eitaa logo
شعر و داستان
2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
90 ویدیو
44 فایل
مدیر کانال @rEzA1996 «ارسال اشعار» «انتقادات و پیشنهادها» ارتباط بدون ذکر نام شما: https://harfeto.timefriend.net/17368038386764
مشاهده در ایتا
دانلود
همین نثار تو عاشق نه جان تواند کرد که بیش از آنی اگر باشد، آن تواند کرد رفیق قافله‌ی تو، اسیر فاصله نیست که با تو دل، سفر لامکان تواند کرد کسی که روز فراق تو می‌کند پیرش شب وصال تو بازش جوان تواند کرد به پشت‌گرمی مهرت مرا به سینه دلی است که با ستاره و مه، سر گران تواند کرد کسی که همسفری با تو، عین بودن اوست چگونه ترک تو و کاروان تواند کرد طلسم عشق تو نازم که با حراست آن حذر ز وسوسه‌ی جادوان تواند کرد دلم برای تو دیگر نه آن چنان تنگ است که اشک، عقده‌گشایی از آن تواند کرد تغزّلی که به شرح وصال خود دارد غم فراق تو را، کی بیان تواند کرد؟ @shearvdastan
بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی ای با تو پیر گشتن ، از هر شباب خوش تر @shearvdastan
یِک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم یک جرعه دیگر بچشان مست ترم کن @shearvdastan
زان چشمِ سیه گوشه‌ی چشمی دگرم کن! بی‌خود‌تر از اینم کن و از خود به درم کن! یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم یک جرعه‌ی دیگر بچشان، مست‌ترم کن! شوقِ سفرم هست در اقصای وجودت لب تر کن و یک بوسه جوازِ سفرم کن! دارم سرِ پرواز در آفاق تو ای یار! یاری کن و آن وسوسه را بال‌و‌پرم کن! عاری ز هنر نیستم امّا تو عبوری از صافیِ عشقم دِه و عینِ هنرم کن! صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست بارانِ منِ خاک شو و بارورم کن! افیون‌زده‌ی رنجم و تلخ است مذاقم با بوسه‌ای از آن لبِ شیرین شکرم کن! پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آنگاه تا لذّتِ آغوش بدانی خبرم کن! شرحِ من و او را ببر از خاطر و در بر بفشارم و در واژه‌ی «تو» مختصرم کن! @shearvdastan
خزان به لطف تو، چشم‌و‌چراغ تقویم است که دیدن تو در این فصل اتفاق افتاد @shearvdastan
چگونه مهر نورزد دلم به ساحـت تو؟ تویی که مهر به هر مهربان می آموزی @shearvdastan
ای رهنمای گمشدگان هادی البشر وی این لقب به نام تو ظرفیّتش تمام @shearvdastan
بی‌تو خسته‌است زِ جانم تن و جانم زِ تنم خسته‌ام من هم از این بار گرانی که منم... @shearvdastan
در بند بود و عالمی در بند اویند بسیاری از سادات،از پیوند اویند (ع) @shearvdastan
سیاه و سرد و پذیرنده، آسمان توام بلند و روشن و بخشنده، آفتاب منی صبح زیباتون بخیر @shearvdastan
لیلا دوباره قسمتِ ابن‌السّلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد می‌شد بدانم این‌که خطِ سرنوشتِ من از دفترِ کدام شبِ بسته، وام شد؟ اوّل دلم فراقِ تو را سرسری گرفت و آن زخمِ کوچکِ دلم آخِر جُذام شد گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت دیگر تمام شد؛ گلِ سرخم! تمام شد شعرِ من از قبیله‌ی خون است؛ خونِ من، فوّاره از دلم زد و آمد کلام شد ما خونِ تازه در تنِ عشقیم و عشق را شعرِ من و شکوهِ تو رمزالدّوام شد بعد از تو عاشقی و باز …آه، نه! این داستان به نامِ تو این‌جا تمام شد... @shearvdastan
صبح است و گل در آینه بیدار می شود خورشید در نگاه تو، تکرار می شود مردی که روی سینه ی عشق تو خفته بود با دست های عشق تو، بیدار می شود @shearvdastan