در شعله شور جنون بی تابم ای عشق
سرگشته موجی در دل گردابم ای عشق
یک شب برآ چون ماهتاب بر روزن جان
در سایه سار سایه بان خوابم ای عشق
@shearhayeziba
#مشفق_کاشانی
بهار آمد بهار جاودانه
پرستو سر کشید از آشیانه
دوباره خونِ گل از چشمه عشق
روان گردید در جوی جوانه
@shearhayeziba
#مشفق_کاشانی
گل من به باغ عشق ات به لبم دو صد ترانه
به ترنم از تو گویم به نوای عاشقانه
همه شب به یاد روی ات سخن از ستاره گویم
که مگر چو مه درآیی ز درم بدین بهانه
تو در آن زمان که رفتی به سفر ز من چه دیدی؟
که شبم به غم سپردی دل من به خون کشیدی
چو کبوتر دل من به سوی تو پر بگیرد
ره و رسم عاشقی را به جهان به سر بگیرد
به کجا روم چه گویم که تو عهد من شکستی
به کجا روم از این در که تو راه چاره بستی
همه آرزویم این است که در جهان هستی
تو برای من بمانی به نشاط و شور و مستی
@shearhayeziba
#مشفق_کاشانی
جز تو با کس سخن از عشق نگفتیم ای دوست
کز نیستان تو در خویش شکفتیم ای دوست
آتشی کز جگر شمع دل آمد به زبان
شعله ای بود که در سینه نهفتیم ای دوست
روز هر روز حدیث من شیدایی را
با دل افروخته گفتیم و شنوفتیم ای دوست
تا بنوشیم از آن جام مرصّع می لعل
ای بسا درّ که به نوک مژه سفتیم ای دوست
مرغ حق تا نزند پرده در آوای سکوت
شب همه شب چو شباویز نخفتیم ای دوست
@shearhayeziba
#مشفق_کاشانی