هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
انبارمون پر شده از ظروف سرامیکی بدون کارتن👆❌
تعداد محدودی سرویس سرامیکی بعلت #خراب شدن #کارتن قیمت #؟؟؟تومان
🔴تعداد محدود
بزن رو لینک آدرسش اینجاست
جهت سفارش👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2976972857Cbd69c3ae45
مسیولیت ارسال تا درب منزل👌🌺🌺
✨✨✨✨
✨🌙⭐️
✨⭐️
✨
✨✨✨ #داستان_شب ✨✨✨
💎«دست نوازش»
روزى در يك دهكده كوچك، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اوّل خود خواست تا تصوير چيزى را كه نسبت به آن قدردان هستند، نقاشى كنند. او با خود فكر كرد كه اين بچههاى فقير حتماً تصاوير بوقلمون و يا ميز پُر از غذا را نقاشى خواهند كرد؛ ولى وقتى «داگلاس» نقاشى ساده كودكانه خود را تحويل داد، معلم شوكه شد!
او تصوير يك «دست» را كشيده بود، ولى اين دست چه كسى بود؟
بچههاى كلاس هم مانند معلم از اين نقاشى مبهم، تعجب كردند! يكى از بچهها گفت: من فكر مىكنم اين دست خداست كه به ما غذا مىرساند و يكى ديگر گفت: شايد اين دست كشاورزى است كه گندم مىكارد و بوقلمونها را پرورش مىدهد. هركس نظرى مىداد تا اينكه معلم، بالاى سر داگلاس رفت و از او پرسيد: اين دست چه كسى است، داگلاس؟
داگلاس در حالى كه خجالت مىكشيد، آهسته جواب داد: «خانم معلم، اين دست شماست.»
معلم به ياد آورد از وقتى كه داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانههاى مختلف نزد او مىآمد تا خانم معلم دست نوازشى بر سر او بكشد...
نکته: شما چطور؟! آيا تا به حال بر سر كودكى يتيم، دست نوازش كشيدهايد؟ بر سر فرزندان خود چطور؟
" اى پروردگارى كه حيات بخشيدهاى مرا، قلبى به من ببخش مالامال از قدرشناسى و عشق." ويليام شكسپير
📚 برگرفته از كتاب «تو، تویی؟!»
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
گونی برنجتو میندازی دور😱
اخه چرا😫
بیا من بهت یادبدم چه چیزایی درست کنی ارزون🤑ارزون🤑
درامدخونگی بدون هزینه انچنانی❣
باور نداری😳بیا تو👇
https://eitaa.com/joinchat/266272832Ca812c9dc84
https://eitaa.com/joinchat/266272832Ca812c9dc84
توصیه ❌ این تبلیغ رو از دست ندین 💯
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
** ✅مادر شوهرم دستشویی حمومش رو جوری تزیین کرده بود که انگار تازه عروسه
از دستشوییش بوی گل و گلاب میاد، بر خلاف دستشویی ما که جرات نداریم درشو باز کنیم😷😷
یواشکی عکس گرفتم گذاشتم 😱
https://eitaa.com/joinchat/266272832Ca812c9dc84
❌ خواهشن زود ببینید میخوام بردارم، الان جاریم میبینه گزارش میده
**
👱پسر:
عشقم یه عکس خوشگل از خودت واسم بفرست😍
👧دختر:
چشم🙈ولی تو محض احتیاط یه عکس از خواهرت واسم بفرست عشقم😁
شیطان سر پا ایستاده بود.👹
سیگارش را خاموش کرد
و کف مرتبی برای دختر زد👏
پسر بدون معطلی عکس اون یکی دوست دخترش رو واسه دختر فرستاد😳
شیطان مبهوت مانده بود از کار این 2 خلقت😯
دختر:وای مرسی عزیزم الان عکسمو واست ایمیل میکنم. و عکس دوست دختر برادرش را فرستاد.😅😅😅
پسرک خوشحال وقتی ایمیلشو باز کرد عکس خواهرشو دید😧😩
شیطان نگاهی به آسمان کرد و گفت:😒
خدایا روزگار بندگانت را ببین😕
میگن با هر دستی بدی با همونم میگیری...☝️ ناموس مردم رو به بازی نگیرین تا ناموس خودتون محفوظ باشه...👌
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از سابقه گسترده کرامت( امام مجتبی ع )
لاغری در ۲۰ دقیقه !!!!!!!!!!!
یه فرمول برای لاغر شدن خودت بیا ببین👇
http://eitaa.com/joinchat/2735603717Ca179ab5e3b
http://eitaa.com/joinchat/2735603717Ca179ab5e3b
⚠️راهی برای خلاصی از چربی شکم بدون رژیم پیچیده
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🔴یا این مطلب رو ببین یا منتظر چروک شدن پوست صورتت باش
برای مشاهده کلیک کنید👇👇
█████████████████
█████████████████
█████████████████
████████🟨██████⬛️
█████████████████
█████████████████
⚠️راز هایی ک خانوم ها باید درباره پوستشون بدونن
http://eitaa.com/joinchat/2735603717Ca179ab5e3b
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
🪷روز های اول نوشتنم رو قشنگ به یاد دارم
وقتی استادم گفت؛{یادت باشه با قلمت حال مردم رو بهتر کنی}
🪷چندین سال از اون حرف داره می گذره
و من هروقت که خواستم بنویسم این اومد گوشه ذهنم
🪷شروع کردم به کپشن نویسی با محوریت انگیزشی و تزریق حال خوب
🪷داستان نوشتم، کتاب دیوانه تنها یک داستان روانشناسی با محوریت انگیزه دادن بود.
🪷هر روز مطلب نوشتم و انتشار دادم
چون پیش خودم یک قانون داشتم؛
🪷حالا که توان نوشتن دارم درد مردم رو نشون خودشون ندم و از درد ننویسم، من بیام مثبت داستان ها رو براشون پررنگ کنم
🪷بازدید متن ها، انتشار هشتگ میون اینستاگرام و تلگرام
نشون میده که موفق بودم و خداروشکر می کنم
🪷ولی حالا حال من و مردمم عجیب خوب نیست
🪷دنیا، بخش منفی داستان را پررنگ کرده برای ما
🪷و در همین روز، که بنام نویسنده خورده،می خوام آرزو کنم
🪷که قلم هیچ نویسنده ای محدود نباشه
🪷که قلم تمام نویسنده ها حقایق رو بنویسه
🪷که قلم دوستان نویسنده همیشه موندگار باشه
🪷و امیدوارم که باز هم یک روزی با حال خوب بنویسیم و تزریق کنیم
🪷به امید فردا هایی روشن و بهتر
🪷به امید حال دل خوش برای تمام مردم و دوستان نویسنده
🪷روزتون مبارک نویسنده هایی که همیشه بی مهری دیدید
🪷روزتون مبارک خلق کننده های بخش دیده نشده این دنیا
✍️ #پیمان_چینی_ساز
📝 یک نوامبر مصادف با 1٠ آبان ماه روز نویسنده
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
شوهرم شیفته روابطمون شد
کلی سیاست زناشویی یادگرفتم😍
خیلی هم جذاب شدم👌
روابطم با فرزندم عااالی شده 👪
هر دومون عضو این کانال شدیم💑
شمام عضو بشید🏃🏻♂🏃🏻♀
http://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd
هر خانومی عضو این کانال شده دیگه نتونسته ازش دل بکنه😌👆🏼
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
زن باید دلبری بلد باشه دل آقا بالاسر خونشو ببره هواشو داشته باشه 😌🖖🏿
👌🏿 باید کاری کنه آقاییش بدون اون نفس نکشه💋 باید شوهرشو شیفته خودش کنه😌
میخوای شوهرتو دیونه خودت کنی بیا♥️👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd
https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd
آموزش رمز و رازهای زندگی مشترڪ 🙈💍
✨✨✨✨
✨🌙⭐️
✨⭐️
✨
✨✨✨ #داستان_شب ✨✨✨
مردی در نیمههای شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم به دست گرفت و شمع را روشن و برای خدا نامهای نوشت.
نوشت به نام خدا نامهای بخدا. ازفلانی. خدایا در بازار یک باب مغازه میخواهم یک باب خانه در بالا شهر و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا.
دوستش که این نامه را دید گفت: «دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی چگونه به خدا میخواهی برسانی؟» گفت: «خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است.» نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم نامهات را بردار!! نامه را رها کرد و برگشت.
صبح روز بعد ناصرالدینشاه به شکار میرفت که تندباد عظیمی برخاست طوری که بیابان را گرد و خاک گرفت و شاه در میان گرد و خاک گم شد. ملازمان شاه گفتند: «اعلیحضرت! برگردیم شکار امروز ممکن نیست. شاه هم برگشت.
چون به منزل رسید میان جلیقه خود کاغذی دید و باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است که باد آن را در آسمان رها و در لباس شاه فرود آورده بود. شاه نامه را خواند و اشک ریخت. گفت بروید این مرد را بیاورید.
رفتند کاتب نامه را آوردند. کاتب در حالی که از استرس میترسید، تبسم شاه را دید اندکی آرام شد. شاه پرسید: «این نامه توست؟» فقیر گفت: «بلی ولی من به شاه ننوشتهام به خدایم نوشتهام.» شاه گفت: «خدایت حکمتی داشته که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده تا تمام خواستههایت را به جای آورم.»
شاه وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد و هرچه در نامه بود بجا آورد. در پایان فقیر گفت: «شکر خدا.» شاه گفت: «من دادم شکر خدا میکنی؟» فقیر گفت: «اگر خدا نمیخواست تو یک دینار هم به کسی نمیدادی؛ اگر اهل بخششی به دیگرانی بده که نامه نداشتند »
داستان و 💟مطالب پند آموز
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات گسترده VIP
⭕ببین چی برات آوردم😍
⭕قشنگ ترین کار های نقره🤩
🔵زیباییش با روح و روانت بازی میکنه😍🤩 مطمئنم عاشقش میشی🥇
🔵پرداخت درب منزل 👌
🔵ارسال به تمام نقاط ایران زمین🚛
#کیفیت_را_گران_نخرید
#بهترین_تبلیغ_کیفیت_است
با سلیقه ها منتظرتونم👇
🌺https://eitaa.com/joinchat/1467154482C588e38460c🌺