دوش بیروی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همهشب! ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سرِ نشتر میشد
آن نه میبود که دور از نظرت میخوردم
خون دل بود که از دیده به ساغر میشد
«از خیال تو به هر سو که نظر میکردم
پیش چشمم در و دیوار مصور میشد»
چشم مجنون، چو بخفتی، همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر میشد!
هوش میآمد و میرفت و، نه دیدار تو را...
میبدیدم، نه خیالم ز برابر میشد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم میسوخت
گاه چون مجمرهام دود به سر بر میشد
گویی آن صبح کجا رفت که شبهای دگر
نفسی میزد و آفاق منور میشد...
#سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت؟
ور نه هر شب به گریبان افق بر میشد...
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کند سنگیندلِ سیمینبدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
هرکه را وقتی دمی بودست و دردی سوختست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار جوی را
ای گل خوش بوی! اگر صد قرن بازآید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
#سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
دوش بیروی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همهشب! ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سرِ نشتر میشد
آن نه میبود که دور از نظرت میخوردم
خون دل بود که از دیده به ساغر میشد
«از خیال تو به هر سو که نظر میکردم
پیش چشمم در و دیوار مصور میشد»
چشم مجنون، چو بخفتی، همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر میشد!
هوش میآمد و میرفت و، نه دیدار تو را...
میبدیدم، نه خیالم ز برابر میشد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم میسوخت
گاه چون مجمرهام دود به سر بر میشد
گویی آن صبح کجا رفت که شبهای دگر
نفسی میزد و آفاق منور میشد...
#سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت؟
ور نه هر شب به گریبان افق بر میشد...
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کند سنگیندلِ سیمینبدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
هرکه را وقتی دمی بودست و دردی سوختست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار جوی را
ای گل خوش بوی! اگر صد قرن بازآید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
#سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
دوش بیروی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همهشب! ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سرِ نشتر میشد
آن نه میبود که دور از نظرت میخوردم
خون دل بود که از دیده به ساغر میشد
«از خیال تو به هر سو که نظر میکردم
پیش چشمم در و دیوار مصور میشد»
چشم مجنون، چو بخفتی، همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر میشد!
هوش میآمد و میرفت و، نه دیدار تو را...
میبدیدم، نه خیالم ز برابر میشد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم میسوخت
گاه چون مجمرهام دود به سر بر میشد
گویی آن صبح کجا رفت که شبهای دگر
نفسی میزد و آفاق منور میشد...
#سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت؟
ور نه هر شب به گریبان افق بر میشد...
#سعدی
âŒ
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کند سنگیندلِ سیمینبدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
هرکه را وقتی دمی بودست و دردی سوختست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار جوی را
ای گل خوش بوی! اگر صد قرن بازآید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
#سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi