آفتاب از کنار پنجرهام افتاد
ماه را لابلای دستمالی زخمی میپیچم
دستم را در کُتِ بارانخوردهام پنهان میکنم
و در ازدحامِ خاطراتِ خستهی خیابان
بغضِ پُکهای سیگار را فرو میدهم
هنوز یادم نمیآید
آخرین شعرم را در کدام کوچه گم کردم
@shearhayeziba
#محمدمهدی_حاتمی
خاطره میخواهد فقط با او و برای او زندگی کنم
در یک اتاق تاریک قفل شده
اما من هنوز در فکر خورشید امروزم
ابرهایی که در پیشاند
جادههای پیش رو
وقتهایی که از دستش خسته میشوم
پیشنهاد میکنم از هم جدا شویم
از حالا تا همیشه
بعد او با دلسوزی لبخند میزند
چون میداند که این
پایان من هم خواهد بود.
@shearhayeziba
شیمبورسکا، شاعر لهستانی
وأَمَّا الخريف
فليس سوى خُلْوة للتأمُّل في ما تساقط من عمرنا..
پاییز اما،
چیزی نیست جز خلوتی برای تعمق در آنچه از عمرمان فروافتاد
@shearhayeziba
#محمود_درویش
نه هر گیاه که در باغ رُست شمشاد است
نه هر درخت که پیراست سرو آزاد است
نه هر که را لب چون شکّر است شیرین است
نه هر که کوه تواند بُرید فرهاد است
هزار فکر دقیق است فکر بکر اینجا
نه هر که لوح تواند نبشت استاد است
نه هر که صومعه دارد شقیق بلخی شد
نه هر که صوف بپوشد جنید بغداد است
رقیب! ابن یمین را چه میکنی انکار؟
جزالت سخن عَذب او خداداد است
@shearhayeziba
#ابن_یمین
در هجومِ غم
نمیدانم کیستم
با هر میل تو
به رنگی میروم
چهار فصلم
که زمین
تماشا میکند
انقلابش را
@shearhayeziba
#الهه_فرحی
از آن همه عشق هستیام رنگ بنفشه گرفت
و من از راهی به راهی در آمدم
همچون پرندگان کور
تا رسیدن به پنجره تو ، ای یار
روییدم برای زیستن در میان دستانت
برخاستم از دریا به جانب شادکامی
@shearhayeziba
#پابلو_نرودا
من زنده بودم اما
انگار مرده بودم
از بس که روزها را
با شب شمرده بودم
.
ده سال دور و تنها
، تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست،
من دل سپرده بودم
.
ده سال می شد آری،
در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را
در خود فشرده بودم
.
در آن هوای دلگیر
وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید
من زخم خورده بودم
.
وقتی غروب می شد،
وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را
از یاد برده بودم
@shearhayeziba
#محمدعلی_بهمنی
ای ساز بس است شهرِ مرا خواب گرفته
دور از نگهش این دلِ بیتاب گرفته
ای تار نزن، آه از این قصهیِ غربت
در خانهیِ من چهرهیِ مهتاب گرفته
دور از همه در گوشهی محراب بمیرم
با چشمهیِ اشکم همه جا آب گرفته
چون خانه به دوشان به سفر دل بِسِپارم
وقتی که به دستش دلِ بیتاب گرفته
@shearhayeziba
#الهه_فرحی
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را رنجی دهی، آن راحتی است
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند.
به کانال( اشعار زیبا) بپیوندید ⬇️
@shearhayeziba
#پروین_اعتصامی