eitaa logo
شهدای مدافع حرم
379 دنبال‌کننده
38.6هزار عکس
31.1هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 می‌گفتم: برادر شهیدت ازت شفاعت میکنه می‌گفت: نه... من میخوام توی اون دنیا چراغ دست خودم باشه به امید کسی نمیشه نشست.... شهیده🕊🌹
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین ✨مهدی به خواهران و برادرانش گفت: 🌷خب برای امروز کافی است، برای جلسه بعدی کتاب (قیام حسینی) استاد مطهری را می‌خوانیم و درباره‌اش بحث می‌کنیم. 🌱 از دیدن حسین که خوابش گرفته بود خنده‌اش گرفت. به کمک فاطمه او را برد و در رخت‌خوابش خواباند. فاطمه غرولندکنان گفت: انگاری مجبور است بیاید پای حرف‌هایی بنشیند که نه ازش سر در می‌آورد و نه حوصله‌اش را دارد و زود خوابش می‌برد. 🌱 لبخندزنان گفت: خب هنوز برایش زود است که این حرف‌ها را درک کند. خود من خیلی وقت‌ها وسط حرف‌های مهدی چرتم می‌برد و وقتی به خود می‌آیم که نصف حرف‌های مهدی را نشنیده‌ام. همین که تو کلاسمان شرکت می‌کند و از بازی و استراحتش می‌زند بازم جای شکر دارد. ⛈صدای آذرخش آمد و بعد نم نم باران شروع شد. 🌱 از پنجره به حیاط نگاه کرد. مادرش ننه هادی را دید که پای تنور نشسته و خمیر را چونه می‌کند. سریع چترش را برداشت و به حیاط رفت. چتر را باز کرد و بالای سر ننه هادی ایستاد. ننه هادی به مریم نگاه کرد و گفت: ☘پیر بشوی جان ان‌شاءالله عروسیت! ✨مهدی هم آمد او هم چتری در دست داشت. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🍃آهای زرنگ خانم کمی برو آن طرف‌تر ما هم هستیم! 🌱 کمی کنار کشید. حالا دو چتر آبی و سبز بالا سر ننه هادی بود و صدای ضرب قطرات باران🌧 از سطح براق چتر شنیده می‌شد. ☘ننه هادی در حال چونه کردن خمیر گفت: _دم ظهری ننه علی، همسایه‌ی کناری‌مان تو روضه بهم گفت که ننه هادی خوش به حالت. هشت تا دختر خونه داری صدای جیکشان هم نمی‌آید. من دوتا دختر دارم یا گیس هم را می‌کشند یا به هم فحش و بد و بیراه می‌دهند. خدا نکند کمکم کنند. حتی لباسشان را خودم می‌شورم، رخت خوابشان را خودم پهن می‌کنم. پسرانت هم که یکی از یکی آقاتر و سر به زیرند. ✨مهدی گفت: _اگر از ما تعریف نمی‌کرد فکر می‌کردم که فقط از دختران خانم و با حیایت تعریف کرده و ما را از یاد برده است. ☘ننه هادی خندید. _آمدم خانه، اول برایتان صدقه کنار گذاشتم و بعد اسپند دود کردم. امان از چشم بد. ✨مهدی پرسید: 🌹ننه، آخر سر توانستی اين حاج لطیف را راضی کنی که آن انباری بالای پشت بام را برای کتابخانه به ما بدهد؟ ☘ننه هادی بر چونه‌های خمیر روی طبق، دستمال کشید و گفت: _کمی دندان روی جگر بگذارید، امشب به آقاتان می‌گویم، چشم! 🌱 و مهدی چتر به دست، مادر را دم شیر آب همراهی کردند. ☘ننه هادی دستانش را شست. دو دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: _خداوند را قسم می‌دهم به این شب پر نعمت بارانی🌧، که هر آرزویی✨ دارید برآورده شود. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷
🌷🕊🌴🥀🌴🕊🌷 همواره مي‌گفت : برخي سكوت‌ها و حرف‌هاي نابه‌جا ، كوچكي هستند كه تكرار مي‌كنيم و برايمان عادت مي‌شود ، بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مي‌شود ، اين كوچك هستند كه متوجه نمي‌شويد . 🌹 🕊 شادی روح و 🌷 🌹🕊