eitaa logo
کانال شعر مولانا ابتهاج سعدی
3.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
987 ویدیو
0 فایل
اگه تبلیغ نذاریم تو کانال چطور کانال رشد بدیم؟ بابت تبلیغات پوزش میخایم
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکسی را می‌شناسم، غرق او، حیران اوست قلب من تنها یکی از خیل مشتاقان اوست... پشت این لفظ کهن، داغی کهن پنهان شده‌ست سوز اگر دارد غزل، از "آتش هجران" اوست! گفت: "بشکن توبه‌ات را تا در آغوشت کشم"... سست‌تر از رشته‌ی ایمان من، پیمان اوست! خوب می‌دانست نور و شعله محتاج هم‌اند رفت و با خود گفت: "آری؛ رفتنم پایان اوست" گیرم از من دور باشد؛ باز درگیر من است خاطرات بی‌شماری تا ابد مهمان اوست... ... پ.ن: این جوابِ آن غزل باشد که جانانم سرود "آخرِ بیچارگی بنگر که غیری جان اوست" کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
هر ناله‌ای که عاشق بیمار می‌کشد آتش به سینه‌های گرفتار می‌کشد گفتم که مختصر بنویسم فراق چیست اما همیشه کار به طومار می‌کشد سنگم مزن! که شیشه‌ی شفاف قلب من حتی نوازشی شود، آزار می‌کشد باور نداشتیم که این قهرِ بی‌دلیل بین من و تو یک‌شبه دیوار می‌کشد یک عمر گریه راه به جایی نبرد و حال چشمی که نیست، حسرت دیدار می‌کشد کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
پیداست ماه و ابر شب تار نازک است امشب حجاب چهره‌ی دلدار نازک است سرمست می‌نوازی با زلف او خوشی آهسته‌تر نسیم! که این تار نازک است چون چشم بسته‌ام به جهان، دیده‌ام تو را! فهمیده‌ام که پرده‌ی اسرار نازک است می‌ترسم از هجوم غمت بشکند؛ دریغ! در سینه‌ام دلی‌ست که بسیار نازک است چیزی نمانده است که طوفان به پا شود بغضِ مرا ببین که چه مقدار نازک است! 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ به گیسوان پریشان خود نگاه کن که شرحِ حالِ من است این کلافِ سردرگم کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
در نگاه خلق، از دیوانگان کم نیستم فکر زخمی دیگرم، دنبال مرهم نيستم ظاهرم چون بید مجنون است و باطن مثل سرو از تواضع سر به زیر انداختم؛ خم نیستم شیشه‌ای نازک‌دلم؛ اما بدان ای سنگدل خرد شد هرکس که می‌پنداشت محکم نیستم لطف خورشید است اگر از ماه نوری می‌رسد آنچه فهمیدی غلط بود؛ آنچه هستم نیستم! جام زهرت را بیاور! من برای زندگی بیش از آن چیزی که می‌بینی مصمم نیستم 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
زندگی مجموعه‌ای از رنج و حسرت‌های ماست آه از این دنیا که لبریز از شکایت‌های ماست کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می‌زدیم این که تنهاییم، تاوان خجالت‌های ماست از خدا می‌خواستم جام شراب عشق را این خمار غصه تاثیر عبادت‌های ماست! از دویدن‌های ما این چرخ، چرخیدن گرفت آه، بازار زمین گرم از مصیبت‌های ماست! بیقراری‌های من، حاضرجوابی‌های دوست شعرهای خواجه سرشار از حکایت‌های ماست! کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
زندگی مجموعه‌ای از رنج و حسرت‌های ماست آه از این دنیا که لبریز از شکایت‌های ماست کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می‌زدیم این که تنهاییم، تاوان خجالت‌های ماست از خدا می‌خواستم جام شراب عشق را این خمار غصه تاثیر عبادت‌های ماست! از دویدن‌های ما این چرخ، چرخیدن گرفت آه، بازار زمین گرم از مصیبت‌های ماست! بیقراری‌های من؛ حاضرجوابی‌های دوست شعرهای خواجه سرشار از حکایت‌های ماست! کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
خویش را در جاده‌ای بی‌انتها گم کرده‌ام بعد تو صدبار راه خانه را گم کرده‌ام من غریب‌افتاده‌ای بی تکیه‌گاهم؛ سال‌هاست کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کرده‌ام از عبادت‌های حاجتمند خود شرمنده‌ام گاه می‌بینم تو را بین دعا گم کرده‌ام! شیشه‌ی عطرم که حیران در هوایت مدتی‌ست هستی خود را نمی‌دانم کجا گم کرده‌ام زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟ گندمی را زیر سنگ آسیا گم کرده‌ام... 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ ما بالِ خویش را به چه قیمت فروختیم؟ از ما بگیر وسوسه‌ی آب و دانه را... * لطف تو بود شامل حالم، وگرنه من لایق نبودم این غزلِ صائبانه را کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ ما بالِ خویش را به چه قیمت فروختیم؟ از ما بگیر وسوسه‌ی آب و دانه را... * لطف تو بود شامل حالم، وگرنه من لایق نبودم این غزلِ صائبانه را کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
🖇♥️ وقتایی که دلم میگیره این شعر وصف حالمه: "حال مرا هر کس که می‌پرسد بگو خوب است اشکش روان، اندوه جاری، زخم‌ها کاری‌ست..." کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
با نگاهش فتنه در پیر و جوان انداخته آه از این تیری که آن ابروکمان انداخته می‌گذارد سر به روی شانه‌های دیگری... بار ما را روی دوش دیگران انداخته! بوسه‌ی پنهان من مُهر لب‌اش را باز کرد قصه‌ام را بر زبان این و آن انداخته غصه‌ی دنیا و عُقبیٰ را ندارم؛ سال‌هاست عشق ما را از زمین و آسمان انداخته من دعا کردم بمیرم، این دعا را باز هم دستِ غیب انگار در آب روان انداخته! 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
🖇♥️ وقتایی که دلم میگیره این شعر وصف حالمه: "حال مرا هر کس که می‌پرسد بگو خوب است اشکش روان، اندوه جاری، زخم‌ها کاری‌ست..." کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
با نگاهش فتنه در پیر و جوان انداخته آه از این تیری که آن ابروکمان انداخته می‌گذارد سر به روی شانه‌های دیگری... بار ما را روی دوش دیگران انداخته! بوسه‌ی پنهان من مُهر لب‌اش را باز کرد قصه‌ام را بر زبان این و آن انداخته غصه‌ی دنیا و عُقبیٰ را ندارم؛ سال‌هاست عشق ما را از زمین و آسمان انداخته من دعا کردم بمیرم، این دعا را باز هم دستِ غیب انگار در آب روان انداخته! 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
اگرچه یاد ندارم که دفعه‌ی چندم مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم! به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سردرگم! حکایت منِ دور از تو مانده، این‌گونه‌ست: خمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم! همیشه عطر تو بی‌تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه‌ی گندم به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم!
هرچند این که سخت شکستی دلِ من است غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است من دوستی به‌ جز تو ندارم؛ قسم به عشق هرکس که غیر از این به تو گفته‌ست، دشمن است چشمان من مسیرِ تو را گم نمی‌کنند فانوس اشک‌های من از بس که روشن است! هر کس که دامنِ مژه‌اش تر نمی‌شود باید یقین کنیم که آلوده‌دامن است از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش! چون خوابِ بد، سزای من "ازیادبردن" است... 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
➰ میان خلوت آن کوچه -کوچه‌ی دلتنگ که غرق خاطره‌های دوتایی ما بود- گذار می‌کردم لبم به نجوا خواند، دعای «ما قد فات» چقدر حال بدی داشتم در آن لحظات... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
وقتی که چنین دست به دامان شرابم پیداست که چشمان تو کرده‌ست خرابم از شمع وجودم چه به جا مانده به جز اشک؟ هم‌ معنی بیهودگی‌ام، نقش بر آبم ! هر چند شبیهیم، دریغا که به هر حال تو چشمه‌ی جوشانی و من موج سرابم سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست یک عمر نیامد احدی جز تو به خوابم بین من و دریا، نفسی بیش نمانده‌ست افسوس که هرگز نشکسته‌ست حبابم 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
بی‌تاب شدن؛ دم نزدن؛... عادتم این است با خونِ جگر ساخته‌ام؛ قسمتم این است جان‌ می‌دهم از گریه اگر نام تو آید عمری‌ست که رسم دلِ کم‌طاقتم این است! بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم بیچاره‌ام آن‌قدر که هم‌صحبتم این است! جون درِّ یتیمی که رها در دلِ دریاست تنها شده‌ام؛ گوشه‌ای از غربتم این است می‌میرم از این غم که در آغوش تو ای دوست یک‌بار نشد گریه کنم؛ حسرتم این است 📕دلداری کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
شکسته آنچه میانِ من و تو حرمتِ ماست نظر به آینه و سنگ کن! حکایتِ ماست به حرف‌های خوشت دلخوشیم، می‌بینی؟ به باد تکیه‌ زدن نیز قابلیت ماست! نشد ز حلقه‌ی دیوانگان فرار کنیم قسم به موی تو، بندی به پای همت ماست به اوج خویش چرا غره‌ای چنین ای موج؟ خروش تا به کجا؟ نیستی نهایتِ ماست! چه باک از این که شرابِ تو سهم غیر شود؟ همیشه خونِ جگر خورده‌ایم! عادتِ ماست! 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
اگرچه یاد ندارم که دفعه‌ی چندم مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم! به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سردرگم! حکایت منِ دور از تو مانده، این‌گونه‌ست: خمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم! همیشه عطر تو بی‌تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه‌ی گندم به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم! کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ کسی به خوبی من مشق عشق را ننوشت ببین به دیده‌ی انصاف! آفرین دارم... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
هرچند این که سخت شکستی دلِ من است غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است من دوستی به‌ جز تو ندارم؛ قسم به عشق هرکس که غیر از این به تو گفته‌ست، دشمن است چشمان من مسیرِ تو را گم نمی‌کنند فانوس اشک‌های من از بس که روشن است! هر کس که دامنِ مژه‌اش تر نمی‌شود باید یقین کنیم که آلوده‌دامن است از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش! چون خوابِ بد، سزای من "ازیادبردن" است... 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
پیداست ماه و ابر شب تار نازک است امشب حجاب چهره‌ی دلدار نازک است سرمست می‌نوازی با زلف او خوشی آهسته‌تر نسیم! که این تار نازک است چون چشم بسته‌ام به جهان، دیده‌ام تو را! فهمیده‌ام که پرده‌ی اسرار نازک است می‌ترسم از هجوم غمت بشکند؛ دریغ! در سینه‌ام دلی‌ست که بسیار نازک است چیزی نمانده است که طوفان به پا شود بغضِ مرا ببین که چه مقدار نازک است! 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
با حسرت دیدار، چه شب‌ها که سحر شد این عمر من و توست که بیهوده هدر شد هرگاه نسیمی به سر زلف تو پیچید خاکسترِ افروخته‌ام زیروزبر شد تا آمدم از وعده‌ی دیدار بپرسم لب‌های تو محدود به اما و اگر شد از چشم تو افتادم و دیدم که به جز من هر قطره که از چشم تو افتاد، گهر شد! در کوزه‌ی خشکیده، "نم"ی راه ندارد بیچاره نگاهی که به امید تو تر شد 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi