد. پند: ارزشمندترین ثروت‌ها را نمی‌توان خرید، بلکه باید با توجه، مراقبت و تلاش آن‌ها را ساخت و حفظ کرد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌺🍃بخشیدن، کیمیاگری است. انسان رنجور، آسایشِ جسم و آرامشِ ذهن ندارد. کینه‌­ها و رنجش‌­ها دزدانِ شادمانی و نشاطِ زندگی هستند. ذهنِ پُر­کینه، ایده‌­های خلاقانه‌­ای را نمی پروراند و توان لازم را برای مواجه با مشکلات زندگی ندارد. ذهنی که درگیر کینه و رنجش است، شما را در مسیر رسیدن به خواسته­‌هایتان­ همراهی نخواهد کرد. زباله­‌هایی که سلامت‌­تان را تهدید می­‌کنند. اگر محیط پیرامون خود را از آشغال‌­ها و آلودگی‌­ها پاک نکنیم؛ مدت زمان زیادی طول نمی­‌کشد که بوی تعفن و آلودگی تمام محیط اطراف­مان را فرامی­گیرد. افکار رنجش آلود دقیقا مثل همین زباله‌­ها هستند آنها لطافت و زیباییِ روح و طراوتِ ذهن­‌مان را تهدید می­‌کنند.  لذا برای رسیدن به آرامش باید کینه‌­ها و رنجش­‌ها را از سرزمین وجودتان بیرون بریزید و این بارهای سنگین را رها کنید. اما چه کسی را ببخشیم و چطور ببخشیم؟ «یادتان باشد اصـلی‌ترین کسـی که  بـاید ببخشید خـودتان هستید»   🌺🍃دست از سرزنش کردن خودتان بردارید، خودتتان را ببخشید، سرزنش کردنِ خـودتان، هیچ سـودی جز ایـنکه عـزت نـفس تان را از دست می‌دهید برایتان ندارد: منِ بدبخت منِ بیچاره ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم خونمون بزرگ بود حدود ۲۰۰ یا ۲۵۰ متر یه حیاط بزرگ و دو تا اتاق و حال و آشپزخونه ای که هنوز تکمیل نشده بود.چون پول حسین تموم شده بود فقط تونسته بود حال و یه اتاق رو تکمیل کنه و کف آشپزخونه پر بود از سنگهای ریز و درشت..اجاق گاز و یخچال رو گذاشتیم تو آشپزخونه‌ی نیمه‌کاره و ۶ تا بشقاب داشتم و ۶ تا قاشق و ۴ تا لیوان،خیلی زود همه رو چیدم..یه دونه فرشی که برام مونده بود روانداختم تو اتاق و بقیه جاهای حال و آشپزخونه رو با مقوا پوشوندم..حسین رفت و یه موکت واسه پله ها خرید که بچه‌ها موقع پایین اومدن ازش نیوفتند و زندگی ساده‌ی ما تو خونه‌ی جدید شروع شد..با اینکه خونمون کم‌و‌کسری زیاد داشت ولی از اینکه مستقل شده بودیم خیلی خوشحال بودم و به همینش هم راضی بودم،بچه ها هنوز به خونه‌ی جدید عادت نکرده بودند مدام بهونه میگرفتند..یک هفته گذشت ولی خاطره شب و روز گریه میکرد و کم‌کم داشت مریض میشد.منو حسین مجبور شدیم که خاطره رو ببریم پیش عمه‌اش وباهاش شرط کردم که فقط ۲ روز میتونه بمونه و اونم با خوشحالی قبول کرد..۲ روز بعد، رفتیم دنبال خاطره، ولی بازم گریه‌هاش شروع شد که من نمیام و من اینجا رو دوست دارم و بازم منو حسین به ناچار و بدون خاطره برگشتیم خونه... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
*پنج عامل بازدارنده در مسیر موفقیت*   *ترس همه ما می ترسیم؛ اما افراد موفق تفاوت شان در این است که به جای فکر کردن به ترس ها،به آنچه میخواهند تمرکز میکنند   *توجه به ارزیابی دیگران اگر قرار باشد فقط نگاه مان به نظرات دیگران باشد در همان جایی که هستیم می مانیم. افراد موفق مشورت میکنند اما در تصمیم گیری قائل به خود هستند *اقدام نکردن گاهی ما بیشتر در فکرهایمان قدم برمیداریم. باید با موقعیت ها مواجه شد و به جای غرق شدن در فکرها قدم برداشت *نتیجه گرایی هدف داشته باشیم اما وقتی قدم برداشتیم نتیجه را رها کنیم. توجه زیادی به نتیجه ذهن ما را ترسو میکند *عدم خودباوری باور نداشتن خویشتن یعنی سرد کردن انگیزه قدم برداشتن. مهم نیست که عالی باشیم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
هدایت شده از ملودی🎵 موزیک
چاقی صورت در خانه بدون بازگشت 😳🤯 تنها با مصرف جوانه گندم 😍😍 صورتت لاغر و شکسته شده ؟!🧐 میترسی تزریق ژل و چربی کنی یا پول تزریق و نداری؟؟ تپلی_صورت😊 بدون_عوارض 💜 اگه میخوای صورتت زودتر تپل بشه بیا تو کانالم😍 https://eitaa.com/joinchat/73335837C6dfa86db65 ارسال عدد 1 به شماره ⬇️ 📲۰۹۳۰۲۹۲۲۶۸۹ ‌.
صبر کن، خدا بهترینو برات کنار گذاشته 🔹همه امیدت به اون باشه، به اون بالاسری. 🔸به اونی که می‌گه از رگ گردنم بهت نزدیک‌تره. 🔹به اونی که وقتی می‌شد مچتو بگیره، دستتو سفت گرفت و کمکت کرد. 🔸به اونی که وقتی تنبیه هم می‌کنه، می‌شه تو تنبیهش محبتشو دید. 🔹به اونی که ممکنه دیر چیزی که می‌خواستیو بده ولی بهترینو می‌ده. 🔸به اونی که وقتی داری گریه می‌کنی، با لبخند نگات می‌کنه و می‌گه: «صبر کن. واست بهترینا رو گذاشتم کنار.» 🔹به اونی که گناهتو یک بار می‌نویسه و ثوابتو صد بار. 🔸به اونی که عاشقانه عاشقته و صد بار اینو گفته. 🔹وقتی همه امیدت به اون باشه، خیالت راحته که یه پشت و پناه گرم، یه حامی قوی و یه دست پرمهر داری، که حتی یک لحظه هم ازت غافل نیست. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم نزدیک به رفتن حسین بود و بازم باید مارو ترک میکرد و مجبور بودم، تنها با بچه‌ها بمونم..چون هنوز مدرسه ها باز نشده بود اجازه دادم که خاطره یه مدت خونه‌ی خانوم بمونه و...حسین داشت میرفت جبهه ولی دل نگران ما بود چون هم خونه بزرگ بود و هم ما تنها بودیم،واسه همین از محمد داداشم خواست که وقتی جبهه‌اس حواسش به من و بچه ها باشه.بعد از رفتن حسین روزهای بدی رو سپری میکردیم، همش صدای بمباران و موشک و هواپیما به گوش میرسید و ترس و وحشت به جونمون مینداخت..وقتی آژیر میکشیدند با دلهره بچه‌هارو بغل میکردم و میرفتیم تو زیرزمین و یه گوشه میلرزیدیم تا وضعیت سفید شه..محمد هر روز می اومد ولی خانوم همچنان با ما قهر بود و فقط رحیم و حمید می اومدند و به ما سر میزدند..یک ماه گذشت و حسین برگشت خونه،قبل از اومدن حسین، هر دو روز یه بار به خاطره سر میزدم ولی همچنان قصد موندن داشت..حسین که اومد بهش گفتم بریم خاطره رو بیاریمش..وقتی رسیدیم خاطره بهم گفت؛ من با تو نمیام، تو مامان من نیستی، عمه اینو میگه،یه لحظه قلبم از تپش افتاد و از ناراحتی کم مونده بود پس بیافتم شدم..بدون اینکه به گریه‌ی خاطره توجه کنم کشون‌کشون و با زور و کتک آوردمش خونه و از اینکه این چند ماه رو گذاشته بودم بچه‌ ام پیش اونا بمونه پشیمون بودم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈