#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
آهش فضای هر سحرش را گرفته است
داغی تمامیِ جگرش را گرفته است
از کوچهها رسیده تنش تیر میکشد
از بس که سنگ دور و برش را گرفته است
بر حال و روزِ چشم نحیفش نکرد رحم
دستی نگاهِ مختصرش را گرفته است
جا مانده از حرارتِ خیمه به پیکرش
آتش کمی زِ بال و پرش را گرفته است
از بعد غارت حرم و گوشوارهاش
با آستینِ پاره سرش را گرفته است
جانی نمانده تا دو قدم راه میرود
زینب بیا کمک ، کمرش را گرفته است
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
راحتتر است بابا خار از جگر کشیدن
تا که برای دختر یک شب پدر ندیدن
گفتم که بوسهای و اُفتادی از نوکِ نِی
دیدی که کار من نیست از نیزه بوسه چیدن
بر دورِ گردن ما با این طناب سخت است
تنها نه راه رفتن حتی نفس کشیدن
دیروز با عمو و امروز با حرامی
فرق است از عموجان تا ناسزا شنیدن
من را کدام کشته در دورِ قتلگاهت
بر خارها کشیدن بر تیغها دویدن
ماکه گرسنه بودیم هرشب کباب خوردند
خنده ندارد اما طفل گرسنه دیدن
بوی شراب میداد دست و دهان این زجر
لکنت زبان به من داد تا قافله رسیدن
ترسانده است من را با خونِ دامنش شمر
بعد از تو سهم من شد از خواب هِی پریدن
از وضعِ حنجر تو پیداست قاتل تو...
هِی کرده استراحت هنگام سر بریدن
حسن لطفی #یاشبیر
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7