شیخ ابوالحسن خرقانی گفت:
جواب دو نفر مرا سخت تکان داد.
اول:
مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت:
ای شیخ، خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد.
دوم:
مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
روزی عارفی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن میگفت برایشان از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت سخن میگفت.
او مردم را آماده میکرد برای پاسخ به سوالهایی که حضرت حق از آنها در مورد حیاتشان، در مورد دوستیهایشان، در مورد عبادت هایشان، نماز و روزههایشان و... خواهد پرسید
درویشی که از آنجا میگذشت رو به جماعت کرد و گفت:
حضرت حق حوصله پرسیدن این همه سوال را ندارد.
فقط یک سوال میپرسد و این است:
من با تو بودم تو با که بودی؟!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💕#حکایت_پندآموز
سگ که استخوانی را از یک آدم مهربان دریافت نموده بود با عجله به طرف کلبه پیرزن می دوید. و برای رسیدن به خانه باید از روی پل چوبی عبور می کرد. در حین عبور کردن در درون آب رودخانه تصویر خودش را دید اما او نمی دانست آن تصویر متعلق به خود اوست. او دید یک سگ پایین پل، استخوانی بزرگ در دهان دارد. استخوانی شاید بزرگتر از استخوان خودش. سگ حریص برای گرفتن استخوان به درون رودخانه پرید. سگ حریص به سختی و تلاش زیاد جان خود را نجات داد و از رودخانه بیرون آمد. حالا او دیگر استخوان خودش را هم نداشت چون آن را هم آب برده بود. بدین شکل سگ خیس تمام شب را گرسنه ماند.
👈نادان همیشه از آز و فزون خواهی خویش خسته است
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
✅ یک حدیث قدسی هست که آدم را از خجالت آب میکند.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع!
وَ يا مُحلفا عَلي هجرنا، كَفَر!
إنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُد لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحته وَ هَجَرتَنا.
ای كسی كه وصال ما را ترک كردهای، برگرد! و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خوردهای، سوگند خود را بشكن! ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد.
پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفتهای و ما را ترک كردهای!
📚بحرألمعارف، جلد 2، فصل 62
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قطعه_ای_از_یک_کتاب
خوب ، وقتى تو در كارهاى شيطان دخالت مى كنى او هم حق دارد، در كارهاى تو دخالت كند و روزگارت را سياه كند. اما تو مى گويى كه شيطان هر
گز به زور و جبر تو را از راه به در نبرده و فقط وسوسه كرده ، در اين صورت تو بايد به وسوسه او گوش ندهى و سعى كنى به گفتار و رفتار نيك پايبند باشى ، آن وقت تو هم مى شوى مثل دانيال ، و نه تو از شيطان گله دارى و نه او از تو شكايت دارد. وقتى تو خودت بد مى كنى و بر شيطان لعنت مى كنى شيطان هم حق دارد كه از تو شكايت كند. تو بايد آن قدر خوب باشى كه شيطان نتواند تو را لعنت كند. عم اوغلى با شنيدن اين حرفها خيلى شرمنده شد و جواب داد: حق با شماست ، تقصير از خودم بود كه دست به كارهاى شيطان مى زدم ، بايد خودم خوب باشم و گرنه شيطان گناه مرا به گردن نمى گيرد، اى لعنت بر شيطان
ابليس نامه ، ص 110.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
✅ یک حدیث قدسی هست که آدم را از خجالت آب میکند.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع!
وَ يا مُحلفا عَلي هجرنا، كَفَر!
إنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُد لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحته وَ هَجَرتَنا.
ای كسی كه وصال ما را ترک كردهای، برگرد! و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خوردهای، سوگند خود را بشكن! ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد.
پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفتهای و ما را ترک كردهای!
📚بحرألمعارف، جلد 2، فصل 62
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
پیرمردی که شغلش دامداری بود،
نقل میکرد:🌿🌸
♥✨گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
♥✨این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
♥✨ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا" مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
♥✨ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
♥✨روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
♥✨این یک گرگ است و با سه خصلت:
❣درندگی
❣وحشیبودن
❣و حیوانیت
شناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید
هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!!
📒داستان های جالب وجذاب📒
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
ماجرایی واقعی 🌿✨
♥✨شخصی گفت در مسجد به انتظار نماز مغرب نشسته بودم ، نماز برپا شد و نماز را خواندیم ، بعد از آن به یک طرف خود نگاه کردم جوانی با موهای بلند و شلواری تنگ جین نظرمرا به خود جلب کرد !
♥✨رکعتی از نماز جماعت را از دست داده بود ودیر رسیده بود ، کنار من پیرمردی نشسته بود که او هم متوجه سرو وضع آن جوان شد ، به او نگاهی انداخت و
رو به امام جماعت بلند داد زد :می بینی بعضی ها فکر می کنند وارد سینما شده اند و حرمت مسجد را نگه نمی دارند ،مسجد را با سینما اشتباه گرفته اند !!
جوان با شنیدن این حرف عرق بر پیشانیش نشست و نماز را ناقص تمام کردو به سرعت از مسجد خارج شد !
♥✨بعد از آن امام جماعت چه گفت؟!
آیا فکر می کنی امام این حرف پیرمرد را نصیحت برای آن جوان دانست یا سبب تنفراو از مسجد یا نفرینش کرد ؟!!
♥✨نه به الله قسم آن امام حکیم بلندگو به دست گفت : به الله قسم امروز احساس خوشبختی کردم که این جوان به مسجد آمده و پشت سرمن نماز خوانده است جوان پاکی که برای الله آمده است ! سپس برایش دعای خیر کرد واز مردم نیز خواست که جوانان را مسجد نرانند .
♥✨بعداز مدتی آن جوان در حالیکه موهایش را کوتاه کرده بود و لباسی زیبا و مناسب برتن داشت پشت امام نماز خواند و به او سلام کردو گفت : آیا مرا میشناسی؟
گفت خیر !
♥✨گفت : من همان جوانی هستم که چنین پوشش نامناسبی داشتم و امروز خوشحالم که شمارا دوباره میبینم ، سپس گفت : آنروز من از کلام پیرمرد شرمنده شدم و کنار مسجد ایستادم وحرف شما را شنیدم و احساس کردم که میکروفون را برداشته اید که نفرینم کنید ، یا به من ناسزا بگویید در حالیکه شنیدم دعای خیر برایم کردید و کلمات قشنگی بر زبان آوردید ، وقتی آن کلمات زیبا را شنیدم توبه کردم و از پوشیدن لباس مثل کافران دوری کردم خدا تورا خیر دهد !
این اخلاق پیامبرمان است ، مردم را متنفر نمی کرد بلکه آنهارا تشویق می کرد و بشارت دهنده بود .
📒داستان های جالب وجذاب📒
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
#داستانِ_جالب☺️✨
مرخصیِ تازه عروس
♥✨همسر يکي از فرماندههانِ پاسگاه،
که به تازگي ازدواج کرده، و چندين ماه از زندگيشان، دور از شهر و بستگان،
در منطقهی خدمتِ همسرش ميگذشت،
بدجوري دلتنگِ خانوادهی پدرياش شده بود..
♥✨او چندين بار از شوهرش درخواست ميکند که براي ديدنِ پدر و مادرش،
به شهرشان، به اتفاقِ هم، يا به تنهايي مسافرت کند، ولي شوهرش، هربار، به بهانهاي از زير بارِ موضوع شانه خالي ميکرد..
♥✨زن که در اين مدت، با چگونهگيِ برخوردِ مامورانِ زير دستِ شوهرش،
و مکاتبهی آنها برايِ گرفتنِ مرخصي و سایر امورِ اداری، کم و بيش آشنا شده بود، به فکر ميافتد که حالا که همسرش به خواستهی وي اهميت نميدهد، او هم بهصورتِ مکتوب،و همانندِ سایرِماموران، براي رفتن و ديدار باخانوادهاش،درخواست مرخصي بکند.
♥✨پس دست به کار شده ودر کاغذي،
درخواستِ کتبيای، به اين شرح،خطاب به همسرش مينويسد:
♥✨از :سمیرا به :جناب آقای حسن . . . فرماندهی محترم پاسگاه . . .
موضوع : درخواستِ مرخصی
♥✨احتراما به استحضار می رساند که
اينجانب سمیرا
همسرِ حضرتعالي، که مدت چندين ماه است، پس از ازدواج با شما، دور از خانواده و بستگانِ خود هستم،
حال که شما بهدليلِ مشغلهی بيش از حد،
فرصتِ سفر و ديدار با بستگان را نداريد،
بدينوسيله از شما تقاضا دارم که با مرخصيِ اينجانب، به مدتِ 15 روز،
براي مسافرت و ديدنِ پدر و مادر واقوام و به دلیل نداشتن روحیه خدمتی،موافقت فرمایيد....
♥✨با احترام
همسر دلبند شما سمیرا
و نامه را در پوشهی مکاتباتِ همسرش ميگذارد... چند وقت بعد، جوابِ نامه، به اين مضمون، به دستاش رسید:
♥✨سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من
عطف به درخواستِ مرخصيِ سرکارِ عالي، جهت سفر، برايِ ديدار با اقوام،
بدینوسیله اعلام میدارد، با درخواستِ شما، به شرطِ تعیينِ جانشين، موافقت ميشود....
❣فرماندهی پاسگاه . . .😂😂
📒داستان های جالب وجذاب📒
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔞اتفاق تلخ برای جوان قمی 🔞
خانواده ها ببینید و این روزها مواظب باشید😭👇
🎥دارای تصاویر تکان دهنده⛔️👇
https://eitaa.com/joinchat/1358823611Ca0ec7eb63a
⭕️پیشاپیش بابت پخش این تصاویر عذرخواهی میکنیم😔
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین
اکشف کربی بحق اخیک الحسین
به رسم ادب هر روز سلامی کنیم بر سرور شهیدان عالم ، حسین بن علی(ع)
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً]
ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
سلام همراهان عزیزم🏴عزاداریاتون قبول ، به احترام فرارسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی کانال تا سه شنبه تعطیل میباشد❣ان شاءالله سه شنبه مجددا در خدمت شما عزیزان خواهیم بود. منو از دعای خیرتون بی نصیب نذارید💚
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤