به خود گفتم دل از اندیشهٔ دیدار بردارم
تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم
نباید مینوشتم پاسخ آن نامه را اما
نشد از دستخط دوست یکدم چشم بردارم
نوشتم هرچه از هم دورتر، آسودهتر اما
کسی در گوش من میگفت من دلتنگِ دیدارم
کسی از دور میآید به جنگِ عقل و میترسم
مبادا عشق باشد اینکه میآید به پیکارم
اگر شبهای دلتنگی نمیآیم به دیدارت
نمیخواهم تو را با گریههای خود بیازارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #انعکاس
دلتنگ صدای تو و لبریز سکوتم
من غنچهی تبعیدی باغ ملکوتم
بر باد نرفته است سر سبزم و عمری است
در باغچهی خاطره مدیون سکوتم
میخواهمت ای عشق که در ظلمت دنیا
من گم شدهی تشنه لبی در برهوتم
از خویش اگر دست کشیدم، نکشیدم
جز نقش تمنای تو در قاب قنوتم
گفتم همهجا از تو و از خویش نگفتم
من آینهی وصف جلال و جبروتم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #تبعید_زیبایی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ دیدار بردارم
تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم
نباید مینوشتم پاسخ آن نامه را اما
نشد از دستخط دوست یکدم چشم بردارم
نوشتم هرچه از هم دورتر، آسودهتر اما
کسی در گوش من میگفت من دلتنگِ دیدارم
کسی از دور میآید به جنگِ عقل و میترسم
مبادا عشق باشد اینکه میآید به پیکارم
اگر شبهای دلتنگی نمیآیم به دیدارت
نمیخواهم تو را با گریههای خود بیازارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ دیدار بردارم
تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم
نباید مینوشتم پاسخ آن نامه را اما
نشد از دستخط دوست یکدم چشم بردارم
نوشتم هرچه از هم دورتر، آسودهتر اما
کسی در گوش من میگفت من دلتنگِ دیدارم
کسی از دور میآید به جنگِ عقل و میترسم
مبادا عشق باشد اینکه میآید به پیکارم
اگر شبهای دلتنگی نمیآیم به دیدارت
نمیخواهم تو را با گریههای خود بیازارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
غنچههای سرخ پژمردند بر پیراهنت
بویِ رفتن میدهد این روزها خندیدنت
از نگاهت میتوان فهمید حرفت را ولی
لهجهی باران گرفته چشمهای روشنت
من نمیدانم چرا تا حرف رفتن میزنی
ناگهان سرمیگذارد اشکِ من بر دامنت
قلعهای در دوردستِ آرزوهای منی
کاش روزی صلح میکردی تو هم با دشمنت
با دلِ من دشمنی کردی ولی بخشیدمت
بازگرد ای بیوفا روزی به خاکِ میهنت
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
هزار بار رساندم به هر طریق سلامی
نمیرسد ز تو اما نه قاصدی نه پیامی
کجای این شب غمگین نشستهای به تماشا
بدون اینکه بگویی به اهلِ شهر، کلامی
چه رازهای مگویی چه عطرِ خاطرهگویی
هنوز میرسد از شیشهای غمی به مشامی
نگاه کردن و از دیدن تو دست کشیدن
عجب حلالِ حرامی... عجب حلالِ حرامی
فراق با همه تنهاییاش اگرچه به سر شد
وصال با همه زیباییاش نداشت دوامی
به این امید که روزی به سوی خانه بیایی
دوباره آینهای را گذاشتم لبِ بامی
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #چشمپوش
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
مینشینی شعر میخوانی و من محو صدایت
مینشینم دست زیر چانه پای حرفهایت
شوق داری از غزلهای قدیمی هم بخوانی
دوست دارم بشنوم تا صبح از حال و هوایت
میبرد هر واژه ما را تا خیال دوردستی
شعر میخوانی برایم اشک میریزم برایت
از چه میترسانیام ای عشق از اندوه فردا
هرچه باداباد میدانی که میمانم به پایت
سالها از آخرین دیدار در باران گذشته
روز وصل دوستداران یاد باد و هایهایت
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #یادباد
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
در روزهای بینفسی همنفس کجاست
یک عشق یک تبسم دور از هوس کجاست
من خسته از رهایی و بیسرپناهیام
بال و پری نمانده برایم قفس کجاست
گفتی مگو به هیچکسی راز خویش را
من حاضرم بگویم آن هیچکس کجاست
برگرد ای جوانی از دست رفتهام
ای عمر اشتیاق قدیم تو پس کجاست؟
فریاد میزنیم و به جایی نمیرسد
نشنیده ماند نالهی ما دادرس کجاست
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #با_هیچکس
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
در بندِ لحظههایِ گرفتار تا کجا
راضی شدن به بازی تکرار تا کجا
آنسوی این حصار خبرهای تازهایست
در خانه جای پنجره دیوار تا کجا
فرصت همیشه نیست بیا دیر میشود
عمرم گذشت وعدهی دیدار تا کجا
خورشید پشتِ ابر که پنهان نمیشود
ای نورِ بیملاحظه انکار تا کجا
عمریست در پیِ تو به هر سو دویدهام
ای دوست میکشانیام این بار تا کجا
#عطیهسادات_حجتی
#یا_قصدکن_بمانی_یا_زودتر_برو
📕دلداری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
از وحشت تنها شدن، با هر غریبی ما شدن
هرگز مبادا اینچنین مجنون شدن! لیلا شدن!
مبهوت و مات رنگها، دور از خدا فرسنگها
عشق است نامِ این جنون یا بندهی دنیا شدن؟
تا کی به اسم خواستن از حرمتِ دل کاستن
بس نیست ای دیوانه جان! بازیچه و رسوا شدن
در جستوجوی خویشتن، بگذر زِ بندِ ما و من
جاری شو و جاوید شو ای رود با دریا شدن
بیلذت پروانگی، شوقی ندارد زندگی
در پیشِ چشمِ شمعها، ای کاش بیپروا شدن
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #لذت_پروانگی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به دنیا آمدی تا عشق با من همنشین باشد
نشستی روبرویم تا زمین عرش برین باشد
برایت تاج و تختی از گل و لبخند آوردم
شدی فرمانروا تا سرزمینم سرزمین باشد
چه شبهایی که با چشم سخنگویت برای من
غزل خواندی و گفتم زندگی شاید همین باشد
همین با هم نشستها، همین از عشق گفتنها
همین دنیای کوچک میتواند بهترین باشد
از این دوری نمیترسم که میدانم دل عاشق
به گمراهی نمیافتد اگر اهل یقین باشد
یقین دارم که روزی روزگار وصل میآید
اگر حتی فراق بین ما دیوار چین باشد
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #هدیه
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
اسیر آسمان بودم گمان کردم که آزادم
شدم غرق تماشا و به دام عشق افتادم
تمام عمر مبهوت شکوه عاشقی بودم
مسیر از بس که زیبا بود مقصد رفت از یادم
نمیدانم کیام یا راهیام سوی کجا تنها
همین اندازه میدانم که اهل عشق آبادم
به راز خندههایم پی نخواهی برد ای دنیا
غمی بی انتها در قلب خود دارم ولی شادم
در این نیزار هر نی را که دیدم نالهای دارد
به جایی میرسید از دست دل ای کاش فریادم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #مقصد
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
شعلهی بیشرارهای دارم
طالع بیستارهای دارم
از همه ماه بودنت ای ماه
من فقط استعارهای دارم
از تو گفتند شاعران، من هم
غزلِ نیمهکارهای دارم
از مرورِ مدام خاطرهها
دفترِ پاره پارهای دارم
به کجا میگریزم از عشقت
من کجا راهِ چارهای دارم
هرچه از خود برانیام چون موج
اشتياق دوبارهای دارم
چون درختان اگرچه درخاکم
سوی بالا اشارهای دارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #اشاره
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
چه بود سهم من از عشق _خندهای کوتاه
چه بود قسمتم از عمر _گریهای جانکاه
اگر نبود فراقت نمینوشتم شعر
اگر نبود خیالت نمیکشیدم آه
چگونه سر نگذارم به شانهات ای کوه
چگونه دل نسپارم به دیدنت ای ماه
به حکم عشق فقط حرف، حرفِ معشوق است
به حکم عقل تو هم عاشقی و هم خودخواه
اگر قرار به دلکندن از هم است که هیچ
اگر هنوز بنا عاشقی است بسمالله...
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری / #دنبالهی_دیدار
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
چه بود سهم من از عشق _خندهای کوتاه
چه بود قسمتم از عمر _گریهای جانکاه
اگر نبود فراقت نمینوشتم شعر
اگر نبود خیالت نمیکشیدم آه
چگونه سر نگذارم به شانهات ای کوه
چگونه دل نسپارم به دیدنت ای ماه
به حکم عشق فقط حرف، حرفِ معشوق است
به حکم عقل تو هم عاشقی و هم خودخواه
اگر قرار به دلکندن از هم است که هیچ
اگر هنوز بنا عاشقی است بسمالله...
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری / #دنبالهی_دیدار
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
شعلهی بیشرارهای دارم
طالع بیستارهای دارم
از همه ماه بودنت ای ماه
من فقط استعارهای دارم
از تو گفتند شاعران، من هم
غزلِ نیمهکارهای دارم
از مرورِ مدام خاطرهها
دفترِ پاره پارهای دارم
به کجا میگریزم از عشقت
من کجا راهِ چارهای دارم
هرچه از خود برانیام چون موج
اشتياق دوبارهای دارم
چون درختان اگرچه درخاکم
سوی بالا اشارهای دارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #اشاره
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
در بندِ لحظههایِ گرفتار تا کجا
راضی شدن به بازی تکرار تا کجا
آنسوی این حصار خبرهای تازهایست
در خانه جای پنجره دیوار تا کجا
فرصت همیشه نیست بیا دیر میشود
عمرم گذشت وعدهی دیدار تا کجا
خورشید پشتِ ابر که پنهان نمیشود
ای نورِ بیملاحظه انکار تا کجا
عمریست در پیِ تو به هر سو دویدهام
ای دوست میکشانیام این بار تا کجا
#عطیهسادات_حجتی
#یا_قصدکن_بمانی_یا_زودتر_برو
📕دلداری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهی دیدار بردارم
تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم
نباید مینوشتم پاسخ آن نامه را، اما
نشد از دستخط دوست یکدم چشم بردارم
نوشتم هرچه از هم دورتر، آسودهتر، اما
کسی در گوش من میگفت من دلتنگِ دیدارم
کسی از دور میآید به جنگِ عقل و میترسم
مبادا عشق باشد اینکه میآید به پیکارم
اگر شبهای دلتنگی نمیآیم به دیدارت
نمیخواهم تو را با گریههای خود بیازارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #انعکاس
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
از وحشت تنها شدن، با هر غریبی ما شدن
هرگز مبادا اینچنین مجنون شدن! لیلا شدن!
مبهوت و مات رنگها، دور از خدا فرسنگها
عشق است نامِ این جنون یا بندهی دنیا شدن؟
تا کی به اسم خواستن از حرمتِ دل کاستن
بس نیست ای دیوانه جان! بازیچه و رسوا شدن
در جستوجوی خویشتن، بگذر زِ بندِ ما و من
جاری شو و جاوید شو ای رود با دریا شدن
بیلذت پروانگی، شوقی ندارد زندگی
در پیشِ چشمِ شمعها، ای کاش بیپروا شدن
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #لذت_پروانگی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
در حسرت شکستن تنگ سفالیام
باران کجاست خسته از این خشکسالیام
خشکیده است چشمهی اشکم ولی هنوز
در یاد مانده خاطرههای زلالیام
گل میدهد دوباره به یادت بهار و من
پاییز نخنما شدهی باغ قالیام
آنها که ردّی از تو ندیدند گفتهاند
دیوانهام که در پی عشقی خیالیام
صد سال هم که بگذرد آشفتهی تواَم
هرگز گمان مکن که من از عشق خالیام
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #لبریز
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به دستم شاخهی گل میدهی یا خار ای دنیا
نقاب دوستی از صورتت بردار ای دنیا
کسی دیگر سراغ از عشق و شیدایی نمیگیرد
چه آوردی به روز دلبر و دلدار ای دنیا
گرفتی دست ظالم را هزاران بار و با اجبار
گرفتی بارها از بیگناه اقرار ای دنیا
در این بیهودگی هر روز گرد خویش میگردی
چه سودی میبری از این همه تکرار ای دنیا
چرا انکار؟! من عمری تو را میخواستم اما
نمیخواهم تو را دیگر، چرا اصرار ای دنیا
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #دنیا
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ دیدار بردارم
تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم
نباید مینوشتم پاسخ آن نامه را اما
نشد از دستخط دوست یکدم چشم بردارم
نوشتم هرچه از هم دورتر، آسودهتر اما
کسی در گوش من میگفت من دلتنگِ دیدارم
کسی از دور میآید به جنگِ عقل و میترسم
مبادا عشق باشد اینکه میآید به پیکارم
اگر شبهای دلتنگی نمیآیم به دیدارت
نمیخواهم تو را با گریههای خود بیازارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #انعکاس
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
دلتنگ صدای تو و لبریز سکوتم
من غنچهی تبعیدی باغ ملکوتم
بر باد نرفته است سر سبزم و عمری است
در باغچهی خاطره مدیون سکوتم
میخواهمت ای عشق که در ظلمت دنیا
من گم شدهی تشنه لبی در برهوتم
از خویش اگر دست کشیدم، نکشیدم
جز نقش تمنای تو در قاب قنوتم
گفتم همهجا از تو و از خویش نگفتم
من آینهی وصف جلال و جبروتم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #تبعید_زیبایی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ دیدار بردارم
تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم
نباید مینوشتم پاسخ آن نامه را اما
نشد از دستخط دوست یکدم چشم بردارم
نوشتم هرچه از هم دورتر، آسودهتر اما
کسی در گوش من میگفت من دلتنگِ دیدارم
کسی از دور میآید به جنگِ عقل و میترسم
مبادا عشق باشد اینکه میآید به پیکارم
اگر شبهای دلتنگی نمیآیم به دیدارت
نمیخواهم تو را با گریههای خود بیازارم
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
خون نیست در رگم، که دوات است بعد از این
دستم به دامن کلمات است بعد از این
رفتی و در خیامِ فراق تو سوختیم
در چشم ما اگرچه فرات است بعد از این
تغییر کرده فلسفهی مرگ و زندگی
الحق که مرگ آب حیات است بعد از این
حی علی البکاء دلم تنگ رفتن است
این گریه نیست صوم و صلاة است بعد از این
ای کشتی نشسته به دریای عاشقی
آغوشِ اشک راه نجات است بعد از این
#عطیهسادات_حجتی
📕دلداری/ #کشتی_نجات
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi