eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.6هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
19.6هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نوری از جانب خدا... ▪️این قسمت: زیبایی ▫️تجربه‌گر : آقای‌ حامد طهماسبی 📆 پخش: دوشنبه 13 اردیبهشت حوالی ساعت 18:25 📍ویژه برنامه افطار شبکه 4 🔸هر شب در ماه مبارک رمضان 🔹ساعت پخش: حوالی 18:25 🔸 بازپخش روز بعد : حوالی 20 :‌13 ظهر 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📝 🍂لحظه سخت جان دادن🍂 روزی عزرائیل نزد موسی آمد، موسی پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟ عزرائیل: برای قبض روحت. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. ‼️ موسی (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی (ع) مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!» مادر گفت: «چه سفری؟» موسی (ع) گفت: «سفر آخرت» مادر گریه کرد. موسی (ع) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی (ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد خداوند به موسی (ع) وحی کرد: «ای موسی! دل از آنجا بکن من از آن‌ها نگهداری می‌کنم و آن‌ها را در آغوش محبتم می‌پرورانم» دل موسی (ع) آرام گرفت. به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟ عزرائیل: از دهانت موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟ عزرائیل: از دستت موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل : از پایت موسی: آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟ نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی (ع) گفتند: «یا أهوَنَ الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ المَوتَ؛ ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی (ع) گفت: «کَشَاه تُسلَخُ و هِیَ حَیَّه؛ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.» 📚مناهج الشارعین (علامه میرداماد)، ص 590 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🕊 وقتى جوان بودم، قايق سوارى را خيلى دوست داشتم. يك قايق كوچك هم داشتم كه با آن در درياچه قايق‌سوارى مى‌كردم و ساعت‌هاى زيادى را آنجا به تنهايى مى‌گذراندم. در يك شب زيبا و آرام، بدون آنكه به چيز خاصى فكر كنم، درون قايق نشستم و چشم‌هايم را بستم. در همين زمان، قايق ديگرى به قايق من برخورد كرد. عصبانى شدم و خواستم با شخصى كه با كوبيدن به قايقم، آرامش مرا به هم زده بود دعوا كنم؛ ولى ديدم قايق خالى است! كسى در آن قايق نبود كه با او دعوا كنم و عصبانيتم را به او نشان دهم. حالا چطور مى‌توانستم خشم خود را تخليه كنم؟ هيچ كارى نمى‌شد كرد! دوباره نشستم و چشم‌هايم را بستم. در سكوت شب كمى فكر كردم. قايق خالى براى من درسى شد... از آن موقع اگر كسى باعث عصبانيت من شود، پيش خود مى‌گويم: «اين قايق هم خالى است!» ➕ كتاب «زندگی کن!» 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
تفکر 🔥هیزم های بزرگ را با هیزم های کوچک و ریز روشن 🔥می‌کنند ... گناهان بزرگ هم با گناهان کوچک شروع میشوند ... به همین خاطر است که قرآن کریم روی گناهان ریز و کوچک حساسیت بیشتری نشان داده است و میگوید : اگر به سراغ شر و شرارت بروید هر چند کم و ناچیز باشد ، نتیجه آن را خواهید دید . فرمود : { وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّهِِ شَرَّا یَرَهُ} 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
خیلی قشنگه حتما بخونید👌👌 💎توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد. یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: «آقا ابراهیم، قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم.» آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش. همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟» پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: «لطفاً به اندازه همین پول گوشت بدین آقا.» قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد و گفت: «پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان.» پیرزن یه فکری کرد و گفت: «بده مادر، اشکالی نداره، ممنون.» قصاب آشغال گوشت های اون آقا رو کند و گذاشت برای اون خانم. اون آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد رو به خانم پیر کرد و گفت: «مادر جان اینا رو واسه سگتون میخواین؟» خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به اون آقا کرد و گفت: «سگ؟!» آقای جوان گفت: «بله، آخه سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز میخوره، سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!» خانم پیر با بغض و خجالت گفت: «میخوره دیگه مادر، شکم گرسنه سنگم میخوره.» آقای جوان گفت: «نژادش چیه مادر؟» خانم پیر گفت: «بهش میگن توله سگ دو پا. اینا رو برای بچه هام میخوام آبگوشت بار بذارم، خیلی وقته گوشت نخوردن!» با شنیدن این جمله اون جوون رنگش عوض شد. یه تیکه از گوشت های فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت های اون خانم پیر. خانم پیر بهش گفت: «شما مگه اینارو برای سگتون نگرفته بودین؟» جوون گفت: «چرا مادر » خانم پیر گفت: «بچه های من غذای سگ نمیخورن مادر» بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت. چه زیبا گفت فروغ فرخزاد : اگر مستضعفی ديدی ، ولی از نان امروزت به او چيزی نبخشيدی ، به انسان بودنت شک کن! اگر چادر به سر داری ، ولی از زير آن چادر به يک ديوانه خنديدی به انسان بودنت شک کن! اگر قاری قرآنی ، ولی در درکِ آياتش دچارِ شک و ترديدی ، به انسان بودنت شک کن! اگر گفتی خدا ترسی ، ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابيدی ، به انسان بودنت شک کن! اگر هر ساله در حجّی ، ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسيدی ، به انسان بودنت شک کن! اگر مرگِ کسی ديدی ، ولی قدرِ سَری سوزن ز جای خود نجنبيدی ، به انسان بودنت شک کن . l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از  یا صاحب الزمان ادرکنی💚
☘💚 💚🍃السلام‌علیڪ‌یااباصالح‌المهدے 💚🍃یاخلیفة الرحمــن 💚🍃ویاشریڪ القرآن 💚🍃ایهـــاالامــــام الانـس والجــان 🌷"سیدے"و"مولاے"الامان‌الامان🌷 ☘☘☘💚💚💚
🌸🍃🌸🍃 به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود. دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود. فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام. خوابیدم. وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود. سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم... آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی. آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی. بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود. بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست. قدر این آدم ها را باید بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه ... .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ ❌⚠️ اگر حتی اصلا آدم نیستید وقت بذارید این کلیپ رو ببینید. 👌👌 من به و هیچ اعتقادی نداشتم، ولی کاری که توی این کلیپ میگه رو انجام دادم و زندگیم زیرو رو شده 👇👇👇👇👇👇👇 .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 امیر المؤمنین علیه السلام درباره بوی گند گناه زنا فرمودند: هنگامی که روز قیامت فرا برسد، خداوند باد بدبویی را به وزیدن مےاندازد که از بوی آن اهل محشر ناراحت مےشوند، تا آنجا که این باد مےخواهد نفس مردم را بگیرد. در این هنگام منادی صدا می زند: آیا می دانید بویی که شما را اذیت کرد، بوی چیست؟ مردم می گویند: خیر. همین قدر می دانیم که خیلی اذیت شدیم، به حدی که بیش از این امکان نداشت. به آنان می گویند: این بوی زناکاران است که زنا کرده و بی توبه از دنیا رفتند. آن ها را لعنت کنید که لعنت خدا بر آنان باد. و در صحرای محشر کسی نمی ماند، مگر این که می گوید: خدایا زناکاران را لعنت کن. شیخ طوسی در کتاب امالی از امیرمومنان علی علیه السلام نقل می کند که پیامبر صلےالله علیه وآله فرمودند: «تعطروا بالاستغفارلاتفضحنکم روائح الذنوب؛» خودتان را با استغفار خوش بو و معطر گردانید تا بوی گناه شما را رسوا و مفتضح نگرداند. .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 آورده اند ڪه روزے شخصی باصدای بلند سلمان را مورد خطاب قرار داد وگفت: ای پیرمرد قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟! سلمان با دنیـایی از آرامش گفت: پاسخ درست را نمی دانم و نمی توانم بگویم.. او گفت:این ڪه توانستن ندارد؛پاسخ من یڪ کلمه بیشتر نیست... سلمان گفت:ولی این ڪلمه باید راست باشد و این جز در قیامت و کنار پل صراط نمی شود،فهمید ان شخص گفت:چه ربطی به پل صراط،دارد سلمـــان فرمود:ربط دارد...اگــر از پل صراط گذشتم ریش من بهتــــر است وگــــرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتــــر است.... آن مرد نگاهی به سلمان کرد وشرمنده شده به خود آمد و گفت: ای پیر مـــرد مرا ببخش... سلمـان فرمود:خطایی نکرده ای..شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدید و من نیز پاسخ دادم.. .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 حضرت امام علی (ع) میفرمایند: صِيامُ الْقَلْبِ عَنِ الْفِكْرِ فِي الْآثامِ أفْضَلُ مِنْ صِيامِ الْمَرْءِ عَنِ الطَّعامِ بازداشتن دل از افكار ناشايسته، بهتر است از روزه داري و خودداري از خوردن غذا. وسائل الشيعه، ج 5، ص 37 .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 سه عمــلی ڪه به خاطر عظمت و بزرگی ، در ترازوی روز قیامت قرار نمی‌گیرند : 1⃣ بخشیدن مردم ؛که میزان پاداشش تعیین نشده است : فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۚ " پس هر كه درگذرد و نيكوكارى كند پاداش او بر عهده خداست " 2⃣ صبر ، که پاداشش تعیین نگردیده : إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ " بی‌ترديد شكيبايان پاداش خود را بی حساب و به تمام خواهند يافت " 3⃣ روزه ، پاداش این هم تعیین نشده است : در حدیث قــدسی آمــده است ڪه خداوند متعال می فرماینــد : روزه بــرای من است و من خــودم پاداش آن را می دهــم . .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk