هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
موقع #ظرف_شستن آب از کنار #سینک طرفشویی میزد به چوب کابینت 😭
نماشو خیلی افتضاح کرده بود 😔
دیگ داشت کَنده میشد از جاش چوباش☹️
دوستم دیدش گفت برو این کانال پر از ترفنده👇🏽
http://eitaa.com/joinchat/2915893264Cfc16e4b7dd
الان جوری درست کردمش که هر کی میبینه خیال میکنه عوضش کردم😍🙃
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
**لباس کهنه داری؟ نندازی دور😱 بیا ببین چه ایدهها و #آموزشایی داره این کانال💃
هر چیزه #دور_ریختنی داری نگهدار و وارد این کانال شو😍👇
http://eitaa.com/joinchat/2915893264Cfc16e4b7dd
کلی #ایدههای باحال داره که دیگه هیچی رو دور نمیندازی💃
#آموزشاش همه با فیلم و عکسه😍**
✨﷽✨
#داستان کوتاه📚
شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه(وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و این همه امکانات حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
📘#حکایت_بهلول_دانا
فردی چند چارمغز به بهلول داد و گفت:
بشکن و بخور و برای من دعا کن،
بهلول چارمغز را شکست و خورد،
اما دعا نکرد!
مرد گفت:
چارمغز ها را می خوری نوش جان،
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…
بهلول گفت:
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای، خدا خودش صدای شکستن چارمغز ها را شنیده است…!
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
📣📣📣📣 توجه توجه📣📣📣📣
💟#تعدادیکتریقوریروحیبدلیل_ارزانفروشییی #فقططططط127تومن🤩🤩🤩
💟#قابلمه_روحی4تاش175تومن🤪
🔴#ماشین_لباسشویی_اتوماتیک4تومن🔥⚡️
💥☄#آذین_اوپال300🔥💫
🎊#توستر و....🔥💫
⛔️بدو تا تموم نشده🤷♀🤷♀🤷♀🤷♀🤷♀🤷♀
http://eitaa.com/joinchat/902037521C6d0ec1e6be
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
📚#داستان_کوتاه📚
“طــعــم هــدیــه”
🍃✍روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
🍃✍پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
🍃✍اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
🍃✍استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
🍃✍این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
✨﷽✨
#داستان کوتاه📚
شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه(وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و این همه امکانات حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
هدایت شده از اطلاع رسانی سعادت
به خاطر موهای #کوتاه و پوست پر از لک و جوشم همیشه سیبل #طعنه ها و تیکه های خواهر شوهرام بودم😔
حتی چندبار مسخرم کردن که میرن برا شوهرم زن بگیرن تا اینقدر منو #تحمل نکنه😞
ولی جاریم برای اینکه حرص اونارو در بیاره بهم لینک اینجارو داد، با #برنجسفید موهامو دو متر کردم ،تو دوماه😱
دیگه جوری دهنشون بسته شد که فقط خدا میدونه🤣🤣
https://eitaa.com/joinchat/4016898154Ccf052ce3f5
هلویی شدم که خود جاریمم الان داره بهم حسودی میکنه و زیر لب میگه کاشکی بهش نداده بودم😝😝
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
👩🏻👩🏻👩🏻👩🏻👩🏻👧🏻👧🏻👧🏻👩🏻👩🏻👩🏻👩🏻👩🏻
دختری که موهاش اندازه قد و قوارش نباشه دختر نیست که ،سرش زمین #چمنه😐😂
بیا با برنج #موهاتو خرمن کن😍😍
چیزی که تو خونه هرکی هست🤩
معطل نکن فرزندم،لمس کن لینکو😊😂👇
https://eitaa.com/joinchat/4016898154Ccf052ce3f5
❣#داستان کوتاه زیبا❣
✍فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت.
دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیر گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد, کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت:
کجا؟ پول دود کبابی را که خورده ای بده.
رندی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت:
این مرد را رها کن من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد.
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت:
بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
کباب فروش گفت: این چه پول دادن است؟
گفت: آدم حریصی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد.
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
💟 داستان آموزنده📚
خانمم همیشه میگفت دوستت دارم، من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم...😍
ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوندو قدرش رانمیدانند...
همیشه شیطنت داشت.
💞ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم:
*مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقه مند است؟
🌘یک شب کلافه بود، یادلش میخواست حرف بزند ،میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشه مفصل صحبت کنم،من برای فرار از حرف گفتم:
👈🏻می بینی که وقت ندارم،من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانندکنه به من میچسبی... گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی😔
این را که گفت از کوره در رفتم،گفتم خداکنه تا صبح نباشی...
بی اختیار این حرف را زدم..
این را که گفتم خشکش زد،برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست...
✨بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم،موهای بلندش رهابود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت،در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد ...
نفس عمیقی کشید و خوابیدیم ..آن شب خوابم عمیق بود،اصلا بیدار نشدم...
👈🏻از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام...
هزاران سوال ذهنم رامیخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ...
💫گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میشود یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟!!
همسرم دیگر بیدار نشد،دچار ایست قلبی شده بود...
👈🏻شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق آمدم از دیدنش امادرظاهر،نه...
👈🏻شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم،اما طبق معمول وقتش را نداشتم ..
کارهایم روبراه شد ،همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ...
من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت...
✅بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم،کشوی کنار تخت را باز کردم ،یک نامه آنجا بود ،پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،...
خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی ،چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ...
👈🏻آن شب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد...
حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد😭😢
قدر همو بدونیم🥺🥺
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
✅ مشتاقان #مکرومهبافی با دست ، انتظار به سر رسید 😍😍
اولین کانال #تخصصی_مکرومهبافی با دست در #ایتا
✅ #تخفیف پک آموزشی #مکرومهبافی #فانتزی فقط تا #15_آذر
کلی آموزشای #رایگان مکرومه بافی
همه به صورت #فیلم از روی دست #مربی
بدو بیا با هم بریم سراغ یه درآمدزایی توپ
https://eitaa.com/joinchat/4276027528C2495b0ac70