eitaa logo
اشعار ناب آیینی
26.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
976 ویدیو
43 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🖤🖤 وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است پروانه ای که پر زدنش فرق می کند شمعی که شکل سوختنش فرق می کند حالا به یاد خاطره ها گریه می کند با یاد داغ کرببلا گریه می کند او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست همبازی سه ساله ی صحرای کربلاست دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است بین تمام قافله او مرد دوم است او آشنای هق هق اشک شبانه هاست زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود با آبله ز پای خودش کار می کشید مثل رقیّه از کف پا خار می کشید انگار زهر تازه تری از جگر گذشت تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت او دیده با چه سختی و آزار برده اند ناموس شاه را،سر بازار برده اند او دیده شامیان حرامی،دریده اند او دیده معجر از سر عمه کشیده اند او دیده رقص مستی بزم شراب را او دیده خیزران و لب آفتاب را با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد 🔸شاعر: ____________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🖤😔 آن روزهایِ شعله ور یادم نرفته دستان تب دارِ پدر یادم نرفته دریا همان نزدیکی اما تشنه بودیم بیتابی و چشمانِ تر یادم نرفته شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود داغِ عجیب ِ این خبر یادم نرفته گهواره را بردند بعدِ گوشواره هول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته افتاد خیمه دستِ یک عدّه حرامی آن لحظهٔ پر دردسر یادم نرفته بعد از جسارت ها اسارت ها کشیدیم یک تکه نانِ مختصر یادم نرفته یکریز در آغوش عمه بغض کردیم زخم زبانِ رهگذر یادم نرفته یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد اشک رقیه(س) تا سحر یادم نرفته دیدم به عینه روضه ها را پیشِ چشمم لحظاتِ تلخِ آن سفر یادم نرفته! 🔸شاعر: ______________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🖤🖤 من ولی الله اکبر هستم پنجمین حجت داور هستم باقر آل پیمبر هستم از ستم طایر بی پر هستم همه دیدند ز من مهر و وفا باز کردند به من ظلم و جفا گر چه از زهر به خود پیچیدم کس نداند که چه غم ها دیدم از غم کودکی ام پاشیدم همه شب تا به سحر نالیدم گر به هم ریخته اعضایم شد قاتلم،دیده ی بینایم شد طفل بودم که اسارت دیدم خیمه ها را همه غارت دیدم من چهل روز حقارت دیدم عمه را بزم جسارت دیدم بزم می بود لعینی برخاست دختری را به کنیزی میخواست غنچه ها را همه پرپر دیدم بر سر نی،سر اصغر دیدم چادر پاره ی خواهر دیدم دم کاخ یزید،سر دیدم خاکها زخم رخش پوشیدند سر او را به زمین کوبیدند رفتم از یاد و نرفته از یاد همه ی زندگی ام رفت به باد تا که همبازی ام از ناقه فتاد زجر آمد ز ره و زجرش داد لگدی زد به تن او که خداش نکند قسمت کافر ای کاش 🔸شاعر: ______________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
چشمهای ترم از کودکیم تر شده است زندگی نامه من داغ مکرر شده است بدن لاغر و این قامت خم شاهد که روزها با چه غم دل شکنی سرشده است گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم سوختن ارث من از روضه مادر شده است رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی خاطرم از سر بازار مکدر شده است دم آخر همه اهل و عیالم هستند شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است زهر امروز مرا از نفس انداخت ولی قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است بین بستر چقدر زار زدم وای حسین روضه ها در نظرم خوب مصور شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم ته گودال گل فاطمه پرپر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم قسمت گردن او کندی خنجر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم نوک هر نیزه ای آماده ی یک سر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم غارت چادر و پوشیه ی خواهر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم درخیام نبوی قحطی معجرشده است سوختم پای غم آن شه افتاده نفس همدم هرسحرم خونه جگر بوده و بس 🔸شاعر: ____________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🖤😔 دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد نیاز نیست، به منبر؛ به روضه‌خوان؛ به مصیبت دو چشمِ خشکِ مرا روضه‌ی مزارِ تو تر کرد زمین برای تو با هق‌هقش به زلزله افتاد و لرزه‌هاش، حرم را گرفت و زیر و زبر کرد تو گنجِ روضه‌ی مکشوفه‌ای؛ که مدفن پاکت میان بزم عزایت نشست و خاک به سر کرد به گَردِ قافله‌ی اشک‌های تو نرسیدیم تو دیده‌ای همه‌ی آنچه را که ما نشنیدیم تو دیده‌ای همه‌ی داغ‌های کرب‌وبلا را به نیزه‌زارِ بلا؛ رویشِ سرِ شهدا را تو دیده‌ای که تنِ کشتی نجات، به خاک است و موجِ زخمی دریای سرخ خون خدا را شنیده‌ای وسط سوزِ لای‌لای عطشناک صدای هلهله‌ و خنده‌های حرمله‌ها را تو هم شبیه پدر برده‌ای به جاده‌ی عمرت به شانه‌ات غمِ هم‌وزنِ کوهِ شامِ بلا را به شاهراه شهادت تو هم مرید حسینی قتیلِ مقتلی و آخرین شهید حسینی 🔸شاعر: _____________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🖤🖤🖤 روضه می خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید 🔸شاعر: _____________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت داری از درد چه بدحال به خود می پیچی مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده خنده ی حرمله را در نظرت آورده خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری با رقیه دل تان سوخته چندین باری مو به مو، طعنه ی اغیار به یادت مانده ازدحام سر بازار به یادت مانده دل پر خون تو، از غصه لبالب می شد چادری در ملأعام معذب می شد 🔸شاعر: ______________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
 عاقبت آه کشیدم نَفسِ آخر را نفسِ سوخته از خاطره‌ای پرپر را روضه‌خوانیِ مرا گرم نمودی امشب روضه‌یِ آنهمه گُل ، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقه‌یِ شب‌هایِ محرّم هستم شُکر اِی زَهر ندیدم سحری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده‌است باورم نیست تماشایِ تَنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدنِ سوختنِ چـارقَدِ دختر را غارتِ خود و عَلَم ، غارتِ گهواره و مَشک غـارتِ پیرهن و غارتِ انگشتر را ذوالجَناحی که زِ یالَش به زمین خون می‌ریخت نیزه‌هایی که رُبودند سَرِ اکبر را آه در گوشه‌ی ویرانه که دِق مرگ شدیم تا که همبازیِ من زد نَفسِ آخـر را کمکِ عمّه شدم تا بدنَش خاک کنیم بیـن زنجیر نهان کرد تَنی لاغر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش ، تکّه‌ای از معجر را 🔸شاعر: _____________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
💠 (علیه‌السلام) «لِكُل شَيْءٍ رَبِيعٌ وَ رَبِيعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَان» هر چیز بهاری دارد و بهار قرآن، ماه رمضان است. 📗 الکافی، ج۲، ص۶۳۰ 🔹بهار قرآن🔹 در ماه خدا که فصل ایمان باشد باید دل عاشقان، گل‌افشان باشد فرمود که: هرچیز بهاری دارد ماه رمضان، بهارِ قرآن باشد 📝 سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
. ای نور خدای سرمدی ادرکنی ای باقر علم احمدی ادرکنی ما ریزه خور خوان توهستیم همه ای دسته گل محمدی ادرکنی من گدایی از گدایان توام تو کرم کردی و مهمان توام ای امام پنجمین ازلطف حق ریزه خوار ریزه خواران توام ای نور دل آل عبا ادرکنی پنجم گل بستان ولاادرکنی باقر گل گلزار علی و زهرا همگام شه کرب و بلا ادرکنی تو گل گلزار احمد باقری همچو جداطهر خود طاهری با وجود آن همه ظلم ومحن همچو آبائ گرامت صابری جان فدای آن حریم پاک تو جنت هر شیعه باشد خاک تو در شب شام غریبان شما گشته ام مولای من غمناک تو . سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نگاه چشم ترم کل صحنه ها را دید در این میان فقط از دست زجر می ترسید اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد ولی وجود من از داغ کربلا خشکید چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم در اوج کودکیم قامتم ز غصه خمید چه گویمت که در آنجا چه ظلم ها کردند چه لاله ها چه قدر غنچه ها که دشمن چید چه گویمت من از آن لحظه که عمو می رفت کنار آب رسید و نمی از آن نچشید چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد حرم نه کل جهان بود که ز هم پاشید چه گویمت که امامی ز صدر زین افتاد و نیزه ها که تن پادشاه را بوسید مقابل من و عمه... رقیه سیلی خورد هزار مرتبه ازدرد هی به خود پیچید میان قافله او را نشانه می کردند چه لحظه ها که مغیلان به پای او نرسید چه بوسه ها که نزد عمه جان به صورتمان به جای زخم کبودی به جای دست پلید در آن دقیقه که از تل نگاه می کردم تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید اگر چه زهر جفا قاتلی به قلبم شد ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد مهدی نظری سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
منم که دل به غم و درد آشنا دارم به دیده جام می ناب نینوا دارم به سینه وسعت صحرای کربلا دارم همیشه در همه جا روضه ی منا دارم منم که بانی این روضه های پر شورم تمام عمر، سروری نکرد مسرورم کسی که باطن هر روضه را خبر دارد کسی که گلشنی از لاله بر جگر دارد کسی که خاطره ی وادی خطر دارد ز روز واقعه هفتاد و دو اثر دارد منم که سجده ی سجّاد دیده در شعله حرارت غم جانان چشیده در شعله منم که داغ یتیمان مجتبی دیدم شهادت همه ی آل مصطفی دیدم به زیر سمّ ستور آیت خدا دیدم به کوفه هیبت فریاد مرتضی دیدم به صحنه، شاهد اجساد عاریات منم بلا کشیده ی نسوات بارزات منم کسی که دید امام زمان در آتش بود کسی که عمّه ی او باعث نجاتش بود کسی که تشنه و صد چشمه ی فراتش بود کسی که کرب و بلا قلّه ی حیاتش بود به چار ساله غمم برتر از چهل ساله که دیده؟ گریه ی پنجاه ساله بی ناله منم که هجمه ی سیلی به کاروان دیدم هجوم کعب نی و زخم کودکان دیدم به نیزه معجر خاکی بانوان دیدم ز خاتمی که به دستان ساربان دیدم جواهرات زنان بود و دست نامحرم فرار کودک و فریاد پست نامحرم هرآنکه از کرمم کربلا نمی خواهد ز آل فاطمه دفع بلا نمی خواهد ز خوان نعمت علمم صلا نمی خواهد بهشت، غیر دل مبتلا نمی خواهد من آنچه خاطره دارم ز کربلاست و بس روایت هنر عشق، نینواست و بس بیا که باقرم و کاشف هُمومم من هماره پشت و پناه بشر، عمومم من به علم غیب شکافنده ی علومم من بیا که با خبر از گردش نجومم من به مدرسم همه تازه دروس می بینی هزار بوعلی و شیخ طوس می بینی بگیر دست توسّل، تو را نظر از من بساز همّت دانش، به دل اثر از من مرو به دامن بیگانگان، ظفر از من فقاهت از من و طب از من و هنر از من بیا که باقر اعلام اولیاء منم به علم و حلم، معلّم به انبیاء منم محمود ژولیده سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
اى فروزان گهرِ پاكِ بقیع گل پرپرشده در خاك بقیع با سلامت كنم آغاز كلام اى ترا! ختم رُسُل گفته سلام پنجمین حجّت و هفتم معصوم بابى اَنْتَ كه گشتى مسموم اى فداى حق و قربانى دین! كرده یك عمر نگهبانى دین! تنت از درد و الم كاسته شد تا كه دین قامتش آراسته شد اى ز آغاز طفولیت خویش بوده در رنج و غم و درد، پریش از عدو ظلم و شرارت دیده چون پدر رنج اسارت دیده خار در پا و رَسَن در بازو رفته اى با اُسرا در هر سو كرده خون خاطرت اى شمع ولا محنت واقعه كرب و بلا كربلا دیده اى و كوفه و شام اى شهید از اثر ظلم هشام آتش غم پر و بالت را سوخت زهر كین، شعله به جانت افروخت اثر زهرِ به زین آلوده كرده اعضاى ترا فرسوده نزد حق یافته فیض دیدار جسم تو خفته و روحت بیدار خود تو مظلومى و قبر تو خراب دیده ی دهر از این غصه پر آب شیعه را دل ز عزایت شده داغ كه بود قبر تو بى شمع و چراغ ظلمِ این امتِ دور از ادراک كرده یكسان حَرمت را با خاک با چنین ظلم و ستم از اعدا بهتر اینست كه قبر زهرا مخفى از دیده دشمن گردد تا ز هر حادثه ایمن گردد سید رضا موید خراسانی سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه هام دویدم به کودکی آن شب که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار شنیدم به کودکی عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی آن شب که درخرابه سر آمد میان مان چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شد بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست این را به گوش خویش شنیدم به کودکی در مجلس شراب که شخصیتم شکست من آستین صبر جویدم به کودکی قاسم نعمتی سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم از جفا سوخته مادر همه ى بال و پرم در جگر آتشی از آتش صحرا مانده جای زنجیر اسارت به برم جامانده بوی سیب است که از خون لبم می آید بوی دود است که از سوز تبم می آید راوی خیمه ی افروخته و نیزارم خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم بر غم طفل سه ساله است چنین میبارم دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت آه ،هم بازی من با لگد از پا افتاد با تنی سوخته از دوری بابا افتاد من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم من که از دود گرفته نفسم میدانم که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی غم گهواره ی خالی و غم لالایی زهر میسوزد و خون جگرم میریزد خاک صحراست که از موی سرم میریزد دست و پا میزنم و گاه زمین میافتم یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم باقر علمم و در سایه ی إنا لله مادرم آمده با ناله و با واویلا تا ابد هست به لب ،ناله ی هل من ناصر شیعه حاصل شده از ،مکتب قال الباقر سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را قلبی شکسته داری و لبریزِ از آهی بر گونه ات داری کماکان اشکِ نم نم را درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر آسوده دیده بر تنش هر جرعه ی سَم را آقا! زیاد از کربلایِ تو نوشتتد و اما دریغا درد و غمهای مجسّم را آن چشم هایت راویِ تصویرِ گودال است در سینه ات جا داده ای این دردِ مبهم را پیش از تو بر جدت ملائک روضه ها خواندند در عرش بر پا کرده اند این بزمِ ماتم را با خاطراتِ درد می آیی ولی ای عشق با محنتِ باران نشُستی آهِ زمزم را دلتنگیِ پاییز در جانِ تو جاری بود غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را صحنِ خرابت در نگاهِ حسرتم آقا! از خونِ دشتِ کربلا آورده مرهم را گلدسته های صحنِ تو در چشمِ ما روشن گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را امشب سلامم می رسد خاکِ بقیعِ تو تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را هستی محرابی سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی با هر بهانه در همه جا گریه می کنی در التهاب آهِ خودت آب می شوی می سوزی و بدون صدا گریه می کنی هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی وقتی برای خون خدا گریه می کنی آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود با ناله های وا عطشا گریه می کنی با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟ هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی یوسف رحیمی سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ما در بهشت مرغ غزلخوان باقریم در گوشه ای ز صحن شبستان باقریم بوسه زنان پای غلامان باقریم بیچاره ایم و دست به دامان باقریم آنقدر لطف و جود و کرم کرده است که همواره زیر بارش باران باقریم از داغ قبر خاکی او لطمه می زنیم بر سینه و به سر زده گریان باقریم یکتا امام اهل نظر یک نظر فقط آقا نمی کنی تو ضرر یک نظر فقط گرد و غبار قبر شما بهتر از بهشت یک نخ ز شال آل عبا بهتر از بهشت من که ز تو بهشت برینی نخواستم از من لب و ز تو کف پا بهتر از بهشت جنت برای اهل نظر.... یک نگاه کن ... رحمی کنی به حال گدا بهتر از بهشت شمعی کنار پنجره های بقیع نیست گریه کنار پنجره ها بهتر از بهشت در خواب هم برای تو گنبد نساختیم اصلا چرا برای تو مرقد نساختیم از این به بعد روضه ی ما می شود شروع با خاطرات کرببلا می شود شروع با اشک و سوز وآه و نوا می شود شروع دارد عزای اهل ولا می شود شروع چون گریه های آل عبا می شود شروع خونریزی از دو چشم شما می شود شروع این ماجرا بگو ز کجا آب می خورد قصه ز ظلم آن خلفا می شود شروع جسمی میان آن درو دیوار مانده بود ردی به سینه از نوک مسمار مانده بود با پنج سال سن سر بر نیزه دیده ای در زیر نیزه ها تن در خون تپیده ای مثل رقیه مثل سکینه به شهر شام تو مزه های ضرب لگد را چشیده ای پای برهنه با تن زخمی دویده ای از روی خارهای بیابان پریده ای رقاصه ها به دور شما تاب خورده اند دشنام و فحش و زخم زبان ها شنیده ای روضه تمام و این دلمان غرق در غم است این اولین گریز به ماه محرم است محمد مبشری سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است وسط حجره تنش روی زمین افتاده بین گرداب بلا فرض خطر معلوم است باقر آل پیمبر بدنش می لرزد در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است کمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است اشک می بارد و داغی شرر معلوم است یاد آن کوچه و بازار و غم ناموسش خون رگ های عمو بین گذر معلوم است سنگ های سر کوچه چه شتابی دارد از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است به روی پیرهنی که کفنش شد آخر حال جای قدم چند نفر معلوم است زیر لب گفت که تشنه ست ؛سرش را نبرید در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است محمد مبشری سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
طفل بودم که اسارت دیدم خیمه ها را همه غارت دیدم من چهل روز حقارت دیدم عمه را بزم جسارت دیدم بزم می بود لعینی برخاست دختری را به کنیزی میخواست غنچه ها را همه پرپر دیدم بر سر نی،سر اصغر دیدم چادر پاره ی خواهر دیدم دم کاخ یزید،سر دیدم خاکها زخم رخش پوشیدند سر او را به زمین کوبیدند رفتم از یاد و نرفته از یاد همه ی زندگی ام رفت به باد تا که همبازی ام از ناقه فتاد زجر آمد ز ره و زجرش داد لگدی زد به تن او که خداش نکند قسمت کافر ای کاش محمود اسدی(شائق) . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست همبازی سه ساله ی صحرای کربلاست دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است بین تمام قافله او مرد دوم است او آشنای هق هق اشک شبانه هاست زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود با آبله ز پای خودش کار می کشید مثل رقیّه از کف پا خار می کشید انگار زهر تازه تری از جگر گذشت تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت او دیده با چه سختی و آزار برده اند ناموس شاه را،سر بازار برده اند او دیده شامیان حرامی،دریده اند او دیده معجر از سر عمه کشیده اند او دیده رقص مستی بزم شراب را او دیده خیزران و لب آفتاب را با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد بردیا محمدی . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یادِ غروبِ بی کسی و شعـله ها کنید صحنِ بقیـع و سینـه یِ ما کربلا کنید مانده تنِ حسینِ تو در گـودیِّ عذاب زینب کشانده شد به کجا؟... مجلسِ شراب از چوبِ خیزران و لبِ یارِ ما نگو از اضطـرابِ دخترِ دلـدار ما نگو پایِ برهنه دختـرِ دردانه می دود بالابلنـدِ عرش به ویرانه می رود دیدی به چشمِ خود که حَرَم؛ زار می زند وقتی رقـیه سر رویِ دیـوار می زند سرما و طعنه ها و هجـوم کنایه ها رقصـیدنِ هـزار نفر پایِ نیـزه ها آمد طَبَق که دق کند آرامِ جانِ شاه لکنـت زبان گـرفت تمام خـرابه... آه آهِ رقیـه دامـنِ محـراب را گرفت خوابید و از دوچشمِ حرم خواب را گرفت ای یادگارِ روضه یِ تنـهاییِ حسین یادش به خیر... دخترِ بابایی حسین زد بر لب و دهن که پدر پیکر تو کو؟ ما ندبه خوانده ایم بگو دلبرِ تو کو؟ حسین ایمانی . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز هنوز بر کف پا زخم آبله است هنوز هنوز قصّه ی بازار شام یادم هست هنوز سنگ سرِ پشت بام یادم هست چه ناله ها که در این سینه ها بریده شدند چه موی ها که سر هر گذر کشیده شدند هنوز قصّه ی آن نیزه دار یادم هست صدای دخترکی بی قرار یادم هست هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین «سه ساله بود ولی پیر عشق بابا بود» سه ساله بود ولیکن شبیه زهرا بود وحید محمدی . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه هام دویدم به کودکی آن شب که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار شنیدم به کودکی عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی آن شب که درخرابه سر آمد میان مان چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شد بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست این را به گوش خویش شنیدم به کودکی در مجلس شراب که شخصیتم شکست من آستین صبر جویدم به کودکی قاسم نعمتی . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت گـواه بر سخنـم تربـت امـامـانش بقیع کعبه ی قدس چهار معصوم است چـهار نور خدا مـی دمد ز دامـانش یکی است حضرت باقر از آن چهار امام که داغ او زده آتش به قلب یارانش شهید شد ز جفای هشام آن مولا زِ زهرِ تعبیه در زین که آب شد جانش غریب اوست که در موسم زیارت حج مدینه و آنهمه زائر که هست مهمانش شـب شهادت او یـک نفر نمـی ماند که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش دری که سجده گه قدسیان بود خاکش به زائرش ندهـد اذن بوسـه دربــانش استاد سیدرضا مؤید . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7