#تلنگر_طوری
حاج اسماعیل دولابی(ره) استاد اخلاق شهید ابراهیم هادی میفرمایند:
⇐🌸بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد ڪسی را در مراتب بندگی زود بالا برود.
⇐🌸 به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محڪم میبندد و او را درسختی قرار میدهد.
⇐🌸خود ما نمیدانیم ڪه آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میڪنیم یا در خوشی هایمان.
⇐🌸اڪثر ڪسانی ڪه به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند.
________________________________
@sheeay_heydar
شهید تازه داماد شده لبنانی🥀
انها هم از این عاشقانه ها پر بودند😍
@sheeay_heydar
❣شهادت + دهه هفتاد❣
#ٺۅابیهویـے 💙☘
۵صلواٺهدیہبہسردارحاجقاسمسلیمانے💚🌼
↡•••ʝσɨŋ⛭
❥• @sheeay_heydar
بنــــ﷽ــام تـــــو
ما از آن پسرهایی نیستیم❌
که هر غریبه ای را
عشقم...💟
خانمم...❤️
و عزیزم صدا بزنیم...😒
.
این کلمات حرمت دارند..✅
.
#دوستت دارمـــــ ها حرمت دارند...
.
اینها...
تنها لایق آن بانوییست...😇
که سه حرف #ب و #لام و #ه را پشت سر هم...
کناره سفره ی سفید بگوید...😉💍🍰
و تو دلت قنج برود برای صدای نازنینش...🙈
بانویی که قلبش به قلبت گره بخورد...💞
گره ای ناگسستنی...❌
و کنارش خوشبخت ترین مرد دنیا باشی...👨🏻
.
بانویی که دستان کوچکش را بدون هیچ گناهی😌
بتوانی در دستت بگیری و به پاس بودن پیشانی اش را ببوسی...😘
و با بوسه ی اول از خجالت خیس عرق بشوی..😅
آری...☺️
عشق حرمت دارد...❤
اینقدر راحت به این کلمه بی دفاع تجاوز نکنید...😔
.
لطفا اسم بچه بازیهایتان را عشق نگذارید...🙋
همان خالهبازی برایشان مناسب تر است...😏
رفقا
داره اذان میده 🌺
آنلاین نباشیا🌸
برو پیوی خدا 🌺
#التماس_دعا😇
اللهم عجل ولیک الفرج🌸
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد🌺
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#عطر_یاس
#قسمت_سی_و_سوم
-چی شده مامان؟!
: ریحانه...ریحانه...این پسره اسمش چیه؟؟
-کدوم پسره؟! چی میگید؟!
: عههه...همین که اومده بود خواستگاریت .
- آها...اسمشون سید محمد مهدی هست
با گفتن اسمش گریه های مامان بیشتر شد
بابام هم کم کم نگران شده بود و میخواست اورژانس خبر کنه
-حالا چی شده مامان؟! ?
: خواب خانم جون رو دیدم )مادربزرگم و همون که اولین بار بهم نماز خوندن یاد داده بود(.
با همون چادری که همیشه میزاشت توی خونه قدیمیمون بودم دیدم در باز شد اومد تو ولی به من هیچ توجهی نمیکرد و ناراحت بود گفتم مامان چی شده؟! گفت تو آبروی منو پیش حضرت زهرا{س}بردی
: گفتم چرا؟! ?
گفت خانم میگه برای خواستگاری نوه اش اومده خونه شما ولی بیرونشون کردین گفت: به دخترت بگو تو که میترسی محمد مهدی نتونه از دخترت مراقب کنه.. این پسر از حرم دختر من مراقبت کرده چطور از مراقبت دختر تو برنمیاد.
خانم جون اینارو تو خواب گفت و پا شد و با گریه رفت
بابام گفت: این حرفها چیه زن...حتما غذای سنگین خورده بودی
که مامان با گریه میگفت: من هیچوقت خوابهام غلط نیست مامانم بعد مدتها اومده تو خوابم و از من دلگیر بود ما بد کردیم...نباید بیرونشون میکردیم..
- ولمون کن خانم...میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟! یه مرده خوشحال بشه
+ تو از کجا میدونی بدبخت میشه مرد؟؟
- از اونجا که تو جامعه به اون آقا نه کار میدن نه پست اجتماعی میدن. نه میتونه رانندگی کنه نه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون.بازم بگم؟!
+ تو هم خوشبختی رو چه چیزهایی میدونی خوشبختی یعنی دلت کنار یکی اروم باشه چه تو خرابه باشین چه تو کاخ.
- این رمانتیک بازیا مال یه سال اول زندگیه..وقتی قسط بانک و اجاره خونه و اسباب کشی و در به دری شروع شد اونموقع میفهمی دلت پیش کی آروم بود و آروم میشه
یک هفته همین بحث تو خونه ما بود و من، هم غذام کم شده بود و هم حرف زدنم و فقط غصه
میخوردم مامانمم که وضع روحیش خوب نبود و کلا وضعیت خونمون ریخته بود بهم...
یه روز صبح دیدم بعد مدتها از مینا برام یه پی ام اومد
: سلام ریحانه خوبی؟!
-سلام مینا. چه عجب یادی از ما کردی؟!
: همونقد که شما یاد میکنی ماهم یاد میکنیم
میخواستم بگم آخر هفته بله برونمه
عـــــه به سلامتے
چطور بی خبر؟!حالا اقا داماد کیه؟
: میشناسیش
#ڪپےحرامـ🚫
╔═~^-^~═🦋🌙ೋೋ
@sheeay_heydar
ೋೋ⚓️🎈═~^-^~═╝
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#عطر_یاس
#قسمت_سی_و_چهارم
-ااااا...سلامتی...چطور بی خبر؟! حالا اقا داماد کیه؟؟
: میشناسیش
-میشناسم کیه؟! از بچه های دانشگاست؟؟
: اره
-کدومشون؟! ?
: آقا احسان
-احسان؟!
: اره... چیه چرا تعجب کردی؟!
-اخه اون که میگفت فقط
: نه بابا...بنده خدا میگه از اول هدفش من بودم.
میگفت صحبت درباره تورو بهونه کرده بود که باهام حرف بزنه میگفت چون باباش با بابات همکاره تو رودروایسی و به زور بلند شده اومده خواستگاریت و کلی دعا کرده که تو جواب رد بدی
- اینا رو احسان بهت گفته؟!
: اولا آقا احسان و دوما اره
- به هر حال ان شاالله که خوشبخت بشی به آقا احسانم سلام برسون .
: ممنونم...البته از الان میدونم خوشبختم
ریحانه خبر نداری هنوز هیچی نشده یه ویلا تو شمال به نامم زدن
- چه خوب...ولی مینا ای کاش میتونستم از جانب یه دوست باهات صحبت کنم ولی میدونم الان هرچی بگم با یه چشم دیگه ای منو میبینی.. فقط برات آرزوی خوشبختی میکنم.
: ممنونم...نگران من نباش ریحانه...من از پس کارهام برمیام..پس منتظرتما آخر هفته
- مینا نمیتونم قول بدم که حتما میام
: حتما باید بیای...احسانم اصرار کرد حتما دعوتت کنم .
دلم برای مینا میسوخت...میخواستم خیلی حرفها رو بهش بزنم ولی میدونستم الان فکر میکنه شاید از حسادته و ترجیح دادم سکوت کنم و براش دعا کنم خوشبخت بشه...آخه خیلی دختر مهربون و پاکیه و فقط یکم اعتقاداتش ضعیفه. ای کاش میفهمید خوشبختی فقط ویلا و ماشین و... نیست. و اصل کاری اون آرامشیه که باید حس بشه..
وقتی ماجرای خواب مامان رو برای زهرا تعریف کردم، کلی پشت تلفن گریه کرد و گفت: از وقتی سید ماجرا رو شنیده همیشه تو خودشه و میگه ای کاش کاری از دستش برمیاومد.
تا اینکه یه روز صبح که بابا داشت از خونه بیرون میرفت و در کوچه رو باز کرد دید اقا سید پشت در با ویلچر نشسته..
-سلام علیکم
: سلام...بازم شما؟! ?
- اومدم که جواب قطعیمو بگیرم وبرم .
: من که بهتون جواب دادم...گفتم شما برای دختر من مناسب نیستید .
-شما جواب دادید ولی من میخوام از زبون دخترتون بشنوم. چون تو این زمینه نظر هیچکسی به جز ایشون برای من مهم نیست.
: ببین آقا پسر...اوندفعه با احترام گفتم که این موضوع رو فراموش کنین ولی ایندفعه اگه مزاحم بشین دیگه احترامی نیست و پلیس خبر میکنم.
-لا اله الا الله...فک نکنم خواستگاری جرم باشه
البته شاید توی محله شما جانبازی جرم باشه...نمیدونم...ولی آقای محترم...شما حرفاتونو زدین منم میخوام حرفامو بزنم...
#ڪپےحرامـ🚫
╔═~^-^~═🦋🌙ೋೋ
@sheeay_heydar
ೋೋ⚓️🎈═~^-^~═╝
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
سلام رفقا✋☺️ ختم قرآن داریم به نیابت از شهدا و ظهور آقا امام زمان تا قبل از آغاز ماه مبارک رمضان ج
رفقا ۴جز مونده مدد کنید اون چهار تا جزء هم بخونید که ختممون سریعا تمام شه و انشاالله برای ماه رمضان هم ختمه قرآن دیگه ای داشته باشیم☺️
اجرتون با مولا امیرالمومنین و شهدا❣
*🥳🤩تولد داریم، چه تولدی!!!🤩🥳*
سلام 😊
این یه کارت دعوته از طرف *🧡ابراهیم هادی🧡* برای همه ی کسایی که دوستش دارن…
از *یک* تا *بیست* یه عدد انتخاب کن، بعدش بزن رو لینک ببین چی قراره به شهید هدیه بدی…😉
https://digipostal.ir/c9k2oq1
*🌹کمیته خادم الشّهدای گمنام بوشهر 🌹*
@sheeay_heydar
سلام خاطرات شهیدمدافع حرم هرکی اشک توچشماش جمع شدالتماس دعا
من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند😞
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند
رفتم توی #پی_وی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم
#عکس_شهیدی دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچههای او باشند
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
"میروم تا #حیاوغیرت جوان ما نرود"✋🏼💔
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بیحیا و بیغیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم #متنفر شدم😠
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم🙂
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم #مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم، آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی✋🏼💔
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد،
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای #خادمی معرفی شدم
نزدیکای #اربعین امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود!
من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟
اشکم سرازیر شد😭
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊
هنوز باورم نشده که اومدم #کربلا🕌💔
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم #حوزه_علمیه
که با مخالفتهای فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد✋🏼
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم👌
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریهام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت و ما رو میبردن #جهنم و هر چه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼
👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین #بهشت🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه #سعید_قبل نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍
یه روز توی خونشون #عکس_شهیدی دیدم که خیلی برام #آشنا بود گریهام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریههام بلند و بلندتر شد😭😭
👈این همون عکسی بود که تو #پروفایل بود👉
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این #پدرمه😊
منم مات و مبهوت، دیوانهوار فقط گریه میکردم
مگه میشه؟😳😭😭
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر #دخترشو به عقد💍من درآورد💔😔
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای #مدافعان_حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزهها تعطیل شدند ما هم رفتیم
خانمم باردار بود و با گریه گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند...✌️🏼🙂
#شهداگاهی_نگاهی🌹
خواهشا خیلی خیلی زیباست نخونده رد نشه
💗↶【 #ʝѳiɳ 】↷💗
●••══════════••●
@sheeay_heydar
شهداکه پَرزدند حالانگاهشوטּبه ماست
ایـטּنظام وانقلاب امانتےازشهداست
حرف توسینشونوبایدهرعاشق بدونه
خواهرم حفظ حجاب متن وصیت هاشونه
وصیت نامشوטּسفارشه به عفته
وصیت نامشوטּپیروےازولایته
@sheeay_heydar