تحمل کردنِ قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه، «میخانه» میخواهد!
#سجادرشیدیپور
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
راه میآمد و خوش بود اوایل با من
دارد امروز اگر این همه مشکل با من
صبر کن ای دل دیوانه! ببین تا چه کند
عاقبت رفتن معشوقهی عاقل با من
نام «دل» بردم و از سینهام آتش برخاست
تا بدانی که چه کردهست همین دل با من
عمری از عشق چنان بوده نصیبم که شدهست
معنی «حسرت» و «اندوه»، معادل با «من»
با چنین بختِ سیاهی، چه امیدی به وصال؟!
نیست از مزرعهی سوخته، حاصل با من
«مرگ، بهتر که از او دور بمانم» این را
گفت یک ماهی افتاده به ساحل، با من
#سجادرشیدیپور
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
تحمل کردنِ قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه، «میخانه» میخواهد!
#سجادرشیدیپور
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
اینک منم! کسی که نهادش نژاده است
بسیار حیله دیده ولی صاف و ساده است
نیمش بلوط و نیم دگر سرو، سالهاست
بس ریشه کردهاست و بسی ایستاده است
بینان، خلل به مهرِ مدامش نمیرسد
با دست بسته، شکر که رویش گشاده است
در عصر سفلگان که به ناحق سوارهاند
دارد سری بلند که پایش پیاده است
فرقی ندارد آنچه ندارد چه بود و چیست؟
وقتی به چنته آنچه که دارد، اراده است
از درد و رنج، بار فراوان به دوش خویش
بردهست و هیچ باج به دنیا نداده است
از بندگی بریست، مبادا گمان کنی
غیر از خدا به پای کسی سر نهاده است
#سجادرشیدیپور
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به بند میکشَدَم هر دمی به آزاری
زمانهی قدری، روزگارِ غدّاری
مرا به پند مبند ای رفیق! میدانم
بدم، عبوسم، مغرور و سرکشم؛ آری!
دلم به وعدهی همراهیِ که خوش باشد؟
که نیست پشتِ سرم غیرِ سایهام، یاری
اگر که بود رفیقِ شفیق، معدودی
اگر که هست فریبِ رقیب، بسیاری
نشسته بر جگرم زخمهای حیله و نیست
به گوشِ منتظرم نعرههایِ عیاری
«به شانههایِ کسی غیرِ خویش تکیه مکن!»
مرا نهیب زد، افتاد کهنه دیواری...
#سجادرشیدیپور
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi