من از تبار ریشهام با من غمی هست
در ریشهام احساس درد مبهمی هست
بر گیسوانم بوسه زد روزی خداوند
در سرنوشتم راه پر پیچ و خمی هست
وقتی مرا با خاک یکسان خواست یعنی
در نقشه جغرافیای من بمی هست
سهم من از شادی شبیه آفتاب است
او هم نمیداند که حتی شبنمی هست
جز زخم این دنیا نخوردم تلخ و شیرین
آیا در آن دنیا امید مرهمی هست ؟
@shearosama
#مژگان_عباسلو
من کشوری نبودهام ایجاد کن مرا
در مرز من بیا، برو، آباد کن مرا
من مجمعالجزایر تنهایی و غمم
پهلو بگیر، پهلوی من، شاد کن مرا
من را که ریشه های درختی شکستهام
قایق بساز از تنش، آزاد کن مرا
بگذار با تو بگذرم از ساحل سکوت
دور از همه ، همه، همه، فریاد کن مرا
در جای جای خاک تنم ردپای توست
گاهی تو هم به نام وطن، یاد کن مرا
@shearosama
#مژگان_عباسلو
شمعم اما در خودم خاموش از بس بوده ام
اشتیاق صحبت پروانه را گم کرده ام
@shearosama
#مژگان_عباسلو
دست مرا بگیر و ببر شهر دیگری
مانند ماهیان که پی نهر دیگری
@shearosama
#مژگان_عباسلو
میروی زود، عمر من شدهای دیر و کم مثل برف میآیی
چقدر ناز میکشم تا تو یک دو جمله به حرف میآیی
نه تو را میشود نَزد فریاد، نه تو را با بقیه قسمت کرد
بی سبب نیست مثل هر رازی تو به چشمم شگرف میآیی
هر زنی کوزهای ست بر دوشش، برسد تا به چشمهی تقدیر
قسمت این است عاشقت بشوم، سنگی و سمت ظرف میآیی
بی تو هرچند سخت میگذرد این زمستان سرد و طولانی
دیر یا زود مطمئن هستم ناگهان مثل برف میآیی
میپرد باز پلک پنجرهها خانه چشمانتظار مهمان است
بوسه و بغض و اشک و دلتنگی تو بگو کی به صَرف میآیی
@shearosama
#مژگان_عباسلو
اشک باید در آغوش یاری بریزد
زلف بر شانههای نگاری بریزد
من سرم روی دوش تو باشد قشنگ است
صخره وقتی از آن آبشاری بریزد
چای خوب است اما از آن بهتر این است
چای را آن که تو دوست داری بریزد
خواست قلب مرا پر کند از تو این عشق
خواست دریا که در جویباری بریزد
عمر ما آن شکوفه ست بر شاخه، افسوس
میرود با نسیمی بهاری بریزد
چهرهام مثل آیینه از غم کدر شد
کاش دست تو از من غباری بریزد
@shearosama
#مژگان_عباسلو
گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد
میپوشمش هنوز، تو بر تن چه میکنی
@shearosama
#مژگان_عباسلو
فکر عصای پیری خود باش باغبان
آن نوگلی که عمر تو فرسود رفته است
@shearosama
#مژگان_عباسلو
بهار غیر شقایق گلی نخواهم چید
که داغدار، غم داغدار میداند
تو آمدی، غم شیرین و شادی تلخیست
چنان که عاشق چشمانتظار میداند
@shearosama
#مژگان_عباسلو
آزادتر از عطر گل و مرغ هوا باش
چون قاصدکی در دل این باغ رها باش
@shearosama
#مژگان_عباسلو
روز داغ تو به دل داشت، به پایان آمد
شب خیال تو به تن کرد چراغان آمد
آسمان کِی دلش از خشکی این خاک گرفت
ابرها فکر تو بودند که باران آمد
#مژگان_عباسلو
@sherosama
تا باد میان من و تو نامهرسان است
موی من و آرامش تو در نوسان است
#مژگان_عباسلو
@sherosama