eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
135 دنبال‌کننده
551 عکس
244 ویدیو
5 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط بامدیر کانال @elahehfarahi
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتاب از کنار پنجره‌ام افتاد ماه را لابلای دستمالی زخمی می‌پیچم دستم را در کُتِ باران‌خورده‌ام پنهان می‌کنم و در ازدحامِ خاطراتِ خسته‌ی خیابان بغضِ پُک‌های سیگار را فرو می‌دهم هنوز یادم نمی‌آید آخرین شعرم را در کدام کوچه گم کردم @shearhayeziba
خاطره میخواهد فقط با او و برای او زندگی کنم در یک اتاق تاریک قفل شده اما من هنوز در فکر خورشید امروزم ابرهایی که در پیش‌اند جاده‌های پیش رو وقت‌هایی که از دستش خسته میشوم پیشنهاد میکنم از هم جدا شویم از حالا تا همیشه بعد او با دلسوزی لبخند میزند چون میداند که این پایان من هم خواهد بود. @shearhayeziba شیمبورسکا، شاعر لهستانی
وأَمَّا الخريف فليس سوى خُلْوة للتأمُّل في ما تساقط من عمرنا.. پاییز اما، چیزی نیست جز خلوتی برای تعمق در آن‌چه از عمرمان فروافتاد @shearhayeziba
نه هر گیاه که در باغ رُست شمشاد است نه هر درخت که پیراست سرو آزاد است نه هر که را لب چون شکّر است شیرین است نه هر که کوه تواند بُرید فرهاد است هزار فکر دقیق است فکر بکر اینجا نه هر که لوح تواند نبشت استاد است نه هر که صومعه دارد شقیق بلخی شد نه هر که صوف بپوشد جنید بغداد است رقیب! ابن یمین را چه می‌کنی انکار؟ جزالت سخن عَذب او خداداد است @shearhayeziba
در هجومِ غم نمیدانم کیستم با هر میل تو به رنگی میروم چهار فصلم که زمین تماشا می‌کند انقلابش را @shearhayeziba
از آن همه عشق هستی‌ام رنگ بنفشه گرفت و من از راهی به راهی در آمدم همچون پرندگان کور تا رسیدن به پنجره تو ، ای یار روییدم برای زیستن در میان دستانت برخاستم از دریا به جانب شادکامی @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من زنده بودم اما انگار مرده بودم از بس که روزها را با شب شمرده بودم  . ده سال دور و تنها ، تنها به جرم این که او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم  . ده سال می شد آری، در ذره ای بگنجم از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم  . در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد  گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم  . وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد  کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای ساز بس است شهرِ مرا خواب گرفته دور از نگهش این دلِ بیتاب گرفته ای تار نزن، آه از این قصه‌یِ غربت در خانه‌یِ من چهره‌یِ مهتاب گرفته دور از همه در گوشه‌ی محراب بمیرم با چشمه‌یِ اشکم همه جا آب گرفته چون خانه به دوشان به سفر دل بِسِپارم وقتی که به دستش دلِ بیتاب گرفته @shearhayeziba
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است هر که را رنجی دهی، آن راحتی است زان به تاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با لطف تو، پیوندم زنند. به کانال( اشعار زیبا) بپیوندید ⬇️ @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا