نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی
در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟
گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
برگرفتی ز سر من، همگی سایه مهر
سرو نورسته من، «انبتک الله» چرا؟
دل در آن چاه زنخ مرد و به مویی کارش
بر نمیآوری، ای یوسف از آن چاه چرا؟
نیکخواه توام و روی تو، دلخواه من است
میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
پادشاه منی و من، ز گدایان توام
پاز گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟
در ازل، خواند به خود حضرت تو سلمان را
«حاش لله» که بود، رانده درگاه چرا؟
#سلمان_ساوجی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
📝
من و نقش تو که هم صورت و هم معنایی
من و وصل تو که هم جانی و هم جانانی
#فروغی_بسطامی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
✨
جزای آن که نگفتیم شکرِ روزِ وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم زِ خیال!
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
کافر به چشمهای تو باور میآورد
آن چشمها که آه مرا برمیآورد
من در پی تو هستم و مردم پی بهشت
ایمان شهر، کفر مرا درمیآورد
عطر تو خوشتر است از آن عطرها که باد
از سوی باغهای معطر میآورد
آتش بزن به خاطرههایی که در قفس
پرواز را به یاد کبوتر میآورد
عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت
بی یاد عشق، حوصله را سرمیآورد...
#سجاد_سامانی
📕ایما/ #گل_بهشت_نبویم
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
📝
فتوحِ مملکتِ دل که صد سپاه نکرد
هجومِ نرگسِ مستت به یک نگاه گرفت...
#یغمای_جندقی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
كل ما يشغلني
هذا هو:
ستكون دائما على خير
وستكون عيناك على خير...
تمامی آنچه که مرا به خود مشغول میکند،
اینست که:
تو همواره خوب باشی
و چشمانت خوب باشند...
#نزار_قبانی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
✨
شرمندهی رسم انتظارم
جانی که نبود بر لب آمد
#بیدل_دهلوی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
تمام ثانیههایم به انتظار گذشت
ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت
برای داشتن تو گذشتم از دنیا
جوانیام همه پای همین قمار گذشت
تمام پنجرهها بستهاند از آن شب
شبی که از سرِ من نقشهی فرار گذشت
بدون خندهی تو بزم شاعرانهی من
به صرف چای و غزلخوانی سهتار گذشت
به حرمت غم من چشم آسمان ابریست
هنوز وانشده غنچهها، بهار گذشت ...!
#نفيسهسادات_موسوی
📕بینا/ #گذشت
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
✨
یادت جهان را پر غم میکند،
و فراموشی کیمیاست ...!
#سهراب_سپهری
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
بیا، مرو ز کنارم، بیا که میمیرم
نکن مرا به غریبی رها که میمیرم
توان کشمکشم نیست بی تو با ایام
برونم آور از این ماجرا که میمیرم
نه قول همسفری تا همیشهام دادی؟
قرار خویش منه زیر پا که میمیرم
به خاک پای تو سر مینهم، دریغ مکن
ز چشمهای من این توتیا که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من
به سوی برکهی آخر شنا که میمیرم
اگر هنوز من آواز آخرین توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بکنم
به مهربانی آن چشمها که میمیرم
#حسین_منزوی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در كلاس عاشقی
عباس غوغا می كند
در دل هر عاشقی
عباس مأوا می كند
هر كسی خواهد رود
در مكتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط
عباس #امضا می كند
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
📝
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ورنه بیم رسواییم نیست
#سعدی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
✨
در دایرهی عشق هرآنکس که نهد پای
از شوق خطت نقطه ز پرگار نداند...
#خواجوی_کرمانی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
کافر به چشمهای تو باور میآورد
آن چشمها که آه مرا برمیآورد
من در پی تو هستم و مردم پی بهشت
ایمان شهر، کفر مرا درمیآورد
عطر تو خوشتر است از آن عطرها که باد
از سوی باغهای معطر میآورد
آتش بزن به خاطرههایی که در قفس
پرواز را به یاد کبوتر میآورد
عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت
بی یاد عشق، حوصله را سرمیآورد...
#سجاد_سامانی
📕ایما/ #گل_بهشت_نبویم
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
📝
فتوحِ مملکتِ دل که صد سپاه نکرد
هجومِ نرگسِ مستت به یک نگاه گرفت...
#یغمای_جندقی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
كل ما يشغلني
هذا هو:
ستكون دائما على خير
وستكون عيناك على خير...
تمامی آنچه که مرا به خود مشغول میکند،
اینست که:
تو همواره خوب باشی
و چشمانت خوب باشند...
#نزار_قبانی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
تمام ثانیههایم به انتظار گذشت
ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت
برای داشتن تو گذشتم از دنیا
جوانیام همه پای همین قمار گذشت
تمام پنجرهها بستهاند از آن شب
شبی که از سرِ من نقشهی فرار گذشت
بدون خندهی تو بزم شاعرانهی من
به صرف چای و غزلخوانی سهتار گذشت
به حرمت غم من چشم آسمان ابریست
هنوز وانشده غنچهها، بهار گذشت ...!
#نفيسهسادات_موسوی
📕بینا/ #گذشت
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
بیا، مرو ز کنارم، بیا که میمیرم
نکن مرا به غریبی رها که میمیرم
توان کشمکشم نیست بی تو با ایام
برونم آور از این ماجرا که میمیرم
نه قول همسفری تا همیشهام دادی؟
قرار خویش منه زیر پا که میمیرم
به خاک پای تو سر مینهم، دریغ مکن
ز چشمهای من این توتیا که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من
به سوی برکهی آخر شنا که میمیرم
اگر هنوز من آواز آخرین توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بکنم
به مهربانی آن چشمها که میمیرم
#حسین_منزوی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
💭
لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
تا از لبِ دلدار شود مست وشِکرخا
تا از لبِ تو بویِ لبِ غیر نیاید
تا عشق مُجرّد شود و صافی و یکتا
#مولانا
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
📝
آن جای که عشق آمد جان را چه محل باشد
هر عقل کجا پرد آن جا که جنون باشد...
#مولانا
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
💬
انسانها را باور کن
ابرها را... بادها را...
کتابها را دوست بدار
دردِ شاخهی خشکیده را دریاب
و دردِ ستارهای را که خاموش میشود
و درد جانوری مجروح را
اما بیش از همه،
درد انسانها را دریاب
بگذار طبیعتِ غنی شادمانت کند
بگذار نور و تاریکی شادیت بخشند
بگذار چهارفصل به وجدت آورند
اما بیش از همه
بگذار انسانها شادمانت کنند!
#ناظم_حکمت
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️سلام سرورو سالارشهیدان
🖤سلام روز عاشورا
▪️سلام روز غمبار
🖤سلام روز بی عباس
▪️سلام تشنگی طفلان
🖤سلام زینب داغدار
▪️سلام عزاداران حـسینی
🖤امروزتون حسین پسند
🏴شهادت امام
حسین (ع) تسلیت باد🖤
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
✨واقعه ی دیر راهب
✍اکثر محدثین و مورخین شیعه و سنی در کتب خود این واقعه رابا کمی اختلاف نقل کرده اند که حاصل گفتار آنها چنین است:چون لشکر ابن زیاد ملعون در کنار دیر راهب منزل کرد، سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در صندوق گذاشتند، و به روایت قطب راوندی آن سر را بر نیزه کرده، دور او نشسته و از آن حراست می کردند.
پاسی از شب را به شرب خمر مشغول، و شادی می کردند، آنگاه سفره ی غذا گستردند و مشغول غذا خوردن شدند، ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون آمد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار نوشت:*آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش را در روز قیامت امید دارند؟
به شدت ترسیدند و بعضی برخاسته که آن دست و قلم را بگیرند، که ناپدید شد. چون باز به کار خود مشغول شدند آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت:
*به خدا سوگند که از برای قاتلان حضرت حسین شفاعت کننده ای نخواهد بود، بلکه در قیامت در عذاب می باشند.باز بعضی بر خاستند که آن دست را بگیرند، ناپدید شد. چون به کار خود مشغول شدند دگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت:
*(چگونه ایشان شفاعت شوند) و حال آنکه حسین را به حکم جور شهید کردند و حکم آنها با حکم خدا مخالف بود.چون چنین دیدند، آن غذا بر آنان ناگوار شد و با ترس خوابیدند. نیمه شب صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. برخاست و سر از پنجره ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نور عظیم به جانب آسمان بالا می رود، و از آسمان دسته دسته ملائک فرود می آیند و می گویند:«السلام علیک یا بن رسول الله! السلام علیک یا ابا عبدالله! صلوات الله و سلامه علیک»راهب چون این منظره را دید تعجب کرد و ترسید و تا صبح صبر نمود. چون سپیده ی دمید از دیر خود بیرون آمد، به میان لشکر رفته پرسید: بزرگ لشکر کیست؟ گفتند: خولی .
نزد خولی آمد و پرسید: در این صندوق چیست؟ گفت: سر مرد خارجی است که ابن زیاد او را به قتل رسانیده.گفت: نامش چیست؟ گفت: حسین بن علی بن أبی طالب. گفت: نام مادرش؟ گفت: فاطمه زهرا دختر محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلّم).راهب گفت: هلاکت بر شما باد بر آنچه کردید، همانا احبار و علمای ما راست گفتند، که هر گاه این مرد کشته شود از آسمان خون می بارد، و جز در کشتن پیامبر و وصی او خون نبارد.اکنون از تو خواهش می کنم ساعتی این سر را به من دهید.
آنگاه به شما رد کنم. گفت: ما این سر را بیرون نمی آوریم مگر نزد یزید، تا از وی جایزه بگیریم.راهب گفت: جایزه ی تو چیست؟ گفت: کیسه ای که ده هزار درهم در او باشد.گفت: این مبلغ را من نیز می دهم. راهب همیانی آورد که در او ده هزار در هم بود خولی آن را گرفت و آن سر مطهر را تا یک ساعت به راهب سپرد.
راهب آن سر مبارک را به صومعه ی خویش برد و با گلاب شست، و با مشک و کافور خوشبو گردانید، و بر سجاده ی خویش گذاشت و بنالید و بگریست، و به آن سر منور می فرمود: یا ابا عبد الله! به خدا سوگند بر من گران است که در کربلا نبودم که جان خود را فدای تو کنم، یا ابا عبد الله !هر گاه جدت را ملاقات کردی گواهی بده که من شهادتین را گفتم، و در خدمت تو اسلام آوردم.آنگاه راهب مسلمان شد (و کسانی هم که با او بودند مسلمان شدند) و آن سر مقدس را بر گردانید.راهب بعد از این جریان از صومعه بیرون آمد، و در کوهستانی می زیست و به عبادت و پارسایی ادامه داد تا از دنیا رفت.
لشکریان کوچ کردند، و نزدیک شام چون خواستند آن پولها را بین خود تقسیم کنند، همه سفال شده و بر یک طرف آن نوشته بود:«ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل ال ظالمون»و بر طرف دیگر نوشته بود:«و سیلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون» .
خولی گفت: این امر را کتمان کنید و استرجاع کرد و گفت:«خسر الدنیا و الا خرة»،یعنی در دنیا و آخرت زیان کار شدیم.
بعضی چنین نقل کرده اند: را هب به سر مقدس عرض کرد:ای سر سروران عالم! و ای مهتر مهتران! گمان دارم تو از کسانی باشی که خداوند در تورات و انجیل وصف آنان کرده، و فضیلت تأویل به تو عطا فرموده، و بزرگان سادات بنی آدم در دنیا و آخرت بر تو گریه و ندبه می کنند، می خواهم تو را به اسم و وصف بشناسم.
آن سر بزرگوار به سخن آمد و فرمود:«انا المظلوم، انا المهموم، اناالمغموم، انا الذی بسیف العدوان و الظلم قتلت، انا الذی بحرب اهل البغی ظلمت، انا الذی علی غیر جرم نهبت، انا الذی من الماء منعت، انا الذی عن الاهل و الاوطان بعدت»، آن نصرانی گفت: به خدا قسم ای سر! خود را بیشتر معرفی کن.
آن سر فرمود:«انا ابن محمد المصطفی، انا ابن علی المرتضی، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن خدیجة الکبری، انا ابن العروة الوثقی، انا شهید کربلا، انا قتیل کربلا، انا مظلوم کربلا، انا عطشان کربلا...»،
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی سبحان📢
نذر آب روز عاشورای حسینی یکی از معجزه گرترین نذرهایی که دیدم عجیب حاجت میده 🥺🏴
نیت کن بگو یا حسین 🏴🖤
یا حسین 🖤🏴 یاحسین 🖤🏴
یاحسین 🖤🏴 یاحسین 🖤🏴
یاحسین 🖤🏴 یاحسین 🖤🏴
اگه حاجت داری امروز از امام حسین حاجتت بگیر بزن رو یا حسین حاجت دلتو بگیر 🥺🖤🏴
http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از اینها از دعای خود توقع داشتم
بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد میشد مطمئناً کاج اگر میکاشتم
آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بیسر قدم برداشتم
ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده
کاش از آن اول تو را کوچک نمیپنداشتم
آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینهام
داشت میآمد بسوزاند تو را، نگذاشتم
#کاظم_بهمنی
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi