eitaa logo
اشعار ناب آیینی
28.3هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
999 ویدیو
59 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 💥نوروز هم تمام شد ... ما ماندیم و سالی جدید ، سالی که قرار گذاشته ایم سالِ خوبی باشد ! سالی که به خودمان قول داده ایم خوب بسازیمش ، حتی اگر باران و زمین و زمانه سخت بگیرد ! 🌷بیایید با هم عهد کنیم ؛ که امسال را به جز مهربانی و لبخند ، چیزی برایِ دلهایِ خسته ی هم نداشته باشیم . نسلِ ما ، همدلی می خواهد ، همراهی می خواهد ، امید می خواهد . کمی همدل باشیم و برای دل و جانِ یکدیگر ، نویدبخشِ اتفاقاتِ خوب ... 🌷شاید دنیا دلش خواسته باز هم سخت بگیرد ، این من و توییم که نباید خودمان را از فرصتِ لبخند ، از فرصتِ ساختن ، و از کنارِ هم بودن محروم کنیم ! این من و توییم که نباید به بهانه ی تقدیر ، زانویِ سردِ غم ها را بغل بگیریم ... 🌷می توان ساده هم شاد بود ، حتی با یک گل ، حتی با لبخندِ معصومانه ی یک کودک ، حتی با شنیدنِ صدایِ نفس هایِ عزیزانی که کنار مهربانی شان نفس می کشیم . 🌷بیایید برایِ شادی و سلامتیِ هم دعا کنیم ، آرزو کنیم ، کمک کنیم . شاید خدا دید ، به انسانیت امیدوار شد ؛ دستِ اتفاقاتِ بد را گرفت و از سرزمین ما دورشان کرد . 🌷شاید دوباره مثلِ نیاکانمان خوشبخت شدیم ... من ایمان دارم ؛ اگر ما اراده کنیم ، همه چیز درست خواهد شد ، همه اش بستگی دارد به خودمان . 🌷نا امید از خرابی های روزگار نخواهم بود ، چرا که یقین دارم ؛ "خرابی چون که از حد بگذرد ، آباد می گردد ... " و من دارم چراغِ ذهن و جانِ این مردم را می بینم که دانه دانه شب های سیاهمان را روشن می کند ... ❤️دل من هم روشن است ؛ امسال ، سالِ خوبی خواهد بود ... ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ظرف خالی دوباره پر شده است آسمان از ستاره پر شده است هر دو چشمِ ستاره ِبارانم ازشعف؛ از نظاره پر شده است همه ی شهر گوششان امشب از اذان مناره پر شده است برگ برگ تمام دفترم از غزل و چارپاره پر شده است يادت افتاده ام كه اين گونه شعرم از استعاره پر شده است نوبت شعر خواني من شد سالن جشنواره پر شده است من به نامت شروع خواهم كرد به مقامت خضوع خواهم كرد به گدایی همين كه چيره شديم به شب آسمان كه خيره شديم ناگهان نوری از خدا آمد ساكن گوشه ی جزيره شديم همه از دوری قمر بوده اگر اينگونه تار و تيره شديم لطف زهرا به ما رسيده كه ما نوكر ساقی عشيره شديم نذر بی دستی اباالفضلش بسته ی دست دستگيره شديم نفسی يا اگر حياتی هست از دم توست التفاتی هست آسمان زير دست دستانت ماه و خورشيد هردو مهمانت نه فقط شيعه،ارمنی هم شد شامل سفره های احسانت هركسی ميخورد گره كارش به تو رو ميزند - به قربانت چقدر كشته مرده داری تو آذری ها چه قدر ميخوانت وقت رزمت پر از حماسه و شور به به از اين خروش و طوفانت گيسويت را به روی شانه بريز كه شوم باز هم پريشانت در امان نيست دشمنت هرگز از رجزهایِ تيغِ بُرّانت عجبی نيست از دلاوری ات همه ی دشت گشته حيرانت به مصاف تو هر كه می آيد می زند جا ز ترسِ پيكانت پدر مشك ،صاحب دريا السلام عليك يا سقا حس خوب پريدن پرها آسمان همه كبوتر ها اوج فهميدن من و مایی ای تو بالاتر از فراتر ها ای قيامت نمایی از قدّت باعث رويش صنوبرها حاجت پشت هر در بسته ای كليد تمامی درها گره كور مادرم با توست ای مجيب تمام مضطرها بانی سفره های نان و پنير آش نذری دست مادرها از تبار دلاوران عرب از نژاد امير خيبر ها پسر ذوالفقار صفين و پدر رزم مالكْ اشترها تيغ تو تا نيامده بخشيد خاتمه بر تمامی شرها معنی لا فتايی يا عباس دومين مرتضایی يا عباس جذبه ی دلبری تو غوغاست فن عاشق کشی تو زیباست نفسی هم قدم شدن با تو آرزوی اهالی بالاست رسم مردانگی تو مَثَل است ادبت هم زبانزد دنیاست مشک خالی تو جواب همه است لب ِ خشک تو حسرت ِ دریاست زهره ها را درید نعره ی تو رعد و برق نگات... واویلاست اذن میدان نداشتی ورنه هنر تو حماسه در هیجاست آه از آن زمان تلخی که دید ارباب دور تو بلواست بین یک مشت کوفی بی رحم سر سردار لشکرش دعواست خوش بحالت که لحظه ی آخر سر تو روی دامن زهراست آنکه میخواستی سرت آمد فاطمه جای مادرت آمد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دوچشمت چشمه ی آب حیات است دو دستت سفره دار کائنات است اگرچه آسمان این قدر بالاست ولی باید بگویم خاک پات است به درگاهت زدم دست توسل چرا که درگهت بابُ النجات است نفوذ دیده ات تا عمق جان ها و نور رویت از انوار ذات است تو تشنه بودی و آبی نخوردی عطشناک لبت آب فرات است دوباره از وفایت یاد کردم دلم را با تو من آباد کردم تو شیر بیشه ای تو بچه شیری تو در جنگاوری ات بی نظیری امیروشاه این عالم حسین است تو هم بر او برادر هم وزیری تو کوه سرفراز و استواری ولی در پیش زینب سر به زیری تو سر تا پا علیِ مرتضایی تو دوم نسخه ی شاه غدیری چه میگردد که ای بی دست امشب دو دست خالی ما را بگیری اسیر بند تو هستم اباالفضل ارادتمند تو هستم اباالفضل ز هر زیبا رخی زیبایی آقا منم مجنون و تو لیلایی آقا تو ای ماه بنی هاشم همیشه در اوج آسمان پیدایی آقا فنون رزم تو همتا ندارد شبیه مرتضی یکتایی آقا دو دست تو ضریح حاجت ماست گدایی مرا معنایی آقا اگر چه مشک تو آبی ندارد بدون مشک هم سقایی آقا قسم خوردم که پای تو بمانم همیشه هر کجا از تو بخوانم تو ساقی و خمار باده ات من تو اوجی و زمین افتاده ات من میان هر رکوع و هر سجودت دعاگوی نخ سجاده ات من نشستم بر دو راهی نگاهت شدم گوشه نشین جاده ات من تو جای خود-همه هستی من-تو غلام ِهر غلام ِساده ات من مریدت هستم ای سرتابه پاعشق دلم را بردی و دلداده ات من همینکه طعم مستی را چشیدم به زیر پرچم تو قد کشیدم تو در کرب وبلا طوفان نمودی تو اول شعر غیرت را سرودی تو قبل ماجرای کربلا هم نشان دادی که خیلی با وجودی چه میگویم؟ چرا اصلا نوشتم؟ تو بالاتر ز هر حدّ و حدودی دخیل سبز مادرها رها بود اگر که باب حاجت ها نبودی چه میبینم چرا بر خاک هستی؟ گمانم پای زهرا در سجودی اگر چه تیرها بر پیکر توست ولی خوش باش زهرا مادر توست http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
امشب از تشنگی سخن دارم که از آن آب در دهن دارم همه جویای آب و من عطشم جز می تشنگی دگر نچشم چه اگر آب راز نعمت هاست تشنگی نیز فوق لذت هاست هرکس از آب تا سخن راند لذت تشنگی نمی داند فلک در دست نوح تشنگی است شب میلاد روح تشنگی است کیست آن نوح تشنگی عباس چیست آن روح تشنگی عباس شده امشب ز نور این اختر آسمان مدینه روشن تر وه ز ام البنین که با لبخند کرده تقدیم حیدر این فرزند لب شیر خدا ثنا گویش مست ازبوسه های بازویش نیست معصوم و پورمعصوم است عمر را در حضور معصوم است عبد و مجذوب جلوه ی خالق بر امام زمان خود عاشق پرچم عشق تا حسین افراشت از رجال و نسا دو عاشق داشت آن دو حق باور و حسین شناس که یکی زینب و یکی عباس سنجش عقل با ابالفضل است نغمه ی عشق یاابالفضل است نیست عباس جز سوای حسین که بود خلقتش برای حسین غیرت جاودانه ی تاریخ درشجاعت یگانه ی تاریخ چون علی درجدال بدروحنین شاهد قهرمانیش صفین برسرآسمان علم زده است صف صفین را بهم زده است اندر آن رزمگاه رعب آور پیش چشمان مات دو لشکر نوجوانی نقاب بر صورت بوسه ی آفتاب بر صورت قامت او به اعتدال علی رجز و حمله اش مثال علی اسب اورا هلال بسته نعال عمر او در حدود هفده سال همه را محو ترک تازی کرد بس که باتیغ و نیزه بازی کرد صحنه را چون برای رزم آراست بانگ هل من مبارزش برخواست همه از آن دلیر ترسیدند مرگ راچون به چشم خود دیدند زد معاویه زآن میان آوا برشجاعی به نام بوشعثا که بلرزید بند از بندش آن نگون بخت وهفت فرزندش رفته در جنگ و برنگردیدند همه در خون خویش غلطیدند بعدازآن کس به صحنه پانگذاشت چون کسی جرات جدال نداشت دشمن و دوست در تماشایش همه محو دلاوری هایش کآن جوانمرد سرفراز آمد به میان سپاه باز آمد در کنار پدر قرار گرفت پدرش نیز در کنار گرفت ازرخش تا علی نقاب افکند وز رخ ماه او حجاب افکند دیده ها خیره گشت در عباس کس نبود آن جوان مگر عباس عظمت های حیدری اورا شد نمایان به ظهرعاشورا کزحرم بانگ العطش بشنفت خوانداورا به برامامش و گفت ای علمدار من برادر من ای توپشت و پناه لشکرمن تشنگی از حرم گرفته مجال روبه میدان ولی نه بهر جدال به سوی علقمه شتاب آور بهر طفلان تشنه آب آور آن زمان بود کآن زغیرت مست مشک بردوش و رایت اندر دست تاخت سوی شریعه توسن را منهزم کرد خیل دشمن را گام درساحل فرات نهاد مهر بر چشمه ی حیات نهاد درجهادی که جسم وجان میداد باز هم باید امتحان میداد امتحانی که فوق باور بود چون کمال جهاد اکبر بود در دو دنیایش آبرو دادند بهترین نمره را به او دادند دست درآب و پای بر سر نفس گه در عشق کوفت گه در نفس نفس گفتا برای خیر و صلاح آب خوردن برای تست مباح عشق گفت این ثواب را بگذار تشنه برگرد و آب را بگذار نفس گفتا بنوش آب و بمان تابگیری ز جان خصم امان هان بیا ترک ترک اولی کن تشنگی را به آب سودا کن او در آن گیرو دار عقل وجنون که ز دریا چسان روم بیرون زآن طرف روح انبیاء عزیز قدسیان عرشیان ملائکه نیز همچو مقداد و بوذر و عمار حمزه و زید و جعفر طیار نگران جمله تا که او چه کند از پی حفظ آبرو چه کند آب چون ریخت بر زمین عباس همه گفتند آفرین عباس http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
گريه كردم مُطَهّرم كردند پاكْ مانند ساغرم كردند اسم تو آمد و دلم پَر زد به گمانم كبوترم كردند با نگاهي ز چشم شهلايت خاكْ بودم ولي زرم كردند پدر و مادرم همان اول نذرِ اولاد حيدرم كردند تا كه گفتم مُحبِّ عباسم دلِ آلوده را حرم كردند شخص بي آبرو چنان من را پيشِ مردم چه محترم كردند شك ندارم كه اين محبت را به دعاهاي مادرم كردند سالياني است آبرو دارم ساليانيست نوكرم كردند يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن باز در علقمه صدايم كن دست بر سينه رو به كرب و بلا السلام عليك يا سقا قمر خانوادة خورشيد صدقه دارد اين قد و بالا پسر چهارمِ امير حُنين دست بر سينة بني الزهرا چشم و ابروي تو سپاه حسين كاشف الكرب سيد الشهدا سيزده ساله فاتح صفين سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا ارمني ها مُريد نام تواند شاهدم سفره هاي تاسوعا نامِ تو هم رديف يا فَتّاح چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء تو كه هستي ، حسين هم آخر شد پناهنده بر تو عاشورا سايبانِ مُخَدّراتِ حرم پشتْ گرميِّ زينب كُبري إعطِني يا كريم ، انا سائل مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل دست گيرِ همه خدايِ ادب دست پروردة امير عرب نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ سفره ات بهر سائلان پهن است صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب مي كند زنده ياد حيدر را چين پيشاني ات به وقت غضب اسدالله كربلا ، عباس بِنِشين با وقار بر مركب قد كشيدي همينكه روي اسب لشكر كوفيان كشيد عقب مي شود روضه را تجسم كرد با كمي فكر ، رويِ اين مطلب تا تو بودي سفر به خير گذشت اي نگهبان محمل زينب تا تو بودي رباب اصغر داشت غرق بوسه سپيدي غب غب تا تو بودي نديد يك مادر طفلش از تشنگي كند لب لب تا تو بودي رقيه معجر داشت روي دوش تو خواب بود هر شب تا تو بودي كسي اجازه نداشت بزند چوب خيزران بر لب رفتي بر غرورها برخورد دست نامحرمان به معجر خورد واي از لحظه اي كه غوغا شد رفتي و در خيام بلوا شد دختري مشك آب دستت داد بر دعا دست عمه بالا شد سايه ات بين نخلها گم شد پسر فاطمه چه تنها شد تا رسيدي كنار نهر فرات علقمه در مقابلت پا شد تا قيامت خجل ز لبهايت خنكي هاي آب دريا شد جانب خيمه راه افتادي فكر و ذكرت لبان آقا شد در كمينت چهار هزار نفر تيرها در كمان مهيّا شد قدُّ و بالات كار دستت داد چند صد تير در تنت جا شد بي هوا دستِ راستت افتاد دست چپ هم شكارِ اعدا شد حرمله در شكارِ چشم آمد هدفش چشم هاي شهلا شد نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد تا پرش بين ديده ات جا شد خواستي تير را برون بكِشي گردنت خم به سوي پاها شد از سرِ تو كلاه خود افتاد يك نفر با عمود پيدا شد آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت تا سر چينِ ابرويت وا شد واي بي دست بر زمين خوردي سجده گاه تو خاكِ صحرا شد تيرهايِ كمي فرو رفته خوب بر جسمِ اطهرت جا شد بعدِ سي سال يا اخا گفتي عاقبت مادر تو زهرا شد دورتر از تنت حسين افتاد همه ديدند قامتش تا شد گفت عباس خيز و كاري كن رويِ لشگر به خواهرم وا شد دَمِ خيمه زمان غارت ها سرِ يك گوشواره دعوا شد سند ارث بُردن از زهرا با كف پا به چادر امضا شد پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس سيلي چند بي سر و پا شد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آرزوهای مرا یکسره بر باد مده غیر عشقت به دل غمزده ام یاد مده غصه ی دوری خود بر من ناشاد مده وعده ی نور به این کور خداداد مده ابتدا پیرهنی بهر شفایم بفرست پس از آن وعده ای از وصل و عطایم بفرست دل من بنده ی عشق تو خدای ادب است نور رخساره ی تو مهر و مهِ روز و شب است نام زیبای و خوشت دلبر زیبا نسب است بودنت بودنِ زیبایی و دل را سبب است زمزم یاد تو شادی و نشاطم باشد نام تو رونق هر روزِ بساطم باشد یاد سیمای تو صدها دل عاشق برده دل ز هر لاله و هر یاس و شقایق برده حُسن رویت دل هر عاشق صادق برده صولت نام تو زَهره ز خلایق برده هیبت چشم تو را خصم اگر که می دید لشکر دشمن از این صحنه ز هم می پاشید تویی آن که همه دم لطف دمادم داری عاشقانی به همه پهنه ی عالم داری در مسیحی و یهود این همه آدم داری آسمانی به همه بارش نم نم داری باب حاجاتی و دل ها همگی یار تواند هر چه هستند همه عاشق و بیمار تواند چه شود از خم ابرو گرهی باز کنی کمتر ای یار دل آرا به همه ناز کنی پلک بر هم زنی و دلبری آغاز کنی بگشایی لب و با خسته دلان راز کنی گره کور دل غمزدگان را وا کن ساقیا نیمه نگاهی به منِ شیدا کن کعبه سویی و تو یک علقمه داری عباس کِی به جز حق ز کسی واهمه داری عباس روی لب نام حسین زمزمه داری عباس مُهر فرزندی ات از فاطمه داری عباس دست را هدیه بر او بهر شفاعت کردی تو از این گونه شفاعت چه قیامت کردی ساقیا تشنه لبم جام مِی ناب بده تاب رفته ز دلم قلب مرا تاب بده مشک خالی خودت را بگشا آب بده صله ای از کرم حضرت ارباب بده صحبت از مشک میان آمد و دلبر ای وای وای از طفل رباب و لب اصغر ای وای چشم ما جانب بین الحرمین است هنوز دل ما یکسره در یاد حسین است هنوز یاد جمع شهدا پیر خمین است هنوز آن خراسانی ما نور دو عین است هنوز پرچمی را که به دستان علمدارت بود می دهد دست امامی که دل ما بِربود http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بايد حسين دم بزند از فضائلت وقتي حسيني است تمام خصائلت تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست در شرح بي کراني اوصاف کاملت بي شک در آن به غير جمال حسين نيست آئينه اي اگر بگذاري مقابلت اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه غم مي بري ز قلب همه با شمائلت در آستانه تو گدايی بهانه است دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت با زورق شکستة دل سال هاي سال پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت بي شک خدا سرشته تو را از گل حسين سقاي با فضيلت و دريا دل حسين تو آمدي و روشني روز و شب شدي از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت الگوي بندگي و وقار و ادب شدي هم چشمهاي روشنت آئينة رجاست هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي بايد که ذوالفقار حمايل کني فقط وقتي که تو به شير خدا منتسب شدي در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم تو اسوة زهير و حبيب و وَهب شدي در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست فرزند لافتايي و شير عرب شدي فرماندة سپاهي و آب آور حسين اي نافذ البصيره ترين ياور حسين بي شک تو صبح روشن شبهاي تيره اي خورشيدي و به ظلمت اين شام چيره اي تسخير کرده جذبة چشم تو ماه را بي‌خود که نيست تو قمر اين عشيره اي عصمت دخيل تار عباي تو از ازل جز بندگي نديده کسي از تو سيره اي قدر تو را کسي نشناسد در اين مقام وقتي براي امر شفاعت ذخيره اي ما را بس است وقت عبور از پل صراط از تار و پود بيرق تو دستگيره اي چشم اميد عالم و آدم به دست توست باب الحسين هستي و پرچم به دست توست فردوس دل هميشه اسير خيال توست حتي نگاه آينه محو جمال توست تو ساقي کرامت و لطف و اجابتي اين آب نيست زمزمه هاي زلال توست ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر تنها بيان مختصري از کمال توست در محضر امام تو تسليم محضي و والاترين خصائل تو امتثال توست فردا همه به منزلتت غبطه مي خورند فردا تمام عرش خدا زير بال توست باب الحوائجي و اجابت به دست تو تنها بخواه، عالم هستي مجال توست اي آفتاب علقمه: روحي لک الفدا اي آرزوي فاطمه: روحي لک الفدا اي آفتاب روشن شبهاي علقمه سرو رشيد خوش قد و بالاي علقمه داده ست مشک تشنة تو آب را بها اي آبروي آب، مسيحاي عقلمه وقتي که چند موج عليل شريعه را کرده ست خاک پاي تو درياي علقمه لب تشنة زيارت لبهات مانده است آري نگفته اي به تمناي علقمه امروز دستهاي تو افتاد روي خاک تا پا بگيرد از دل صحراي علقمه با وعده هاي مادرت آسوده خاطريم چشم اميد ماست به فرداي علقمه اين عطر ياس حضرت زهراست مي وزد از سمت کربلاي تو ، سقاي علقمه شبهاي جمعه نالة محزون مادري مي آيد از حوالي درياي علقمه ام البنين و فاطمه با قامتي کمان اينجا نشسته اند و شده آب روضه خوان فرصت نداد تا که لبي تر کند گلو دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو مي آيد از کنار شريعه شهاب وار بسته ست راه را به حرم لشکر عدو طوفان تير مي وزد از بين نخلها حالا شنيدني شده با مشک گفتگو: « بسته ست جان طفل صغيري به جان تو تو مشک آب نه که تويي جام آبرو اي مشک جان من به فداي سر حسين اما تو آب را برسان تا خيام او » اما شکست ساغر و ساقي ز دست رفت جاري ست خون ز بادة چشمش سبو سبو با مشک پاره پاره به سوي حرم نرفت تا با امام خود نشود باز رو برو تنها پناه اهل حرم بر نگشته است مي بارد از نگاه سکينه : عمو عمو در خيمه اوج بي کسي احساس مي شود خورشيد نيزه ها سر عباس مي شود http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دِلی دارم و خانه‌یِ بوتُراب است سَری دارم و خاکِ عالیجناب است عوض کرده روز و شَبَم جایِ خود را که ماهی دمیده پُر از آفتاب است مرا قبله بابُ الحُسینِ حسین است مرا نامِ عباس فَصلُ الخِطاب است حساب و کتابی ندارد دلِ ما که دیوانه‌اش بی حساب و کتاب است نوشته به ایوانِ میخانه‌ی او که در بزمِ ساقی دعا مستجاب است من از تاکِ انگورهایِ ضریحش چنان مست کردم که حالم خراب است چنان بی خودم کرده بویِ سَبویَش که پایم هوا و سرم در شراب است - از امشب بهشت آفرین است زهرا که مهمانِ ام البنین است زهرا - خدا گِرد گِردَت مداری کشیده به هر یک صفِ بی شماری کشیده و در طاقِ عرشش به تصویر سبزی عَلَم را به دوشِ سواری کشیده که نصرُمِن الله بر بیرقِ اوست و در قبضه‌اش ذوالفقاری کشیده شَبیهِ علی رویِ دُل دُل نشسته و در زیرِ پا تار و ماری کشیده نه اَبرو بگو ذوالفقاری دو پیکر نه گیسو بگو آبشاری کشیده اگر حالتِ چشمِمان التماس است برای حریمش خُماری کشیده نیازی ندارد به غیر از ضریحت کسی که به چشمش غباری کشیده - رسیدم مرا زیرِ بالَت بگیری امیری حسین وَنِعمَ الامیری - نگاه تو جُز شورِ دریا ندارد طَنینَت به جز لحنِ مولا ندارد تو مثلِ حسن کوچه هایت شلوغ است که بی تو مدینه تماشا ندارد برای تماشات یوسف رسیده مدینه ولی بیش از این جا ندارد من از ارمنی‌های شهرم شنیدم که پیش تو رنگی مسیحا ندارد پسرهای او جایِ خود ، می‌شود گفت که مانندِ عباس زهرا ندارد گره‌های کورِ همه ، صَف کشیدند که کارَت اگر ، شاید ، اما ندارد - اگر کار داری تو هَم با ابالفضل بگو یا حسین و بگو یا ابالفضل - تو مهتابِ نوری برایِ سحرها تو خورشیدی اما میانِ قَمرها تو را روزِ اول برایِ حسینش سوا کرده زهرا برایِ پسرها مرا منصبِ تو به شاهی رساند اگر جا دَهی در صفِ رُفتگرها نقابی بزن وقتِ رزمت به صفین که ذُوخرالحسینی ...امان از نظرها از آن دور لشگر تو را خیره دیدند نیازی ندارد بِپیچَد خبرها به میدان بیا تا به پایت بریزند عرق‌ها جگرها و سرها و پرها جوابِ رَجزخوانیِ تو سکوت است فقط می‌رسد صوتِ این المَفَرها - عَلَم را بِزن وقتِ طوفانی توست علی عاشقِ این رجز خوانی توست - کسی چون تو بر قلب لشگر نمیزد کسی چون تو فریادِ حیدر نمیزد تو در سیزده سالگی‌ات به دشمن چنان می‌زدی مالک اشتر نمیزد چنان گِرد بادی به پا می‌شُد از تو که جبریل در پیش تو پَر نمیزد فقط زانویَت جایِ پایِ عقیله است که خواهر قدم جایِ دیگر نمیزد اگر دستهایت نباشد که زهرا قدم بر شفاعت به محشر نمیزد فقط خاطرِ فاطمه بود وَر نه به آقا خطابِ برادر نمیزد به مدح علی زَر شود دفتر شعر سه بیت از فؤاد آورم آخر شعر *نبودی حَصینِ حِصنِ دین گَر زِ مردی قدم بَر درِ حِصن خیبر نمی زد چنان کَند در را از آن حِصن سنگین که گَر حِلمِ او حلقه بر در نمی زد زمین را هم از جا بِکَند و فِکَندی به جایی که مرغِ نظر پر نمی زد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
حیدری در خانه ی حیدر به دنیا آمده یا که امشب حمزه ای دیگر به دنیا آمده لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده ای فدائیان دربار حسین و مجتبی چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد تشنگان سقای آب آور به دنیا آمده درد بی درمان ندارد جا به عالم بعد ازین سر پناه سائل این در به دنیا آمده ای پریشان ، ای گرسنه ، ای گرفتار ، ای فقیر آمده باب الحوائج ، هر چه می خواهی بگیر السلام ای زاده ی آزاده ام البنین ای مسیح سفره های ساده ی ام البنین چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب آن دعاهای سر سجاده های ام البنین روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که شد زمین و آسمان دلداه ام البنین عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا بس که گشتی مست مست از باده ام البنین مستجاب الدعوه بودن روزی ما نیز شد تا به تو گفتیم ، آقازاده ام البنین دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت هر چه خوبی می رسد لطف تو هست و مادرت تو که هستی ؟ که علی زد بوسه بر دستان تو تا ابد هم اولیا هم انبیا حیران تو ما چه باید وقت ابراز ارادت رو کنیم گفته وقتی که امامت ، 《جان من قربان تو》 تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست تو چه کردی ارمنی شد بی سر و سامان تو می زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند تو بلاگردان زینب من بلا گردان تو ای ابالغوث ، ای ابالقربه ، امیر علقمه من تو را دارم فقط ، پس بی نیازم از همه ای ستون کربلا ، ای قرص مهتاب حسین حضرت صاحب علم ، ای یار نایاب حسین آن قدَر نزد امامت تو ادب کردی شدی از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین ای کسی که کاشف الکرب امامت می شوی نام زیبای تو گشته نقش محراب حسین با نگاهی هر که را خواهی حسینی می کنی بعد زینب نیست کس مثل تو بی تاب حسین ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی با همه نیروت حامی بنی الزهرا شدی تا قیامت داده ای درس ادب بر شیعیان تو سپهسالار لشکر بودی و سقا شدی ای حلالت شیر مادر ! پهلوان با وفا آخرین ساعات هم گریه کن آقا شدی بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت تو همانی که کفیل زینب کبری شدی تا خبر پیچید افتاده عموی خیمه ها حرمله با لشکرش آمد به سوی خیمه ها http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است غم جگر دارد بیاید گفته‌ام در هر غمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟ حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست جان عزائیل در دست علمدار علیست بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند این به مولارفته دارد ضربه های محکمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی جذب تو جبرئیل تا شد شهپرش بر باد رفت خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت... یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت شاهباز کربلایی شهریار القمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی... یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_علیه_السلام ای زنده‌ی عشق! ای قتیل عبرات! آزاده‌ی کربلا! اسیر کربات! ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات #جواد_هاشمی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7