eitaa logo
کانال شعر مولانا ابتهاج سعدی
3.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
0 فایل
اگه تبلیغ نذاریم تو کانال چطور کانال رشد بدیم؟ بابت تبلیغات پوزش میخایم
مشاهده در ایتا
دانلود
به خود گفتم دل از اندیشهٔ‌ دیدار بردارم تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم نباید می‌نوشتم پاسخ آن نامه را اما نشد از دست‌خط دوست یک‌دم چشم بردارم نوشتم هرچه از هم دورتر، آسوده‌تر اما کسی در گوش من می‌گفت من دلتنگِ دیدارم کسی از دور می‌آید به جنگِ عقل و می‌ترسم مبادا عشق باشد اینکه می‌آید به پیکارم اگر شب‌های دلتنگی نمی‌آیم به دیدارت نمی‌خواهم تو را با گریه‌های خود بیازارم 📕دلداری/
دلتنگ صدای تو و لبریز سکوتم من غنچه‌ی تبعیدی باغ ملکوتم بر باد نرفته است سر سبزم و عمری است در باغچه‌ی خاطره مدیون سکوتم می‌خواهمت ای عشق که در ظلمت دنیا من گم شده‌ی تشنه لبی در برهوتم از خویش اگر دست کشیدم، نکشیدم جز نقش تمنای تو در قاب قنوتم گفتم همه‌جا از تو و از خویش نگفتم من آینه‌ی وصف جلال و جبروتم 📕دل‌داری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ‌ دیدار بردارم تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم نباید می‌نوشتم پاسخ آن نامه را اما نشد از دست‌خط دوست یک‌دم چشم بردارم نوشتم هرچه از هم دورتر، آسوده‌تر اما کسی در گوش من می‌گفت من دلتنگِ دیدارم کسی از دور می‌آید به جنگِ عقل و می‌ترسم مبادا عشق باشد اینکه می‌آید به پیکارم اگر شب‌های دلتنگی نمی‌آیم به دیدارت نمی‌خواهم تو را با گریه‌های خود بیازارم 📕دلداری کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ‌ دیدار بردارم تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم نباید می‌نوشتم پاسخ آن نامه را اما نشد از دست‌خط دوست یک‌دم چشم بردارم نوشتم هرچه از هم دورتر، آسوده‌تر اما کسی در گوش من می‌گفت من دلتنگِ دیدارم کسی از دور می‌آید به جنگِ عقل و می‌ترسم مبادا عشق باشد اینکه می‌آید به پیکارم اگر شب‌های دلتنگی نمی‌آیم به دیدارت نمی‌خواهم تو را با گریه‌های خود بیازارم 📕دلداری کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
غنچه‌های سرخ پژمردند بر پیراهنت بویِ رفتن می‌دهد این روزها خندیدنت از نگاهت می‌توان فهمید حرفت را ولی لهجه‌ی باران گرفته چشم‌های روشنت من نمی‌دانم چرا تا حرف رفتن می‌زنی ناگهان سرمی‌گذارد اشکِ من بر دامنت قلعه‌ای در دوردستِ آرزوهای منی کاش روزی صلح می‌کردی تو هم با دشمنت با دلِ من دشمنی کردی ولی بخشیدمت بازگرد ای بی‌وفا روزی به خاکِ میهنت 📕دلداری کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
هزار بار رساندم به هر طریق سلامی نمی‌رسد ز تو اما نه قاصدی نه پیامی کجای این شب غمگین نشسته‌ای به تماشا بدون اینکه بگویی به اهلِ شهر، کلامی چه رازهای مگویی چه عطرِ خاطره‌گویی هنوز می‌رسد از شیشه‌ای غمی به مشامی نگاه کردن و از دیدن تو دست کشیدن عجب حلالِ حرامی... عجب حلالِ حرامی فراق با همه تنهایی‌اش اگرچه به سر شد وصال با همه زیبایی‌اش نداشت دوامی به این امید که روزی به سوی خانه بیایی دوباره آینه‌ای را گذاشتم لبِ بامی 📕دل‌داری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
می‌نشینی شعر می‌خوانی و من محو صدایت می‌نشینم دست زیر چانه پای حرف‌هایت شوق داری از غزل‌های قدیمی هم بخوانی دوست دارم بشنوم تا صبح از حال و هوایت می‌برد هر واژه ما را تا خیال دوردستی شعر می‌خوانی برایم اشک می‌ریزم برایت از چه می‌ترسانی‌ام ای عشق از اندوه فردا هرچه باداباد می‌دانی که می‌مانم به پایت سال‌ها از آخرین دیدار در باران گذشته روز وصل دوستداران یاد باد و های‌هایت 📕دل‌داری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
در روزهای بی‌نفسی هم‌نفس کجاست یک عشق یک تبسم دور از هوس کجاست من خسته از رهایی و بی‌سرپناهی‌ام بال و پری نمانده برایم قفس کجاست گفتی مگو به هیچ‌کسی راز خویش را من حاضرم بگویم آن هیچ‌کس کجاست برگرد ای جوانی از دست رفته‌ام ای عمر اشتیاق قدیم تو پس کجاست؟ فریاد می‌زنیم و به جایی نمی‌رسد نشنیده ماند ناله‌ی ما دادرس کجاست 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
در بندِ لحظه‌هایِ گرفتار تا کجا راضی شدن به بازی تکرار تا کجا آن‌سوی این حصار خبرهای تازه‌ای‌ست در خانه جای پنجره دیوار تا کجا فرصت همیشه نیست بیا دیر می‌شود عمرم گذشت وعده‌ی دیدار تا کجا خورشید پشتِ ابر که پنهان نمی‌شود ای نورِ بی‌ملاحظه انکار تا کجا عمری‌ست در پیِ تو به هر سو دویده‌ام ای دوست می‌کشانی‌ام این بار تا کجا 📕دلداری کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
از وحشت تنها شدن، با هر غریبی ما شدن هرگز مبادا اینچنین مجنون شدن! لیلا شدن! مبهوت و مات رنگ‌ها، دور از خدا فرسنگ‌ها عشق است نامِ این جنون یا بنده‌ی دنیا شدن؟ تا کی به اسم خواستن از حرمتِ دل کاستن بس نیست ای دیوانه جان! بازیچه و رسوا شدن در جست‌وجوی خویشتن، بگذر زِ بندِ ما و من جاری شو و جاوید شو ای رود با دریا شدن بی‌لذت پروانگی، شوقی ندارد زندگی در پیشِ چشمِ شمع‌ها، ای کاش بی‌پروا شدن 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
به دنیا آمدی تا عشق با من همنشین باشد نشستی روبرویم تا زمین عرش برین باشد برایت تاج و تختی از گل و لبخند آوردم شدی فرمانروا تا سرزمینم سرزمین باشد چه شب‌هایی که با چشم سخنگویت برای من غزل خواندی و گفتم زندگی شاید همین باشد همین با هم نشست‌ها، همین از عشق گفتن‌ها همین دنیای کوچک می‌تواند بهترین باشد از این دوری نمی‌ترسم که می‌دانم دل عاشق به گمراهی نمی‌افتد اگر اهل یقین باشد یقین دارم که روزی روزگار وصل می‌آید اگر حتی فراق بین ما دیوار چین باشد 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
اسیر آسمان بودم گمان کردم که آزادم شدم غرق تماشا و به دام عشق افتادم تمام عمر مبهوت شکوه عاشقی بودم مسیر از بس که زیبا بود مقصد رفت از یادم نمی‌دانم کی‌ام یا راهی‌ام سوی کجا تنها همین اندازه می‌دانم که اهل عشق آبادم به راز خنده‌هایم پی نخواهی برد ای دنیا غمی بی انتها در قلب خود دارم ولی شادم در این نیزار هر نی را که دیدم ناله‌ای دارد به جایی می‌رسید از دست دل ای کاش فریادم 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
شعله‌ی بی‌شراره‌ای دارم طالع بی‌ستاره‌ای دارم از همه ماه بودنت ای ماه من فقط استعاره‌ای دارم از تو گفتند شاعران، من هم غزلِ نیمه‌کاره‌ای دارم از مرورِ مدام خاطره‌ها دفترِ پاره پاره‌ای دارم به کجا می‌گریزم از عشقت من کجا راهِ چاره‌ای دارم هرچه از خود برانی‌ام چون موج اشتياق دوباره‌ای دارم چون درختان اگرچه درخاکم سوی بالا اشاره‌ای دارم 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
چه بود سهم من از عشق _خنده‌ای کوتاه چه بود قسمتم از عمر _گریه‌ای جانکاه اگر نبود فراقت نمی‌نوشتم شعر اگر نبود خیالت نمی‌کشیدم آه چگونه سر نگذارم به شانه‌ات ای کوه چگونه دل نسپارم به دیدنت ای ماه به حکم عشق فقط حرف، حرفِ معشوق است به حکم عقل تو هم عاشقی و هم خودخواه اگر قرار به دل‌کندن از هم است که هیچ اگر هنوز بنا عاشقی است بسم‌الله... 📕دلداری / کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
چه بود سهم من از عشق _خنده‌ای کوتاه چه بود قسمتم از عمر _گریه‌ای جانکاه اگر نبود فراقت نمی‌نوشتم شعر اگر نبود خیالت نمی‌کشیدم آه چگونه سر نگذارم به شانه‌ات ای کوه چگونه دل نسپارم به دیدنت ای ماه به حکم عشق فقط حرف، حرفِ معشوق است به حکم عقل تو هم عاشقی و هم خودخواه اگر قرار به دل‌کندن از هم است که هیچ اگر هنوز بنا عاشقی است بسم‌الله... 📕دلداری / کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
شعله‌ی بی‌شراره‌ای دارم طالع بی‌ستاره‌ای دارم از همه ماه بودنت ای ماه من فقط استعاره‌ای دارم از تو گفتند شاعران، من هم غزلِ نیمه‌کاره‌ای دارم از مرورِ مدام خاطره‌ها دفترِ پاره پاره‌ای دارم به کجا می‌گریزم از عشقت من کجا راهِ چاره‌ای دارم هرچه از خود برانی‌ام چون موج اشتياق دوباره‌ای دارم چون درختان اگرچه درخاکم سوی بالا اشاره‌ای دارم 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
در بندِ لحظه‌هایِ گرفتار تا کجا راضی شدن به بازی تکرار تا کجا آن‌سوی این حصار خبرهای تازه‌ای‌ست در خانه جای پنجره دیوار تا کجا فرصت همیشه نیست بیا دیر می‌شود عمرم گذشت وعده‌ی دیدار تا کجا خورشید پشتِ ابر که پنهان نمی‌شود ای نورِ بی‌ملاحظه انکار تا کجا عمری‌ست در پیِ تو به هر سو دویده‌ام ای دوست می‌کشانی‌ام این بار تا کجا 📕دلداری کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشه‌ی دیدار بردارم تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم نباید می‌نوشتم پاسخ آن نامه را، اما نشد از دست‌خط دوست یک‌دم چشم بردارم نوشتم هرچه از هم دورتر، آسوده‌تر، اما کسی در گوش من می‌گفت من دلتنگِ دیدارم کسی از دور می‌آید به جنگِ عقل و می‌ترسم مبادا عشق باشد این‌که می‌آید به پیکارم اگر شب‌های دلتنگی نمی‌آیم به دیدارت نمی‌خواهم تو را با گریه‌های خود بیازارم 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
از وحشت تنها شدن، با هر غریبی ما شدن هرگز مبادا اینچنین مجنون شدن! لیلا شدن! مبهوت و مات رنگ‌ها، دور از خدا فرسنگ‌ها عشق است نامِ این جنون یا بنده‌ی دنیا شدن؟ تا کی به اسم خواستن از حرمتِ دل کاستن بس نیست ای دیوانه جان! بازیچه و رسوا شدن در جست‌وجوی خویشتن، بگذر زِ بندِ ما و من جاری شو و جاوید شو ای رود با دریا شدن بی‌لذت پروانگی، شوقی ندارد زندگی در پیشِ چشمِ شمع‌ها، ای کاش بی‌پروا شدن 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
در حسرت شکستن تنگ سفالی‌ام باران کجاست خسته از این خشکسالی‌ام خشکیده است چشمه‌ی اشکم ولی هنوز در یاد مانده خاطره‌های زلالی‌ام گل می‌دهد دوباره به یادت بهار و من پاییز نخ‌نما شده‌ی باغ قالی‌ام آن‌ها که ردّی از تو ندیدند گفته‌اند دیوانه‌ام که در پی عشقی خیالی‌ام صد سال هم که بگذرد آشفته‌ی تواَم هرگز گمان مکن که من از عشق خالی‌ام 📕دل‌داری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
به دستم شاخه‌ی گل می‌دهی یا خار ای دنیا نقاب دوستی از صورتت بردار ای دنیا کسی دیگر سراغ از عشق و شیدایی نمی‌گیرد چه آوردی به روز دلبر و دلدار ای دنیا گرفتی دست ظالم را هزاران بار و با اجبار گرفتی بارها از بی‌گناه اقرار ای دنیا در این بیهودگی هر روز گرد خویش می‌گردی چه سودی می‌بری از این همه تکرار ای دنیا چرا انکار؟! من عمری تو را می‌خواستم اما نمی‌خواهم تو را دیگر، چرا اصرار ای دنیا 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ‌ دیدار بردارم تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم نباید می‌نوشتم پاسخ آن نامه را اما نشد از دست‌خط دوست یک‌دم چشم بردارم نوشتم هرچه از هم دورتر، آسوده‌تر اما کسی در گوش من می‌گفت من دلتنگِ دیدارم کسی از دور می‌آید به جنگِ عقل و می‌ترسم مبادا عشق باشد اینکه می‌آید به پیکارم اگر شب‌های دلتنگی نمی‌آیم به دیدارت نمی‌خواهم تو را با گریه‌های خود بیازارم 📕دلداری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
دلتنگ صدای تو و لبریز سکوتم من غنچه‌ی تبعیدی باغ ملکوتم بر باد نرفته است سر سبزم و عمری است در باغچه‌ی خاطره مدیون سکوتم می‌خواهمت ای عشق که در ظلمت دنیا من گم شده‌ی تشنه لبی در برهوتم از خویش اگر دست کشیدم، نکشیدم جز نقش تمنای تو در قاب قنوتم گفتم همه‌جا از تو و از خویش نگفتم من آینه‌ی وصف جلال و جبروتم 📕دل‌داری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
به خود گفتم دل از اندیشهٔ‌ دیدار بردارم تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم نباید می‌نوشتم پاسخ آن نامه را اما نشد از دست‌خط دوست یک‌دم چشم بردارم نوشتم هرچه از هم دورتر، آسوده‌تر اما کسی در گوش من می‌گفت من دلتنگِ دیدارم کسی از دور می‌آید به جنگِ عقل و می‌ترسم مبادا عشق باشد اینکه می‌آید به پیکارم اگر شب‌های دلتنگی نمی‌آیم به دیدارت نمی‌خواهم تو را با گریه‌های خود بیازارم 📕دلداری کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
خون نیست در رگم، که دوات است بعد از این دستم به دامن کلمات است بعد از این رفتی و در خیامِ فراق تو سوختیم در چشم ما اگرچه فرات است بعد از این تغییر کرده فلسفه‌ی مرگ و زندگی الحق که مرگ آب حیات است بعد از این حی علی البکاء دلم تنگ رفتن است این گریه نیست صوم و صلاة است بعد از این ای کشتی نشسته به دریای عاشقی آغوشِ اشک راه نجات است بعد از این 📕دل‌داری/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi