♥️♦️♦️♦️♦️
♦او یک فرشته بود..
❣حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند.
❣نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد "فرشته" باشد؟
چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود، "کودکی خوش چهره و معصوم" را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند.
❣"نقاش" به جاهای بسیاری می رفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند.
❣سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، پس از چهل سال که "حاکم" احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت: هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود.
❣نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت.
❣از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند، او هم قبول نمود،متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟
❣گفت:من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به "شیطان" تبدیل نموده...
♦"داستانی بسیار تامل بر انگیز است."
❣"خداوند" همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید، این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💐🌼☘🌸
🌼🌺🍃
☘🍃
🌸
❌ خشونت فقط كتك زدن ديگری نيست...
خشونت میكنيم وقتی:
◾️ در رانندگی:
به هم راه نمیدهيم،
بدون زدن راهنما جلوی هم میپيچيم.
عبور اتومبيل خودمان را به عابر پياده ترجيح میدهيم.
وقتی ضرورتی ندارد بوق میزنيم.
خشم و اعتراض مان را با بوق ردن نشان میدهيم.
وقتی از دور میبينيم اتومبيلی قصد ورود فرعس به اصلی را دارد سرعتمان را بيشتر میكنيم تا به او فرصت ندهيم.
◾️ در خانواده:
قهر می كنيم و با ديگران حرف نمیزنيم.
بجای اينكه نيازمان را درخواست كنيم، تهديد میكنيم.
برچسبهای منفی بهم میزنيم.
تنبيه بدنی(در هر اندازه) میكنيم.
مرتب ايراد میگيريم، يا طعنه و كنايه میزنيم.
ديگری را طرد، مقايسه يا مسخره يا سرزنش میكنيم.
در امور شخصی ديگری مداخله میكنيم.
تلاش میكنيم عقيدهی خود را به ديگری بقبولانيم.
پشت سر ديگری غيبت میكنيم.
◾️ در مدرسه:
تهديد و يا تنبيه میكنيم.
مقايسه میكنيم.
بين دانشآموزان تبعيض قائل می شويم.
دانشآموزی را جلوی بقيه مسخره يا سرزنش و تحقير میكنيم.
از دانشآموزی انتظار خبرچینی از همكلاسیهايش را داريم.
خشونت شيوهی رايج ما در روابط است، كافيست چشم مان را باز كنيم و ببينيم❗
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔷🔹🔹🔹🔹🔹
#آیا_می_دانستید 💡
تا پیش از انقلاب مشروطه وقتی شخص بلند مرتبه ای به جای وارد می شد به نشانه ی احترام ، معمولا جمع حاضر صلوات می فرستادند، به عنوان نمونه وقتی "ناصرالدین شاه" در سال 1307 قمری از سفر دور اروپای خود باز می گشت، وقتی به کنسولگری ایران در تفلیس وارد می شد، ایرانیان مقیم شهر تفلیس در مسیر ورود شاه در خیابان شمع به دست ایستاده بودند و صلوات می فرستادند.
دست زدن و زنده باد گفتند به نشانه ی احترام و بزرگداشت همراه مشروطه به ایران آمد ودر آن زمان نشانهای از تجدد به حساب می آمد.
اصطلاح "با سلام و صلوات وارد شدن" که هنوز هم در میان مردم رواج دارد، کنایه از تجلیل و بزرگداشت اشخاص محترمی است، که به هنگام ورود به جایی که جمعی در آن هستند،معمولا به کار می رود.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌟✨✨✨
✨🌙⭐️
✨⭐️
✨
✨✨✨ #داستان_شب ✨✨✨
👑پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در حالت نااميدی شاه را دشنام داد. شاه به از وزیرش خود پرسید چه میگويد؟
وزير گفت: به جان شما دعا میکند.
شاه اسير را بخشيد.
وزير ديگری که با آن وزير اول مخالف بود گفت: ای پادشاه آن اسير ب شما دشنام داد.
پادشاه گفت: تو راست می گويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات داد بهتر ز راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
«گلستان سعدی»
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
نشر دهید
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیدن عبارت دوستت دارم :
♥️ برای یک مرد...
او را برای مصاف با سخت ترین های زندگی زره پوش می کند، توان میگیرد، برای آنکه بیشتر بکوشد، مرد احساس می کند حتی قدش بلند تر شده است، چون به مرد بودنش افتخار میکند
♥️ برای یک زن ...
آنچنان انرژی و توان مضاعفی برایش ایجاد می کند که آمادگی این را می یابد که لحظه ای پس از شنیدن این جمله یک خانه تکانی مفصل به راه بیاندازد،
و همه جای زندگی را با عشق از نو بیاراید
♥️ برای فرزند...
خصوصا وقتی روی دوزانو می نشینی و خودت را هم قد فرزندت می کنی و چشم در چشمش می گویی خیالت راحت من هستم،
یادت باشد آن شب فرزندت دیرتر ولی آرامتر میخوابد...
عبارت دوستت دارم را جدی بگیریم
این عبارت غوغا به پا می کند
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
#داستان📚
⚜ از این ستون به اون ستون فرجه ⚜
مردی گناهکار در آستانهی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید .
به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم .
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست .
با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟
ولی کسی را یارای ضمانت نبود .
مرد گناهکار با خواری و زاری گفت : ای مردم شما میدانید كه من در این شهر بیگانهام و آشنایی ندارم.
یک نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم .
ناگه یکی از میان مردمان گفت : من ضامن میشوم . اگر نیامد به جای او مرا بكشید .
فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت.
ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت . روز موعود رسید و محكوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد:
مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید . گفتند: چرا ؟
گفت: از این ستون به آن ستون فرج است . پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند
که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.
محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
فرماندار با دیدن این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید
و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از
مرگ رهایی یافت .
از آن پس به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید وناامید شود میگویند : از این ستون به آن ستون فرج است .یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود .
✍کانال داستان و پند
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
📚 داستانی واقعی و خنده دار از قدیمیان
یکی از گذشتگان تعریف می کند که روزی به همسرم گفتم که برای شب مهمان دارم و باید تا شب که از سر کارم برمی گردم همه چیز را آماده و مرتب کرده باشی و غذا درست کرده باشی شرمنده مهمانها نشویم .
همسرم گفت : چشم
ومن سرکارم در مزرعه رفتم و تا مغرب سخت کار کردم و به طرف خانه به راه افتادم ....اما چشمم در آن تاریکی مغرب که باید همه چیز آماده می بود به همسرم افتاد گوشه ای خوابیده بود ...
من هم خسته و درمانده که این حالت را دیدم از حرص و ناراحتی تا توانستم با عصا کتکش زدم !
به تمام قوت ضرباتم را وارد می کردم ، ناگهان متوجه شدم که صدای همسرم نیست و اصلا خانه خودم نیست خانه همسایه است !!!
از شدت خجالتی و شرمندگی بیرون زدم و به سرعت به خانه خودم رفتم ،با چهره ای سرخ شده و پرآشوبم وقتی وارد خانه شدم دیدم همسرم همه چیز را آماده کرده و مهمانها منتظر من هستند ، به کسی از احوال خود چیزی نگفتم و نشستم ، و در دل هر آن منتظر بودم مرد همسایه بیاید و شکایت کند ....
آن شب گذشت و کسی نیامد ....
بعد از سه روز که از آن ماجرا گذشت و باز کسی نیامد و من دیگر طاقت نیاوردم و به بازار رفتم و تکه ای طلا گرفتم و به منزل همسایه رفتم و به مرد آن زن گفتم :
بخدا خیلی شرمنده ام این طلای ناقابل را آورده ام بلکه مرا به خاطر آزاری که به او رسانده ام ببخشد، خسته بودم و متوجه نشدم که خانه خودم نیست و چنین شد ...
مرد خنده ای کرد و گفت :
به خدا قسم که من الان این را از تو میشنوم همسرم چیزی به من نگفته است ، اما این سه روز چیزی که برایم خیلی عجیب بود تغییر حالت همسرم بود که هر بار که به منزل آمدم منزل تمیز و مرتب شده است و همه چیز آماده است !!!
ای کاش هر هفته یکبار می آمدی و این اشتباه را تکرار می کردی !😂
❖
مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚☘
یکی از جمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
الهی آمین...
#صبحانتظار
#صبـح_مهدوی
#جمعههای_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
☘☘☘💚💚💚
معلمی گفت : توانا بود هرکه.؟!
دانش اموزی ادامه داد :
"توانا بود هرکه دارا بود
ز ثروت دل پیر برنا بود
تهی دست به جایی نخواهد رسید
اگر چه شب و روز کوشا بود
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌱
#یادبگیریم
📌حــرف اضـافه نـزنیم !!🚫
خـيلی وقـت ها ديگران می توانند خـوب و صميمی زندگی کنند اگر ما حرف اضافه نزنيم.
سه سال از زندگي زوج جوان ميگذرد عمه ميگويد:
چطور قابلمه هايت اينقدر زود خش برداشته ؟!
شوهر بعدا زنش را توبيخ می کند که چرا مادرت برایت جهيزيه جنس خوب نخريده ؟! يکی به شوهر می گويد:
چطور اينهمه مدت با اخلاق تند همسرت ساخته ای ؟!
شوهر پس از شنيدن اين سوال زنش را تحمل نمی کند و کارش با او به دعوا و مرافعه می کشد.
به زن می گويندچقدر شوهرت شب ها دير به خانه می آيد ؟!
زن پاپيچ شوهر می شود و شکاکانه می پرسد اين وقت شب کجا بودي؟! و اين شکاکيت کاذب همچون پتکی اعصاب و روان خانواده را له می کند.
بياييد اينقدر از هم سوال نپرسيم , حرف اضافه نزنيم , توصيه های شخصی نکنيم
نپرسيم همسرت کو؟
چرا تنها آمده ايی؟
اين مانتو را چند سال قبل خريدی؟
شوهرت چقدر حقوق می گيرد؟
دستپخت همسرت خوب است يا نه؟
پدر زنت چند ميليون جهيزيه داد؟
خانه تان چند متر است؟
🌿حرف اضافه , زندگی ديگران را خراب می کند.پس حواسمان را جمع کنيم که کم ، درست و به موقع حرف بزنيم
واقعا خیلی چیزها به ما مربوط نیست.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
به کودک خود:
کمک به دیگران رانیاموز!
بلکه بیاموزکه سخاوت جزئی ازوجودانسان است
او را ازجهنم نترسان!
ذات او را پاک پرورش بده
وعده ی بهشت به او نده!!!
به او بیاموز خوب بودن لازمه ی انسانیته
اورا نترسان!
به اوشجاعته روبه روشدن بده
او را منع نکن!
به سوی زیباییها و خوبیها سوق بده
مغزش را محدودنکن با اندیشه هایت!!! به او اندیشیدن یاد بده
نگو انسان موجود برتراست!!
بیاموز که هر موجودی با هرشکل و شرایطی به اندازه ی انسان حق زندگی دارد
از ثروتمند و فقیربرایش نگو!
به او بیاموز ارزش انسانها به وجود درونیه هرکسی است
راحتی رابرایش فراهم نکن!!
به اوبیاموزسختیهاهم جزئی اززندگی اند
خدارابرایش ترسیم نکن!!!!!!
بگذاراو خودش خدايش را بشناسد
او رامحدود به قاعده وقانون نکن!
به اوبیاموزبهترین راکشف کند
او را از بدیها نترسان!
به او بیاموز خوبی ومهربانی را
کودکت را باشـکـوه پرورش بده
تــا در آیـنده باشـکـوه زندگی کند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk