#امام_صادق
ناگهان شعله ی آتش وسط در افتاد
باز هم یاد غم حضرت مادر افتاد
دست بسته وسط کوچه کشاندند او را
یاد مظلومیت حضرت حیدر افتاد
وسط کوچه زمین خورد و صدا زد عمه
باز از نسل علی یک گل دیگر افتاد
بین یک عده حرامی چو گرفتار شد او
نظرش سمت حریم شه بی سر افتاد
خون به قلبت شده در کرب و بلا یا جدا
آن زمانی که دو چشم تو به اکبر افتاد
وسط معرکه شمر آمد و بر سینه نشست
سر جدا کرد و زمین دید که خواهر افتاد
تا روی نیزه سر خون خدا بالا رفت
ناله یا ولدی آمد و مادر افتاد
#وحیدزحمت_کش_شهری
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7