eitaa logo
شهدای مدافع حرم
380 دنبال‌کننده
38.8هزار عکس
31.3هزار ویدیو
66 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦بسته ایران جوان؛ آمار باروری در کشور پس از ۳۰ سال افزایش یافت. کانال تعلیم وتربیت همراه باشید.🌹 سایبری منهاج @menhaj_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن افغانی به شوهرش میگه از حج اومدی نامهربان شدی قبلا مهربانی میکردی عزیزم جانم میگفتی جگر میگفتی حالا دیگه مهربانی نمیکنی شوهرش جوابش میده ببینید و گوش کنید😂😐👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بازهم فراجا... بازهم شهداء... 🔴فردای روز غدیر به کلانتری۱۶ زاهدان حمله کرده و دو نفر را به شهادت رساندند آنهم به یک دلیل: «بُغْضاً لاَِبِيكَ» هنوز کینه جمل و بدر و احد را در دل دارند!
🌿بی قرارت هستم، گویا خدا از آن روز که آفرینش مرا آغاز کرد، در قلبم عکس چشمان تو را نهاد که همیشه بی قرارشان باشم؛ و تا چشمانت را نبینم آرام نگیرم💕 سلام بر پهلوان بی مزار 🌸🕊
میگن سفر به سوریه و زیارت خانم خیلی می‌چسبه:)" خیلیا رفتن اونقدر کیف داد بهشون که دیگه برنگشتن🙂💔 🌸🕊
وقت هایے که گیر مالے برای کار های فرهنگی و پایگاه پیدا می کرد میگفت : "خدا میرسونه!🍃" خانمش میگفت: "خب خدا از کجا میرسونه؟" مصطفے هم میگفت : "اگه بپرسی از کجا ، دیگه اسمش توکل نمیشه!💯 کار خدا اما و اگه نداره♥️✨" ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
•[نعمت‌ِآسمان‌فقط‌باران‌‌نیست گاهے‌خٌدا؛کسی‌را‌نازل‌میکند📿 به‌زلالےباران... مثلِ‌ تُ♥(: صدرزاده ✨ ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🌴🌹🍀🥀🍀🌹🌴 براے سرڪشے به قسمت انبار رفتہ بود ... رئیس انبار ڪہ او را نمےشناخت ، بہ او گفتہ بود ، با ایستادن و نگاه ڪردن ڪارے از پیش نمےرود . او هم دست به ڪار شده بود و حسابـے ڪمڪـ ڪرده بود . بعد از ظهر رئیس انبار از اطرافیان او پرسیده بود : ڪہ سرباز ڪدام دستہ است ؟ تا با فرمانده اش صحبت ڪند و او را به انبار منتقل ڪند . و او فرمانده لشڪر امام حسین (ع ) بود ... شادی روح و 🌹🌴 🌹
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 یکی از دوران ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روز که در بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از صحرایی هم زیادی را به ما منتقل می کردند. اوضاع به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای آماده اش کنم. من آن زمان به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و را دربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این داریم می رویم... در مشتش بود که شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. شادی روح و 🌹 🕊💐