eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
23.1هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
18.9هزار ویدیو
38 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
تولد پسرم این جینگولا رو برای پذیرایی درست کردم😍🍡🍢 فکر نمیکردم منی که یک کیک ساده نمیتونم بپزم ،بتونم اینارو درست کنم بعد که آموزششو دیدم فهمیدم به مش حسنم یاد بدیم ، میتونه😁🙈 آموزششو فقط اینجا گذاشته به کسی لینک ندی باز خز بشه هاااا😒 https://eitaa.com/joinchat/266272832Ca812c9dc84 بدو زود لینکشو برمیدارم❌☝️ ویژه
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
**امسال روسری قواره بلند مُده😍 بلدنیستی سرکنی😞 میخوای چندمدل روسری سر کردن راحت و سریع یادبگیری😍 باهر جنسیی 🧕 🧕 🧕 اموزشاش همه با فیلم 😍👌👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/266272832Ca812c9dc84 ❌☝️ بیا این کانال ببین چه خبره 😊**
📝یه ﻛﺎﺭﺕ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺳﻴﺪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺟﺬﺏ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺕ ﺷﺪﻡ، ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻢ : ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﻴﺘ ﻬﺎﻱ ﻣﻬﻢ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﻭ ﻋﺮﻭﺱ ﻣﻴﻜﻨﻪ ، ﺑﻌﺪ ﺗﻮﻱ ﻛﺎﺭﺕ ﻋﺮﻭﺳﻴﺶ می نوﻳﺴﻪ ﻛﻪ : ﺑِﺎﺳْﻤﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ؛ " ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻒ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻛﺴﻲ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ . " ﺩﻭﺷﻴﺰﻩ ﻓﻼﻧﻲ ﻭ ﺁﻗﺎﻱ ﺑﻬﻤﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻧﺪ ! ﺑﻨﺎ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺟﺸﻦ ﺑﺎﺷﻜﻮﻫﻲ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﻢ، ﻭﻟﻲ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﺟﺸﻦ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺗﺎ ﺁن ها ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻨﻨﺪ , ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺟﺸﻨﻲ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ . ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺕ ﺟﻬﺖ ﺍﻃﻼﻉ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ ... ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﺍﺭﺗﺎﻥ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﻢ، ﻭﻟﻲ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺧﺪﺍﭘﺴﻨﺪﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻛﻨﻴﺪ . ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺗﻔﻜﺮ !!! 💠ﺁﺩم هاﻱ ﺑــــــــــﺰﺭﮒ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ ؛ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺛﺮﻭﺗﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺁن ها ﻗﻠﺒــــــــــﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ . .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 دنیاااای چرم طبیعی باقیمتای استثنائی😍🤩😍🤩 انواع کیف مردانه💼 ، زنانه👜 تماس برای ثبت سفارش👇👇 ☎️09101447150☎️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3066822690C82bc9ba8f7 ارسال مستقیم از شهر مقدس مشهد🌺
همه‌ی ما کارتون زیبای پینوکیو رو دیدیم و از اون خاطرات خوبی داریم. ولی من با خوندن این کتاب فهمیدم که من هیچ‌چیز جز داستان سطحی از این اثر فوق‌العاده رو نفهمیده بودم. کارلو کلودی می‌گفت که هدف ازخلق شخصیت پدر ژپتو، نشان دادن شخصیت خداوند “آفریدگار و خالق” بوده که با چه عشق و علاقه‌ای پینوکیو رو خلق کرده بوده و در هر شرایطی از پینوکیو حمایت میکرده. حتی وقتی که پینوکیو از پدر ژپتو دور میشده اما باز از حمایت و عشق خالقش بهره‌مند بوده. هدف نویسنده به تصویر کشیدن عشق همیشگی پروردگار نسبت به بنده‌اش توسط پدر ژپتو بوده است. هدف از خلق جوجه‌اردک ”جینا” نشون دادن عقل، قلب و روح پاک پینوکیو بوده که در هر شرایطی پینوکیو رو از انجام کارهای اشتباه منع میکرده و این جوجه‌اردک پاک و معصوم رو خداوند در وجود همه‌ی بندگانش به ودیعه گذاشته اما انسان‌ها هم مثل پینوکیو هیچ‌وقت به الهامات و حرفای این جوجه‌اردکشون گوش نمیکنن و کار خودشونو میکنن و همیشه دچار سردرگمی و عذاب میشن همون‌طور که پینوکیو هیچ‌وقت به الهامات قلبش گوش نمی‌داد و همیشه دچار خسران می‌شد. هدف از خلق شخصیت روباه و گربه‌نره به تصویر کشیدن نفس پینوکیو بوده که همیشه با وعده‌های پوچ و توخالی پینوکیو رو به گمراهی میکشوندن و مایه‌ی دوری پینوکیو از پدر ژپتو میشدن، همون‌طور که انسانها با پیروی از نفس درونشون از خداوند دور میشن. اگه یادتون باشه توی یه قسمتی از داستان، پینوکیو دروغ که می‌گفت دماغش دراز می‌شد و توی عذاب شدیدی قرار می‌گرفت و پری مهربون اونو می‌بخشید و دوباره دماغش خوب می‌شد. نویسنده می‌گفت منظور من از خلق این سکانس این بوده که به بیننده بگم که دروغ توازن و تعادل روح پاک آدمی رو به هم میریزه و مجبور بودم اینو توی جسم پینوکیو نشون بدم و همه‌ی انسان‌ها همیشه یه پری مهربون در وجودشون دارن که به محض بازگشت از گناه اونا رو میبخشه و در آغوش میگیره. اگه یادتون باشه توی یه قسمتی روباه و گربه‌نره با تعاریف آن‌چنانی از یک شهربازی پینوکیو رو گول میزنن و سوار بر یک کالسکه‌ی بزک‌شده میشن و میرن به شهر آرزوهاشون. وقتی صبح بیدار میشن تبدیل به یه حیوان درازگوش میشن و اینجا پینوکیو میفهمه که اشتباه کرده. کارلو کلودی میگه اغلب انسان‌ها گول نفس خودشونو میخورن و در پی زرق و برق دنیا، سوار بر این کالسکه‌ها میشن و وقتی به مقصد میرسن متوجه میشن که گوششون دراز شده و اشتباه کردن. سرتونو درد نیارم نویسنده میگه بعد از اینکه پینوکیو تمام دنیا رو گشت و تمام اشتباهاتشو کرد آخرش تصمیم میگیره که پیش پدر ژپتو برگرده و وقتی میرسه از ژپتوی پیر میخواد که اونو تبدیل به یه انسان واقعی کنه چون دیگه از چوبی‌بودن خسته شده بوده و صبح بیدار میشه میبینه که آرزوش برآورده شده و تبدیل به یه انسان واقعی شده. کارلو کلودی میگه هدفم از خلق این سکانس این بوده که به مخاطب بگم که اگه به سوی خالق خودت برگردی یک انسان واقعی میشی وگرنه پینوکیوی چوبی‌ای بیش نیستیم... .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از سابقه گسترده موج 🌊
تمام کیف و کفش های این کانال بعلت کرونا حرااااج شدند پول لازمم😔✨ ☝️😍✨ کیف و کفش ست فقط 65تومن🙈✨ کفش بچه گانه فقط 55 تومن 😳💥 پرداخت درب منزل😍🤩بدووووو 🏃🏃🏃🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♀🏃‍♀تمام نشه😌 ارسال رایگان💓🤗 لینک حرااااااجی🤩✨👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3188654175C90b1a9dada
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
به مناسبت گشایی مدارس همه ها با تخفیف به فروش میرسن☺☺ صندل های تابستونی حرااااج # ۶۰ تومن😳 اصلا از دست ندین این کانالو🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀ 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3188654175C90b1a9dada
👌جملاتی که با طلا باید نوشت؛ 🔘کسانی که دوست داشتنشان سخت تر است، بیشتر از همه به عشق نیاز دارند. 🔘خوشبختی داشتن نداشته ها نیست ، خوشبختی دوست داشتن داشته هاست 🔘یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت اگه خودتو بگیری میندازنت ... 🔘گاهی لب های خندان بیشتر از چشم های گریان”درد”می کشند... 🔘“پایِ “معرفت که میاد وسط “دستِ “خیلیا کوتاه میشه... 🔘مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند : معذرت میخوام .. 🔘مزرعه را موریانه خورد، ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم 🔘آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار نه آنهایی که برایت نقش بازی کرده اند .. 🔘“زمان” وفاداری آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” .. ‎‌‌‌‎ .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🍃مردي كت و شلواري با كراواتي زيبا قصد طلاق دادن زنش رو داشت . دوستش علت رو جويا شد و مرد پاسخ داد: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من رو عوض كنه. منو وادار كرد سيگار و مشروب رو ترك كنم طرز پوشيدن لباسم رو عوض كرد ، و كاري كرد تا ديگه قماربازي نكنم، و همچنين در سهام سرمايه گذاري كنم و حتي منو عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم و الان هر هفته جمعه ها هم با دوستانم كه همه آدمهاي سرشناسي هستند ميرم بازي گلف ! دوستش با تعجب گفت: ولي اينايي كه ميگي چيز بدي نيستند !!!! مرد گفت: خب اين رو مي دونم ولي حالا حس ميكنم كه ديگه اين زن در شان من نيست. ✅چە زیادند مردانی کە این گونە بی وفایند .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
آورده اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت صد من آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان روزی به طلب آهن نزد وی رفت مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم ومراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشی زندگی می کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست می گویی!موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آیم.رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثری نشد.پس ندا در شهر دادند. بازرگان گفت:من عقابی دیدم که کودکی می برد.مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است،چگونه می گویی عقاب کودکی را ببرد؟بازرگان خندید و گفت:در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟ مرد دانست که قصه چیست،گفت:آری موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن ، کریم و بخشنده باشی ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل. .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام هر روز ، غنچه به باغبان ☀️سلام هرروز ، پنجره به آفتاب 🌸تبسم کوچهٔ بیدار مانده تا سحر ☀️بر اولین شعاع زیبای روزتاب 🌸سلام صبحتون پرشور و نشاط 💖امروزتون پر از یهویی‌های پرمهر و شاد
آورده اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت صد من آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان روزی به طلب آهن نزد وی رفت مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم ومراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشی زندگی می کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست می گویی!موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آیم.رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثری نشد.پس ندا در شهر دادند. بازرگان گفت:من عقابی دیدم که کودکی می برد.مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است،چگونه می گویی عقاب کودکی را ببرد؟بازرگان خندید و گفت:در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟ مرد دانست که قصه چیست،گفت:آری موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن ، کریم و بخشنده باشی ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل. .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk