eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.8هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
19.3هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
📚داستان کوتاه یک روز از خواب بیدار می‌شوی و به تو می‌گویند: این آخرین روز زندگی توست!! از جایت بلند می‌شوی دلت به حال خودت می‌سوزد با خودت فکر می‌کنی امروز چقد می‌توانی بیشتر زندگی کنی بیشتر از زندگی لذت ببری!! دوش می‌گیری، از کمدت بهترین لباس‌هایت را انتخاب می‌کنی و می‌پوشی... جلوی آینه می‌ایستی موهایت را شانه می‌کنی، به خودت عطر می‌زنی و غرق فکر می‌شوی که امروز باید هر چه می‌توانی مهربان باشی، بخشنده باشی، بخندی و لذت ببری! از خواب بیدارش می‌کنی به او می‌گویی در این همه سال که گذشت چقد دوستش داشتی و نگفتی، چقد عاشقش بودی و نمی‌دانست! به او می‌گویی مرا بیشتر دوست بدار، بیشتر نگاهم کن، بگذار بیشتر دستانت را بگیرم و به این فکر می‌کنی فردا دیگر نمی‌بینی‌اش و چقد آن لحظه‌ها برایت قیمتی می‌شود، لحظه‌هایی که هیچ وقت حسشان نمی‌کردی!! دوتایی از خانه می‌زنید بیرون... می‌روی ته مانده حسابت را می‌تکانی، کادو می‌گیری برای مادرت و پدرت به سراغشان می‌روی و به آنها می‌گویی که چقد برایت مهم هستند که چقد مدیونشان هستی... مادرت را بغل می‌کنی، پدرت را می‌بوسی و اشک می‌ریزی چون می‌دانی فردا دیگر نیستی...! آن روز جور دیگری مردم را نگاه می‌کنی، جور دیگری به حیوان خانگی‌ات اهمیت می‌دهی، جوری دیگر می‌خندی، جور دیگری دلت می‌لرزد، جور دیگری زنده هستی و دائم به این فکر می‌کنی که چقدر حیف است اگر نباشم... آن روز می‌فهمی هیچ چیز به اندازه‌ی بودنت و ماندنت با ارزش نبوده و نیست! شب که می‌شود؛ می‌گویی: کاش فردا هم بودم! خوب اگر فردا هم باشی قول می‌دهی همین گونه باشی یا نه؟! ممکن است فردا باشی، قدر لحظه‌هایت را بیشتر بدان، چون هیچ چیز به اندازه‌ی خودت و ماندنت ارزش ندارد... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚 مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌شد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مَبَر..تا خیک خیک نریزی..!!» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚 مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌شد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مَبَر..تا خیک خیک نریزی..!!» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
اگر فرزند شما با تشویق زندگی کند، می‌آموزد که قدردانی کند اگر با بردباری زندگی کند، می‌آموزد که صبور باشد اگر با دوستی و مهربانی زندگی کند ، می‌آموزد که زندگی را زیبا ببیند اگر با احساس امنیت زندگی کند، می‌آموزد که به خود و همه اعتماد کند اگر با صداقت و انصاف زندگی کند ، می‌آموزد که راستگو و درستکار باشد اگر با تعاون و تعامل زندگی کند، می‌آموزد که همکاری داشته باشد اگر با بینش و شناخت زندگی کند، می‌آموزد که با مسائل و مشکلات برخورد آگاهانه داشته باشد اگر با عشق بدون قید و شرط زندگی کند، می‌آموزد که عشق بورزد اگر با آگاهی به توانائی هایش زندگی کند، می‌آموزد که در زندگی هدف داشته باشد اگر با شرمندگی زندگی کند، می‌آموزد که احساس گناه کند اگر با حسادت زندگی کند ، می‌آموزد که حسود باشد اگر با احساس ترحم زندگی کند ، می‌آموزد که احساس بدبختی کند اگر با ترس زندگی کند، می‌آموزد که همیشه بهراسد اگر با عناد و دشمنی زندگی کند، می‌آموزد که ستیزه جو باشد اگر با انتقاد زندگی کند، می‌آموزد که دائم محکوم کند اگر شما با آرامش زندگی کنید، فرزند شما می‌آموزد که بدون اضطراب زندگی کند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در پرواز فردی که خدا را قبول نداشت کنار دختر بچه ای نشسته بود ... رو به دختر بچه کرد که مشغول کتاب خواندن بود و گفت:بیا با هم صحبت کنیم تا پرواز سریع تر بگذره موافقی؟ دختر بچه مکثی کرد و رو به غریبه گفت باشه خوبه ...در چه موردی؟ مرد گفت چطوره راجع به اینکه خدا وجود نداره یا بهشت ،جهنم و زندگی بعد از مرگ که وجود ندارند حرف بزنیم و لبخندی مسخره آمیز زد... دختر بچه که داشت کتابش رو میخوند، رو کرد به مرد و گفت اینها میتونه موضوعات جالبی باشه ولی اول من از شما یه سوالی میکنم. یک اسب یک گاو و یک آهو یک چیز مشترک میخورن ،علف... اما آهو مدفوعش گلوله ای هست. در صورتیکه گاو صاف مثل یک پتی واسب مدفوعش توده ای و چسبیده بهم. فکر میکنی چرا؟؟!! مرد آتئیست نگاهی به دختر باهوش کرد و گفت نمیدونم هیچ نظری ندارم. دختر در جواب گفت تو جدا فکر میکنی لیاقت پاسخگویی در مورد وجود خدا ،بهشت ، جهنم و زندگی پس از مرگ رو داری وقتی در مورد مدفوع حیوان هم هیچ اطلاعی نداری؟؟؟؟!!!!!! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔶🔸🔸🔸🔸 عکس پروفایل و رفتارشناسي آن حدود 7% رابطه، از طریق زبان و گفتار است و بقیه تحت تاثیرِ: صوت، لحن، زبان بدن، اشارات، تصویر، تصورات و تخیلات ابراز می شود. در فضای مجازی، افراد از "عکس پروفایل" بعنوان شناسه معرفی استفاده میکنند که حاوی یک پیام ذهنی و غیرکلامی است. به عبارتی در انتخاب این شاخصه ها، خودآگاه و ناخودآگاه (که نقش بسیار ویژه ای دارد) ما به طور غیرمستقیم و به عنوان یک رفتار غیرکلامی، به بیان دیدگاه های خود می پردازیم. _عدم انتخاب عکس پروفایل➖ بیان کننده: - عدم علاقه به معرفی - جلب توجه معکوس - فعالیت برای مدت کوتاه - قصد بر ناشناس باقی ماندن - تردید در تصمیم و انتخاب - عدم تمایل برای بیان جنسیت - ارائه یک شخصیت مبهم - محک زدن سایر افراد - بی حوصلگی - گاهی افسردگی با عبارت "فاقد عکس" - ابراز بی مهابای مطالب _عکس طبیعت🌳 - مورد استفاده عموم خانمها - بیان لطافت و زیبایی - ابراز ویژگی مهربانی - علاقه به محل تولد - در جستجوی صلح و آرامش - گاهی نماد مهد و زمین و مادر - عدم علاقه به شرکت در بحث های جنجالی و تنش آور - گاهی نشان از اضطراب درون که بدنبال آرامش طبیعت است. (البته نوع عکس؛ گل، گیاه، حیوان و... در جای خود معنای خاص خود را دارد) _عکس کودک👶 - اعلام نقش مادری - برگشت ناخودآگاه به زمان کودکی - در جستجوی صداقت، مهربانی و روراستی دوران کودکی - به دنبال حمایت و نوازش خانواده و محیط اطراف - نمادی از پاک نهادی - گاهی نشان از اضطراب، ترس و افسردگی که خود را با تمایل به برگشت به زمان کودکی و جلب توجه ومحبت آن زمان نشان میدهد. - نشانی از مظلومیت و معصومیت - وابستگی بیشتر به خانوداه _عکس کارتون⛄️ - حاکی از رویا و تخیل - فرار ناخودآگاه از واقعیات زندگی - به نوعی مشغولیت به بازی کودکانه - کودک درون فعال - نشانی از تحرک، فعالیت و جنب و جوش - اهل مزاح و شوخی و طنز - مملو از شیطنت های دوران کودکی _عکس ترسناک و مخوف😈 - نشانی از اضطراب، ترس و وحشت درونی - در جستجوی خطر - وجود تمایلات خودآزارانه یا دگرآزارانه - آشفتگی ذهن و رفتار - اهل بگو مگو و جر و بحث - عموماً ناسازگار - نمادی از عصبانیت و پرخاشگری در شخصیت _عکس تاریخی🏰 - اهل گفتگو - تمایل به ارائه توضیحات و جزئیات یک مطلب - "همزادپنداری" و تمایل به تقلید از مشاهیر حوزه ی ادب ، فرهنگ و تاریخ - گاهی تمایل به کم حرفی (علی رغم پُرنویسی!) - گرایش بیشتر به درون گرایی - علاقه مند به کاوش و دارای ذهن جستجوگر _عکس خود شخص😊 - بیانی از صداقت و روراستی - خوشبین به دیگران - ساده دلی - گاهی نشان از مطرح کردن خود (در صورت ژست خاص) - گاهی تمایل به جذب محبت دیگران (در صورت ژست خاص) _عکس نمادها و نشانه ها - احساس تعلق - تبلیغ - بازاریابی - بسته به نوع نشانه، توضیحی خاص دارد. بعنوان مثال: - دینی و فرهنگی (نشانه های مذهبی) - پزشکی ( مار؛پادزهر و درمان) - مهندسی (چند حجمی) - بازرگانی (مارکی از یک محصول) - سیاسی (پرچم) _تغییر مداوم عکس پروفایل - تنوع طلبی - واجد سلائق مختلف - عموماً سازگار با اطرافیان، ولی ناسازگار با درون خویش - بیانی از تحرک و پویایی - گاهی بیان کننده پرش افکار - گاهی معرف دمدمی مزاجی - گاهی بیان کننده ی اضطراب و تشویش - تمایل به نمایشگری - گریزان از یکنواختی - گاهی بروز شیطنت های دوران کودکی (تغییر؛ عموماً منطبق با روحيات روانشناختی و تعارض های ناخودآگاه فرد می باشد) _عکس های با تم عاشقانه❤️ (شامل: دختران دلفریب، قلب تیرخورده!، برهنگی، درآغوش گرفتن و...) - در جستجوی محبت - عواطف بسیار شکننده - در بسیاری از موارد: تجربه ی حداقل یک بار شکست عشقی! - وجود اضطراب، تنش، افسردگی، غم و اندوه در مقاطعی از زندگی - تمایل به انزوا - عموماً زودرنج - خستگی زودرس - شیوع بالا از نظر وابستگی عاطفی - گاهی تفکرات بدبینانه (با توجه به شکست قبلی) - غلبه احساس بر قوه تعقل در اوج وابستگی - واجد تمایلات آشکار یا سرکوب شده جنسی .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
مردی مست به خانه آمد آنقدر مست بودکه گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت را ندید و به گلدان خوردو گلدان شکست.. پیش خودش گفت حتما زنم فردا واسه گلدون کلی دادوبیداد میکنه همونجا خوابش برد صبح که از خواب بیدارشد یادداشتی را روی اوپن دید: عزیزم صبحونه مورد علاقتو روی میز چیدم الانم رفتم بیرون تا برای ناهار مورد علاقت چنتا چیز بخرم دوست دارم عشقم”....!! مرد با تعجب از پسرش پرسید: این یادداشت چیه یعنی مامانت ناراحت نشده واسه گلدون، خیلی دوسش داشت؟ پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغلت کرد بذارتت روتخت تو عالم مستی گفتی خانم به من دست نزن من متاهلم...!! ”بسلامتی همچین مردایی” بعضی از چیزا اینقدر با ارزشن که خیلی از کارهای بدو میپوشونن... . .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
✨🍁تو زن ها را نمیشناسی... آنها یک حافظه عجیب براے نگهدارے وقایع عاشقانه دارند هیچڪدام از حرف هایت یادشان نمیرود حتے مے توانے تشریح لحظه اے را ڪه با یک جمله ات دلشان شڪست با جزییات دقیق، دو سال بعد از دهانشان بشنوی... وعده ها و قول هایت را طورے یادشان مے ماند ڪه هیچ رقمه نتوانے زیرش بزنے ... ساعت و روز دقیق اولین دوستت دارم گفتنت لباسے ڪه در اولین قرار ملاقاتتان به تن داشتی لرزش انگشتانت وقتے براے اولین بار دستشان را گرفتی حالت چشم هایت وقتے اولین دروغ را از تو شنیدند ... حتے به راحتے مے توانند بگویند فلان دروغ را فلان روز گفته اے و واقعیت ماجرا را از خودت بهتر توضیح میدهند. مے دانے زن ها موجوداتے هستند ڪه در عمق رابطه شنا مے ڪنند. و زن بودن ڪار دشوارے است. ✍ سیمین بهبهانے 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
⚖ترازوی هرکشوری دقیق شود،هرچیزسرجایش قرارمی گیرد ⚖📚مراقب امضاهایمان باشیم جوانی روستایی ظرفی عسل برای فروش به سمرقند آورد. مامور تفتیش دروازه شهر، بار او را گشت و چون از جوان خوشش نیامد، حس کرد چیزی برای رشوه ندارد، به عمد درب ظرف عسل او را باز نگه داشت تا مگس‌ها بر آن بنشینند. جوان هرچه اصرار کرد که او را رها کند، مامور رهایش نکرد. پس از آنکه مگس‌ها در داخل ظرف عسل گرفتار شدند، مامور درب عسل را بست و اجازه ورود به شهر را به جوان داد.عسل به قدری به مگس آلوده شده بود که کسی در شهر آن را نخرید. جوان خشمگین شد و شکایت به قاضی سمرقند برد. قاضی گفت: مقصر مگس‌ها هستند، مامور به مگس‌ها امر نکرده که در عسل بنشینند و وقتی می‌نشستند قدرت مقابله را نداشته است. برو و هر جا مگس دیدی بکش.جوان روستایی وقتی فهمید که قاضی، با مامور در اخذ رشوه هم‌دست است، گفت: آقای قاضی لطف کنید یک نوشته بدهید تا من هر جا مگس دیدم، انتقام خود را بگیرم. قاضی نوشته‌ای داد. روز بعد جوان روستایی در خیابان، دید مگسی روی صورت قاضی نشسته است. نزدیک شد و با سیلی محکمی مگس را کشت. قاضی از ترس از جا پرید و همه به او خندیدند. قاضی دستور داد او را زندانی کنند. جوان بی‌درنگ نوشته را از جیب خود درآورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید. Mohammad 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
⚖ترازوی هرکشوری دقیق شود،هرچیزسرجایش قرارمی گیرد ⚖📚مراقب امضاهایمان باشیم جوانی روستایی ظرفی عسل برای فروش به سمرقند آورد. مامور تفتیش دروازه شهر، بار او را گشت و چون از جوان خوشش نیامد، حس کرد چیزی برای رشوه ندارد، به عمد درب ظرف عسل او را باز نگه داشت تا مگس‌ها بر آن بنشینند. جوان هرچه اصرار کرد که او را رها کند، مامور رهایش نکرد. پس از آنکه مگس‌ها در داخل ظرف عسل گرفتار شدند، مامور درب عسل را بست و اجازه ورود به شهر را به جوان داد.عسل به قدری به مگس آلوده شده بود که کسی در شهر آن را نخرید. جوان خشمگین شد و شکایت به قاضی سمرقند برد. قاضی گفت: مقصر مگس‌ها هستند، مامور به مگس‌ها امر نکرده که در عسل بنشینند و وقتی می‌نشستند قدرت مقابله را نداشته است. برو و هر جا مگس دیدی بکش.جوان روستایی وقتی فهمید که قاضی، با مامور در اخذ رشوه هم‌دست است، گفت: آقای قاضی لطف کنید یک نوشته بدهید تا من هر جا مگس دیدم، انتقام خود را بگیرم. قاضی نوشته‌ای داد. روز بعد جوان روستایی در خیابان، دید مگسی روی صورت قاضی نشسته است. نزدیک شد و با سیلی محکمی مگس را کشت. قاضی از ترس از جا پرید و همه به او خندیدند. قاضی دستور داد او را زندانی کنند. جوان بی‌درنگ نوشته را از جیب خود درآورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید. Mohammad 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
⚖ترازوی هرکشوری دقیق شود،هرچیزسرجایش قرارمی گیرد ⚖📚مراقب امضاهایمان باشیم جوانی روستایی ظرفی عسل برای فروش به سمرقند آورد. مامور تفتیش دروازه شهر، بار او را گشت و چون از جوان خوشش نیامد، حس کرد چیزی برای رشوه ندارد، به عمد درب ظرف عسل او را باز نگه داشت تا مگس‌ها بر آن بنشینند. جوان هرچه اصرار کرد که او را رها کند، مامور رهایش نکرد. پس از آنکه مگس‌ها در داخل ظرف عسل گرفتار شدند، مامور درب عسل را بست و اجازه ورود به شهر را به جوان داد.عسل به قدری به مگس آلوده شده بود که کسی در شهر آن را نخرید. جوان خشمگین شد و شکایت به قاضی سمرقند برد. قاضی گفت: مقصر مگس‌ها هستند، مامور به مگس‌ها امر نکرده که در عسل بنشینند و وقتی می‌نشستند قدرت مقابله را نداشته است. برو و هر جا مگس دیدی بکش.جوان روستایی وقتی فهمید که قاضی، با مامور در اخذ رشوه هم‌دست است، گفت: آقای قاضی لطف کنید یک نوشته بدهید تا من هر جا مگس دیدم، انتقام خود را بگیرم. قاضی نوشته‌ای داد. روز بعد جوان روستایی در خیابان، دید مگسی روی صورت قاضی نشسته است. نزدیک شد و با سیلی محکمی مگس را کشت. قاضی از ترس از جا پرید و همه به او خندیدند. قاضی دستور داد او را زندانی کنند. جوان بی‌درنگ نوشته را از جیب خود درآورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید. Mohammad 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
⚖ترازوی هرکشوری دقیق شود،هرچیزسرجایش قرارمی گیرد ⚖📚مراقب امضاهایمان باشیم جوانی روستایی ظرفی عسل برای فروش به سمرقند آورد. مامور تفتیش دروازه شهر، بار او را گشت و چون از جوان خوشش نیامد، حس کرد چیزی برای رشوه ندارد، به عمد درب ظرف عسل او را باز نگه داشت تا مگس‌ها بر آن بنشینند. جوان هرچه اصرار کرد که او را رها کند، مامور رهایش نکرد. پس از آنکه مگس‌ها در داخل ظرف عسل گرفتار شدند، مامور درب عسل را بست و اجازه ورود به شهر را به جوان داد.عسل به قدری به مگس آلوده شده بود که کسی در شهر آن را نخرید. جوان خشمگین شد و شکایت به قاضی سمرقند برد. قاضی گفت: مقصر مگس‌ها هستند، مامور به مگس‌ها امر نکرده که در عسل بنشینند و وقتی می‌نشستند قدرت مقابله را نداشته است. برو و هر جا مگس دیدی بکش.جوان روستایی وقتی فهمید که قاضی، با مامور در اخذ رشوه هم‌دست است، گفت: آقای قاضی لطف کنید یک نوشته بدهید تا من هر جا مگس دیدم، انتقام خود را بگیرم. قاضی نوشته‌ای داد. روز بعد جوان روستایی در خیابان، دید مگسی روی صورت قاضی نشسته است. نزدیک شد و با سیلی محکمی مگس را کشت. قاضی از ترس از جا پرید و همه به او خندیدند. قاضی دستور داد او را زندانی کنند. جوان بی‌درنگ نوشته را از جیب خود درآورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید. Mohammad 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk