eitaa logo
شهدای مدافع حرم
484 دنبال‌کننده
45.9هزار عکس
37.1هزار ویدیو
83 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
17.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 📽😢 🎶 نوحه قدیمی،حزن آور و سنگین، با صدای دلنشین عقاب تیز پرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران سرتیپ خلبان 🎙🥀 🌷کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون‌ دل‌ خوردم‌ علی‌ تا که‌ تو‌ آقا‌ شده‌ای پدرت‌ پیر‌ شــــــده‌ تا‌ که‌ تو‌ رعنا‌ شده‌ای... 📌وداع سوزناک پدر شهید عباس بابایی با فرزندش... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ " 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
4.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺وقتی می‌گویند قبل از شهید شدن باید مثل یک شهید زیست و زندگی کرد یعنی همین ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
📌درست وسط اتاقش یک نخ بسته بود؛ طوری‌که وقتی می‌خواستی از این طرف اتاق بری اون طرف، باید حتماً خم می‌شدی! ازش پرسیدم: "چرا بند رختت رو این‌جا بستی؟!" به‌جای جواب بهم میوه تعارف کرد! 🔸 بعدها فهمیدم که چون هم‌اتاقیش اهل مشروب خوردنه، با هم توافق کردن که هر طرف اتاق مخصوص یک نفر باشه! تازه طرف، عکس هنر‌پیشه‌های زن و مرد خارجی رو هم زده بود به دیوار! 🔹از اون به بعد هر بار که برای تمرین درس‌ها می‌رفتم اتاقش، می‌دیدم ارتفاع نخ بیش‌تر میشه! تا این‌که یک روز دیگه اثری از نخ نبود. وقتی از عباس دلیلش رو پرسیدم با خوش‌حالی به اون طرف اتاق اشاره کرد، سرم رو چرخوندم و دیدم نه عکسی روی دیواره و نه بطری مشروبی روی میز! گفت: "دوستمون هم با ما یکی شده"! ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌷 مرام آمریکا که بودیم هیچ وقت پپسی نمی‌خورد. چند بار بهش گفتم: «برام نوشابه پپسی بخر.» اما نخرید. یه بار بهش اعتراض کردم و گفتم: «این نوشابه‌ها تفاوت قیمت ندارند، پس چرا نوشابه پپسی نمی‌خری؟!» گفت: «چون کارخونه پپسی متعلق به اسرائیلی‌هاست». سرلشکر خلبان 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
وقتی منطقه بود و مدتها می شد که من و بچه ها نمی دیدمش، دلم می گرفت توی خیابان زن ها و مرد ها را می دیدم که دست در دست هم راه می روند، غصه ام می شد زن شوهر می خواهد بالای سرش باشد. می‌گفتم: تو اصلا می خواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟ می گفت: پس ما باید بی زن می ماندیم می گفتم: اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟ می گفت: اشکال ندارد ولی کاری نکن اجر زحمتهایت را کم کنی، اصلا پشت پرده همه این کارهای من بودن توست که قدم هایم را محکم تر می کند نمی گذاشت اخمم باقی بماند کاری می کرد که بخندم و آن وقت همه مشکلاتم تمام می شد... 🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
وقتی نبود،وقتی منطقه بود و مدتها می شد که من و بچه ها نمی دیدمش،دلم می گرفت.توی خیابان زن ها و مرد ها را می دیدم که دست در دست هم راه می روند،غصه ام می شد.زن شوهر می خواهد بالای سرش باشد. می گفتم:«تو اصلا می خواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟» می گفت:«پس ما باید بی زن می ماندیم» می گفتم:«اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟» می گفت:«اشکال ندارد ولی کاری نکن اجر زحمتهایت را کم کنی،اصلا پشت پرده همه این کارهای من بودن توست که قدم هایم را محکم تر می کند» نمی گذاشت اخمم باقی بماند.کاری می کرد که بخندم و آن وقت همه مشکلاتم تمام می شد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ " 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
💕🕊 قـهر بودیم، در حال نماز خوندن بود .. نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ور نشسته بودم... کتاب شعرش و برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم..!!! کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت: "غزل تـمام ، نـمازش تمام ، دنـیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد" باز هم بهش نـگاه نکردم... اینبار پرسید:عاشقمی؟؟ سکوت کردم... گفت: "عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز... بی تـفاوت بـودنت هـر لحـظه آبم میکند" دوباره با لبخند پرسید:عاشقمی مگه نه؟☺️ گفتم :نـه ! گفت: "لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری "❤️ زدم زیر خنده... و رو بروش نشستم... دیگه نتوستم بهش نگم وجودش چـــــقدر آرامش بخشه...💕 بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم : خدا رو شکر که هستی...❤️ 🕊 🌱🕊 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🕊🌹نمیخواهد شما خودتان را برای انقلاب فدا کنید انقلاب راه خودش را می‌رود، شما خودتان را بسازید و اصلاح کنید. 🕊🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌹🇮🇷🌹🇮🇷 ناشناس آمد و ناشناس رفت 🌷🌷🌷 در مراسم چهلم شهادت تیمسار بابایی در میان ازدحام سوگواران، مرد میانسالی با کلاه نمدی و شلوار گشاد که معلوم بود از اطراف اصفهان است بر مزار عباس خاک بر سر می ریخت و به شدت گریه می کرد. گریه اش دل هر بیننده ای را به درد می آورد. آرام به او نزدیک شدم و با بغضی که در گلو داشتم پرسیدم: پدر جان این شهید با شما چه نسبتی دارد؟ مرد گفت: من اهل روستای ده زیار هستم اهالی روستای ما قبل از اینکه شهید بابایی به آنجا بیاید از هر نظر در تگنا بودند. ما نمی دانستیم که او چه کاره است؛ چون همیشه با لباس بسیجی می آمد. او برای ما حمام، مدرسه و حتی غسالخانه ساخت. همیشه هر کس گرفتاری داشت برایش حل می کرد. همه اهالی او را دوست داشتند. هروقت پیدایش می شد همه با شادی می گفتند: اوس عباس آمد. او یاور بیچاره ها بود تا اینکه مدتی گذشت و پیدایش نشد گویا رفته بود تهران. روزی آمدم اصفهان، عکس هایش را روی دیوار دیدم. مثل دیوانه ها هر که را می دیدم می گفتم: اودوست من است. گفتند: پدر جان، می دانی او چه کاره است؟ گفتم: او همیشه به ما کمک می کرد. گفتند: او تیمسار بابایی فرمانده عملیات نیروی هوایی بود. گفتم: او همیشه می آمد برای ما کارگری می کرد. دلم از اینکه اوناشناس آمد و ناشناس رفت آتش گرفته بود.🌷🌷🌷 📚 پرواز تا بی نهایت صفحه 266 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌹🇮🇷🌹🇮🇷 ناشناس آمد و ناشناس رفت 🌷🌷🌷 در مراسم چهلم شهادت تیمسار بابایی در میان ازدحام سوگواران، مرد میانسالی با کلاه نمدی و شلوار گشاد که معلوم بود از اطراف اصفهان است بر مزار عباس خاک بر سر می ریخت و به شدت گریه می کرد. گریه اش دل هر بیننده ای را به درد می آورد. آرام به او نزدیک شدم و با بغضی که در گلو داشتم پرسیدم: پدر جان این شهید با شما چه نسبتی دارد؟ مرد گفت: من اهل روستای ده زیار هستم اهالی روستای ما قبل از اینکه شهید بابایی به آنجا بیاید از هر نظر در تگنا بودند. ما نمی دانستیم که او چه کاره است؛ چون همیشه با لباس بسیجی می آمد. او برای ما حمام، مدرسه و حتی غسالخانه ساخت. همیشه هر کس گرفتاری داشت برایش حل می کرد. همه اهالی او را دوست داشتند. هروقت پیدایش می شد همه با شادی می گفتند: اوس عباس آمد. او یاور بیچاره ها بود تا اینکه مدتی گذشت و پیدایش نشد گویا رفته بود تهران. روزی آمدم اصفهان، عکس هایش را روی دیوار دیدم. مثل دیوانه ها هر که را می دیدم می گفتم: اودوست من است. گفتند: پدر جان، می دانی او چه کاره است؟ گفتم: او همیشه به ما کمک می کرد. گفتند: او تیمسار بابایی فرمانده عملیات نیروی هوایی بود. گفتم: او همیشه می آمد برای ما کارگری می کرد. دلم از اینکه اوناشناس آمد و ناشناس رفت آتش گرفته بود.🌷🌷🌷 📚 پرواز تا بی نهایت صفحه 266 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
شــوقِ پــرواز...✈️ 🌷خلبان شهید عباس بابایی تاریخ تولد: ۱۴ / ۹ / ۱۳۲۹ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۵ / ۱۳۶۶ محل تولد: قزوین محل شهادت: سردشت *🌷عباس همیشه لباس کهنه می‌پوشید سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت.🥀مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌❗️مادر عباس بابایی،برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد🌱و گفت: عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش این‌ها را بپوشد.🥀 از همان کوچکی بزرگ بود!!»🌱همسرشهید← عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونه‌مون رو عوض‌ کنیم،❗️میخوام خونه‌مون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی میکنن،🥀این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا،🌱 اون بنده خدا وقتی فهمید فرمانده‌اش می‌خواد اینکار رو کنه قبول نکرد.⚡️اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم.»🌱شهید عباس بابایی کسی که بیش از 3000 ساعت پرواز و 60 عملیات جنگی موفق داشت✈️و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14بود✈️ایشان در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان،🌱همراه با سرهنگ علی‌محمد نادری به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات،⚡️با یک فروند هواپیمای اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد.✈️و در نهایت پس از بمباران مواضع دشمن و انجام ماموریت خود،هواپیما مورد اصابت گلوله ضد هوایی قرار گرفت💥گلوله حنجره‌اش را پاره و او را به شهادت رساند.*🕊️🕋 سرلشکر خلبان 🖤🌷