eitaa logo
اشعار ناب آیینی
28.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
64 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا ، همه صحرا پرِ خونه واویلا ، دیگه شام غریبونه امشب شب فراق ، بین حسین و من من ماندم و دگر ، یک عمرِ پر مَحَن آه ، کو علمدار ، مانده تنها ، زینب زار وای،ای حسین جان،ای حسین جان،ای حسین جان (۲) امان از ، غصه های بی شماره افتاده ، پیکرای پاره پاره رفته به نیزه ها ، راس حسین من خون بارد از غمش ، از هر دو عین من آه ، آهِ زینب ، روی نیزه ، شاه زینب وای،ای حسین جان،ای حسین جان،ای حسین جان می بوسم ، رگهای گردن تو می میرم ، از غم نبودن تو رفته ز دست من ، دار و ندار من امشب شده خزان ، باغ و بهار من آه ، شد جسارت ، خیمه هامون ، رفته غارت وای،ای حسین جان،ای حسین جان،ای حسین جان 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام 🔹تنهای تنهای تنها🔹 این کیست تنهای تنها مانده‌ست بین سواران محکم‌تر از کوهساران جاری‌تر از جویباران آه از غم واژه‌هایش، از غربت آشنایش مانده طنین صدایش، در خاطر روزگاران: «ای مسلم! ای هانی! ای حرّ! تنهایی‌ام را ببینید آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران! ای یکه‌تازان میدان ای شیرمردان خالص رفتید و ماتم گرفتند در خیمه‌ها بی‌قراران» فریاد تنهایی او پیچید و... بر خاک جنبید، لب‌های لبیک‌گویان تن‌های چابک‌سواران گرد و غباری به پا خاست آن مرد را دوره کردند شمشیرزن‌ها از این سو، از آن طرف نیزه‌داران در خیمه‌ها چشم‌هایی مانده به راه سواری نومید یا رب مبادا چشمان امیدواران 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام 🔹پیراهن مهتاب🔹 یک دشت پر از عطر خوش پیرهن توست باور کنم این باغ گل سرخ، تن توست؟! هی پلک زدم، زنده شد آن لحظه برایم این چشم، پر از صحنۀ پرپر شدن توست باید بروم سر به بیابان بگذارم امروز که هر گوشۀ صحرا وطن توست هفتاد و دو خورشید که افتاده بر این خاک هفتاد و دو زخمی که نشان از بدن توست... ای سورۀ شمسی که بر این خاک، غریبی پیراهن مهتاب از امشب کفن توست 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام 🔹جوشن کبیر🔹 هنوز داشت نفس می‌کشید؛ دیر نبود مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود هزار و نهصد و پنجاه سال می‌گریم بر آن تنی که پذیرای جای تیر نبود دو چشم بی‌رمقش سورۀ دخان می‌خواند به تن چه داشت؟ به جز جوشن کبیر نبود.. رسید طالب پیراهنی؛ دریغ نکرد رسید سائل انگشتری؛ فقیر نبود نمی‌سرود چنان و نمی‌نوشت چنین اگر که شاعر این قصّه ناگزیر نبود شهید معرکه غسل و کفن نمی‌خواهد ولی سزای تنش تکّه‌ای حصیر نبود 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام 🔹عطر سیب🔹 بادها عطر خوش سیب تنش را بردند سوختند و خبر سوختنش را بردند نیزه‌ها بر عطشش قهقهه سر می‌دادند زخم‌ها لالۀ باغ بدنش را بردند دشنه‌ها دور و بر پیکر او حلقه زدند حلقه‌ها نقش عقیق یمنش را بردند... بادها سینه‌زنان زودتر از خواهر او تا مدینه خبر آمدنش را بردند یوسف آهسته بگویید، نمیرد یعقوب گرگ‌ها یوسف گل‌‏پیرهنش را بردند 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یکباره میان راه پایش لرزید مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید زینب به چه خیره شد که این‌گونه زمین از نالۀ وامحمدایش لرزید؟ 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام علیهاالسلام فرازی از یک 🔹صد حنجره فریاد🔹 دید بالای بلندی ازدحام صد حرامی، دور یک بیتُ‌الحَرام حمله‌ور، بر کعبه دید اصحاب فیل دشتی از نمرود گِرد یک خلیل.. کَعب نی‌ها گِرد کعبه، در طواف سنگ‌ها دارند قصد اعتکاف.. «دیده‌ای تلفیق خون و خاک را؟ بر زمین افتادن افلاک را؟» دیده‌ای مرگی بدین حَد، باشُکوه؟ دیده‌ای تکیه دهد بر نیزه کوه؟ دیده‌ای پَرپَر، گُل احساس را؟ دیده‌ای یک یاس و، صد‌ها داس را؟ دیده‌ای صد سنگ و یک آیینه را؟ نُو به نُو، صد کینۀ دیرینه را؟.. ماهتابی با شفق، آمیخته‌ست خون پیشانی به رویش ریخته‌ست.. زخمه‌ها در پردۀ بیداد بود یک گلو، صد حنجره فریاد بود :: دید بالای بلندی، خواهر‌ است دست او گه بر فلک، گه بر سر است درد، در دل بود بر لب آه داشت یا «رسول‌الله» و «یا الله» داشت.. هر دو تن، گویی دو بی‌جان پیکرند شاهد جان دادن یکدیگرند در صدای او، ولی جوهر نبود جوهر گفتار، با خواهر نبود.. در نگاه خود، پیام صبر داشت کوه را با استواری وا گذاشت ای امید من برو اینجا مباش خود نمک بر زخم‌های من مپاش.. رُو به خیمه رهبری آغاز کن خار، بَر کَن، راه طفلان باز کن ماه من، منظومه‌ام را کن رَصَد بوی آتش بر مشامم می‌رسد.. آسمان در شب، پر از اَنجُم شود در دل شب، قرص ماهم گم شود جستجوی خویش را دنبال کن گر نجُستی، روی در گودال کن.. کودکان ما همه دُر‌دانه‌اند گِرد شمع داغ‌ها پروانه‌اند بر سر بیمار من تیمار باش در کنارش کاروان‌سالار باش.. :: هر چه گفتش چشم بربند از حسین زینب، امّا دل نمی‌کَند از حسین داشت یک تن بیمِ جان دو امام گاه در گودال، دل، گه در خیام زین طرف، بی‌یار، مانده یک غریب ز آن طرف، بیمار می‌خواهد طبیب مرغ دل، گه در حرم، پَر می‌کشید گه به سوی قتلگه، سر می‌کشید.. بود زینب، مُحرِمِ حجّ وفا گه به سوی مَروه، گاهی در صفا زیر پایش دید می‌لرزد زمین رنگ گردون، همچو روی شرمگین.. آب‌ها، گویی تلاطُم می‌کنند بادها هم، راه خود گم می‌کنند جامه گردون در خُم نیلی زند خود به روی خود، شفق سیلی زند ز آسمان، خورشید باشد جلوه‌گر یا که داغی را نهاده بر جگر؟.. رنگ از مهتابِ روی او پرید بوی پرپر گشتن گُل را شنید عشق، کوه صبر را از جای کَند رفت سوی مجمر آتش، سپند پای از ره ماند، امّا دل دواند بر زمین چون سایه، خود را می‌کشاند.. با تن بی‌جان، سوی جانانه رفت شمع، سوسو می‌زد و پروانه رفت.. آمد و دید از عِناد قوم کین گوشوار عرش، بر روی زمین.. بانگ زد: آیین مهمانی‌ست این؟ کافران! رسم مسلمانی‌ست این؟.. آه ای نفرین بی‌حد، بر شما نیست آیا یک مسلمان در شما؟ این گلو را مصطفی بوسیده‌ست صد گُل از گلبرگ رویش چیده‌ست.. دیدۀ او،‌ مشعل اُمّ‌القُرا‌ست سینۀ او، لوح محفوظ خداست سرخ بود این گُل، که بر آن رنگ زد؟ کی به یک آیینه، صد‌ها سنگ زد؟ این شَفَق‌رخسار، ماه زینب است کعبۀ دل، قبله‌گاه زینب است.. از لبش دارد حیات، آب حیات دست هَستی خواهد از دستش برات.. :: دیده‌ای در پیش چشم خواهری خنجری و، قاتلی و، حنجری؟.. دیده‌ای روی حریر، الماس را؟ دیده‌ای داسی نبُرّد یاس را؟.. خواهر از این سو و از آن سو، عدو بود یک خنجر، به روی دو گلو گر چه او را طاقت دیدن نبود هم‌چنان‌ وحی،‌ آمد از بالا فرود لیک با او هاله‌ای از نور بود چشم خفّاشان به رویش کور بود از خدای عشق، نیرو می‌گرفت صبر، زیر بازوی او می‌گرفت پیکر بی‌جان خود را می‌کشاند می‌فتاد و عشق او را می‌دواند تا حسین از عزم او آگاه شد صحنه بیش از زخم‌ها، جانکاه شد گفت، ای همسَنگر من خواهرم ای تو ناموس خدا رُو در حرم.. باز سوی خیمه‌ها پیمود راه ای قلم برگرد سوی خیمه‌گاه.. بس زبان افصح اینجا لال شد کسی چه می‌داند چه در گودال شد.. هر قلم اینجا شکسته بهتر‌ است جز لبان عشق، بسته بهتر‌ است :: نِی توان دارد زبان، بر گفتنش نِی دلی را طاقت بشنفتنش.. آیه‌های عاشقی تفسیر شد خنجری با حنجری درگیر شد.. باغ را عطر خدا پُر کرده بود کربلا را دو صدا پر کرده بود خواهری گفتا: به قربان سرت بانویی گفتا: بمیرد مادرت آسمانا، گریه سر کن بر زمین «سر بریدند آسمان را در زمین» 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹آخرین نگاه🔹 پیش از غروب بود، که آب از سرم گذشت آهی کشیدم و نفس آخرم گذشت من التماس ماندن و او شوق وصل بود چون اشک از برابر چشم ترم گذشت پنجاه و چار سال به او چشم دوختم فرصت نشد که خوب به او بنگرم، گذشت... یک آن تمام خاطره‌هایی که داشتیم با آن نگاه آخرش از خاطرم گذشت دلشوره داشتم که پس از او چه می‌شود؟ او رفت و باد از طرف معجرم گذشت آتش گرفت خیمۀ قلبم، چه آتشی! کار از به باد رفتن خاکسترم گذشت دیدم بریدن نفس قتلگاه را دیدم که روی خاک... نشد باورم، گذشت... تا بود، آب در دل خیمه تکان نخورد تا رفت، آب از سر اهل حرم گذشت 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یک روز به هیئت سحر می‌آید با سوز دل و دیدهٔ تر می‌آید یک‌روز به انتقام هفتاد و دو شمس با سیصد و سیزده قمر می‌آید 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام 🔹مهدی موعود🔹 کشتی باورمان نوح ندارد بی‌تو زندگی نیز دگر روح ندارد بی‌تو لحظه‌ها در غم هجر تو کفن پوشیدند همۀ خاطره‌ها زهر بلا نوشیدند... یک طرف جنّتی از آیۀ قرآنی بود یک طرف دوزخی از لشکر سفیانی بود... آسمان تیره شد و پشت زمین تیر کشید تا خزان خم شد و بر جدّ تو شمشیر کشید آری این آیت حق مثل علی مظلوم است او جگر گوشۀ زهراست، ولی مظلوم است... آن که با شور دعا بر عرفات آتش زد عطشش بر جگر نهرِ فرات آتش زد بین تقدیر و عطش هَروله می‌کرد حسین رفتنش خون به دل قافله می‌کرد حسین... روز و شب بی‌تو ببین شام غریبان شده است و سری بر سر نی قاری قرآن شده است نخل‌ها هم پس از این واقعه شاعر شده‌اند ذاکر حرّ و حبیب بن مظاهر شده‌اند داغ هفتاد و دو آلالۀ بی‌سر با توست سیصد و سیزده آیینۀ باور با توست... جاده‌ها چشم به راه‌اند، بیا، زود بیا! جان به لب آمده، ای مهدی موعود،‌ بیا! 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه‌السلام 🔹عشق غیور🔹 می‌وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه می‌کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه برگ‌ریزان ا‌ست و پاییزان، در این طوفان رنگ کاروانی می‌کند گویا عبور از قتلگاه!... بال در بال کبوترها کدامین آفتاب می‌کند پرواز تا آفاق نور از قتلگاه؟ باز عیسی می‌رود تا سیر خورشیدی کند یا کلیم آورده خورشیدی به طور از قتلگاه؟ تا چه آمد بر سر قرآن؟ که می‌آید به گوش نالۀ انجیل و تورات و زبور از قتلگاه پیکر سی پارۀ قرآن به روی نیزه‌هاست یا سرِ خورشید افتاده‌ست دور از قتلگاه؟... رود رود زمزم این‌جا شور و حال زمزمه‌ست تا چه سهمی می‌بَرد با این مرور از قتلگاه شط در این‌جا بر سر و بر سینه می‌کوبد که حیف می‌بَرم با خود فقط چشمی نمور از قتلگاه این‌ که می‌جوشد ز طبع نینوایی شعر نیست تا ابد این چشمه می‌گیرد شعور از قتلگاه شعر ما هم چون دل ما کربلایی می‌شود گر بیفتد در دل دیوانه شور از قتلگاه درک سرخ ما ز عاشورا تو را کم داشته‌ست لحظه‌ای سر بر کن ای عشق غیور از قتلگاه 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیهاالسلام 🔹یک کربلا مصیبت🔹 زخمی شکفته، حنجره‌ای شعله‌ور شده‌ست داغ قدیمی من از آن تازه‌تر شده‌ست زخمی که غنچه بسته و جانی از آن شکفت وقتی دهان گشود جهانی از آن شکفت این شعله در وجود من از گریه روشن است این سوختن نشانهٔ آرامش من است این داغ در اجاق دلم بی‌شرر مباد این زخم کهنه کمتر از این تازه‌تر مباد آن سوی سوز و ساز، قراری نهفته است در شعله‌زار درد بهاری شکفته است دردی که خون دل شده درمانمان کند نوع دگر بسازد و انسانمان کند این سوز خوب از همهٔ سوزها جداست سوز طف و گداز شررخیز کربلاست با سوز کربلایی این داغ ساختیم صدبار سوختیم و دمادم گداختیم معراج را سبب نه، که عین مسبب است کامل‌ترین حقیقت آن سوز زینب است زینب مگو تمامت صبر خدا بگو خورشید عصر واقعهٔ کربلا بگو امشب سواد فاجعه‌ای گشته برملا از عمق دشت‌های مِه‌آلود کربلا مرثیه‌خوان روح من! امشب بیا بخوان امشب روایت دگر از کربلا بخوان تاریخ روز واقعه را خون گریسته‌ست بیش از هزار سال در اندوه زیسته‌ست در پنجه‌های بغض گلوگیر، مرده بود شاعر اگر که سوز دلش را نمی‌سرود تا بر غروب شام غریبان اشاره کرد پیراهن صبوری خود صبر پاره کرد آرام خفته بود سر از خاک برنداشت انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت می‌رفت از آشیانهٔ آتش گرفته‌اش با دسته‌ای کبوتر تنها که پرنداشت شب، ترسناک بود و سراسیمه می‌دوید طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم در قلب‌های سخت‌تر از سنگ اثر نداشت :: دنیا خجل ز دربدری‌های زینب است خورشید هم نهان‌شده در پردهٔ شب است دیشب اگر چه ره به سوی قتلگاه برد از موج‌خیز غم به برادر پناه برد امروز هم به سوی چمن ره گزیده است گل‌های باغ سوخته را شب ندیده است هنگامهٔ ورود به مقتل فرا رسید نوباوگان فاطمه را سربریده دید هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت پرسید بانویی که قد از غم خمیده است یاران! عزیز گمشده‌ام را که دیده است؟ خم شد کنار یک تن بی‌سر، دلش شکست قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست بر زخم بی‌شمار برادر نظاره کرد هی پلک بست باز نگاه دوباره کرد باور نمی‌کنم که حسینم چنین شده سر در بدن ندارد و نقش زمین شده در بر گرفت پیکر در خون تپیده را بوسید جای گونه، گلوی بریده را یک چند لحظه‌ای نظر از دوست برگرفت اندوه شعله‌ور شد و سوز دگر گرفت «پس با زبان پر گله آن زادهٔ بتول رو کرد بر مدینه که یا اَیهاالرسول این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست» :: هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت سوز مکاشفات حسین و سکینه داشت شیرازه‌های صبر و امیدش گسسته دید خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید بیمار روز واقعه جان بر لبش رسید نزدیک بود جان بدهد زینبش رسید یک آن اگر توجهش از یاد رفته بود از دست عمه حضرت سجاد رفته بود صد شعله در وجود من از گریه روشن است این سوختن نشانهٔ آرامش من است این داغ در اجاق دلم بی‌شرر مباد این زخم کهنه کمتر از این شعله‌ور مباد 📝 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7