eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
23.1هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
19هزار ویدیو
38 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سابقه گسترده سکه
جووووون بابا😍😍 نایس ترین کانال موکبانگو نداری؟😱⛔️ از اسمرفوداش نگم برااات..🥞🍳🍕 با هنرمندی😁 خل و چلاااااا😍😍😂😂🤦‍♀🤦‍♀ خانم خنده😂😂🤩🤩💃💃 اینستا رو آوردیم ایتا رایگان دانلود کن👇 https://eitaa.com/joinchat/567345243Cbb0fcc3cb5 https://eitaa.com/joinchat/567345243Cbb0fcc3cb5 بدو که عضویت محدوده🏃‍♀🏃‍♂🤪
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
هرکی وارد این خونه شده کل غمهاشو یادش رفته 😂 رو بارون بزن ببین چی میشه 🌧🌧🌧🌧 👇 اینجا کس、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、 ی افسرده نمیشه ❤️👇 ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、 ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ`、、``、ヽヽ` انقد میخندی😍 تا به آرامش برسی 👆 آرامشبخش ترین کانال ایتا💚❤️👆🌟☄
📚داستان آرایشگر کاخ فرعون مصر ؛ زنی که بوی خوش آن در آسمانها به مشام می رسد! آیا میدانی چرا تاریخ نام آرایشگر دختر فرعون را حفظ کرده و از آن یاد میکند؟ زیرا او کاری کرد که نامش جاویدان بماند … او که دارای همسر و سه فرزند بود در کاخ فرعون زندگی میکرد و مخفیانه و بدون اطلاع اطرافیان ایمان آورده بود… روزی از روزها در حالیکه موهای سر دختر فرعون را شانه میکرد و آرایش میکرد که ناگهان قیچی از دستش افتاد ، وقتیکه خواست آن را بردارد گفت : بسم الله دختر فرعون گفت: منظورت از گفتن این کلمه پدرم بود ؟ زن آرایشگر گفت : نه بلکه خدای من و شما و پدرت منظورم بود ... دختر فرعون با شنیدن بسم الله شتابان نزد پدرش رفت و او را از قضیه آگاه کرد، فرعون زن آرایشگر را صدا زد و خطاب به او گفت : خدای شما کیست ؟ زن آرایشگر گفت : پروردگار من و شما تنها الله است ! فرعون که خود را خدا و ارباب همه مردم میدانست از پاسخ آرایشگر دخترش بر آشفت و دستور داد تا دیک بزرگی را آماده و داخل آن را روغن مذاب بریزند! دستور داد سه تا فرزند او که یکی از آنان شیر خوار بود را احضار کردند ؛ ابتدا یکی از آنان را داخل دیگ انداختند ؛ در این حال فرعون خطاب به زن آرایشگر گفت : الآن خدای شما کیست؟ زن آرایشگر پاسخ داد: خدای من و خدای شما تنها الله است … فرزند دوم او را هم آوردند و داخل دیگ روغن جوشان انداختند! دو باره فرعون که از این کار لذت می برد و امیدوار بود که دیگر آرایشگر دخترش از عملکردش پشیمان شده و او را خدای خود بداند از او پرسید: خدای شما کیست؟ زن آرایشگر بدون مکث و تردید گفت : خدای من و خدای شما تنها الله است… فرعون که بابت ایمان آوردن یکی از کاخ نشینانش به موسی به شدت احساس شکست و سردرگمی میکرد و از طرفی هم نمی توانست این زن را از باورهای راسخش بازدارد دستور داد که فرزند شیرخوار آن زن را بیاورند ، هنگامیکه خواستند او را داخل دیگ روغن جوشان بیندازند از زن آرایشگر پرسید : خدای شما کیست ؟ زن آرایشگر مکثی کرد و اندکی ساکت ماند و قلب مهربانش برای فرزند شیر خوارش شروع به تپیدن کرد … خداوند متعال به آن فرزند شیرخوار دستور داد که حرف بزند ، پس زبانش باز شد و شروع کرد به سخن گفتن ؛ البته طوری که تنها مادرش صدای او را می شنید ؛ فرزند شیر خوار خطاب به مادرش گفت: مادرم نترس و بگو خدای من و خدای تو تنها الله است و بدان که تو بر حق هستی … پس از گوش دادن به سخنان دلگرم کننده فرزند شیر خوار زن آرایشگر در کمال صلابت در پاسخ فرعون گفت : خدای من و خدای شما تنها الله است و بس … پس فرزند شیرخوار را داخل دیگ روغن جوشان انداختند و بعد نگهبانان زن آرایشگر را هم با خود آوردند و او را هم داخل دیگ روغن جوشان انداختند ... او و سه فرزندش همگی درراه خداوند متعال جان دادند و شهید شدند … فرعون ستمگر که تا حدودی احساس راحتی میکرد دستور داد استخوانهای آن سه فرزند و مادر را در گودالی از آب بیندازند . پیامبر اکرم ـ صل الله علیه وسلم ـ میفرماید: «بینما أنا أعرج فی السماء شممت رائحه طیبه ما سمعت مثلها من قبل، فقلت: یا جبرئیل! ما هذه الرائحه؟ قال: هذه رائحه ماشطه بنت فرعون و أولادها الأربعه » « وقتی به آسمان بالا می رفتنم بوی خوشی به مشامم رسید که تا به حال چنین بویی به مشامم نخورده بود. گفتم: ای جبرئیل! این بو چیست؟ گفت: این بوی آرایشگر دختر فرعون و چهار فرزندش است » درود بر روان پاک تمام شهیدان راه حقیقت و توحید سعی کن خودت را جای آن زن آرایشگر قرار بدهی و همچنین تصور کنی که چه اتفاقی خواهد افتاد؟! 📚داستان های جالب وجذاب📚 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از گسترده چمران
. ❤️این مدل امشب فقط ۱۲۵۰۰۰❤️☝️ تولیدی بزرگ پوشاک آلکاپیدا پرداخت درب منزل شما سراسر ای ایران تلفن دفتر بازار تهران ۰۲۱۶۶۷۵۱۰۵۳ تلفن مدیریت ۰۹۱۲۷۷۷۰۷۶۶ عضویت در کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1180368950Cd0ba03b77a امکان تعویض تا ۱۰ روز برای دیدن مدلهای بیشتر وارد کانال ما شوید https://eitaa.com/joinchat/1180368950Cd0ba03b77a
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
😂 سوتی من برمیگرده به ماه اول نامزدیم🤪 نامزد من داداش دوقلو داره، یه شب که خونه مادرشوهرم دعوت بودم، شوهرم رفته بود خرید کنه☺️ یه ربع گذشت و من رفتم توی حیاط قدم بزنم که دیدم عه محسن(شوهرم) داره وضو میگیره کنار حوض رفتم پیشش و یکی زدم پس کلش🙈😬 و گفتم کِی برگشتی عشقم😍 یهو روشو برگردوند، سرخ شده بود😓 گفت زن داداش من مجتبی ام🤭 محسن هنوز نیومده😩 چشمتون روز بد نبینه اون لحظه من.... ادامشو بیا اینجا🤣👇 https://eitaa.com/joinchat/2050621461C0da5acaf3a
داستان فوق العاده جالب و خواندنی💕✨ سلیمان‌بن داوود از نادر پیامبرانی است که سال‌ها بر انسان‌ها، چهارپایان، مرغان و درندگان غالب و حاکم بود و زبان همه موجودات را می‌دانست که زبان از توصیف قدرت عظیم او قاصر است. درباره ثروت ایشان آورده‌اند که: فرشی داشت که جنیان آن را از حریر و طلا بافته بودند و هر زمان که می‌خواست به جایی برود روی آن فرش می‌نشست و هر جا و با هر سرعتی که می‌خواست، آن فرش وی را به مقصد می‌رساند. آنقدر قدرت داشت که حتی باد نیز تحت اختیار او بود و با باد سخن می‌گفت. میزی داشت از طلا که با یاقوت و جواهرات آراسته شده بود و سه هزار میز دیگر در اطراف او بودند (مخصوص علما، وزرا و بزرگان بنی‌ اسرائیل). سلیمان (ع) صد فرسخ لشکر داشت، 25 فرسخ از جنیان، 25 فرسخ از پرندگان، 25 فرسخ از انسان و 25 فرسخ از حیوانات چهارپا. جنیان گوهرهای درخشان برایشان می‌آوردند. در آشپزخانه‌های آن حضرت روزی 100 هزار گوسفند، 40 هزار گاو برای فقرا و مساکین و لشکریانش طبخ می‌شد ولی غذای خودش نان جو بود که آن را نیز با دست خود می‌پخت. روزی دستور داد که کسی وارد قصر من نشود و خود عصایش را به دست گرفت و به بالاترین جای قصر رفت در حالی که به عصایش تکیه داده بود به مملکت خویش نگاه کرده و شکرگذار خداوند بود. ناگاه نظرش به جوانی خوش چهره و پاکیزه افتاد که از گوشه قصرش پیدا شد، فرمود: چه کسی به تو اجازه ورود به قصر را داده است، گفت: پروردگار تو، فرمود:‌ تو کیستی، گفت: عزرائیل، فرمود: برای چه کاری آمدید، گفت: برای قبض روح تو. سلیمان (ع) چون هیچ وابستگی به دنیا نداشت فرمود: به آنچه ماموری، انجام بده. عزرائیل جان ایشان را در همان حالت که به عصا تکیه داده بود قبض کرد، چند روزی گذشت مردم و اطرافیان او را می‌دیدند و گمان می‌کردند که زنده است. بعضی می‌گفتند چند روز غذا نخورده و نیاشامیده، پس او پروردگار ماست. عده‌ای می‌گفتند او جادوگر است و در دید ما سحر کرده که ما گمان کنیم ایستاده است. گروهی گفتند او پیامبر خداست و … و خلاصه خداوند موریانه‌هایی را فرستاد که میان عصای او را بخورند تا عصا بشکند، وقتی عصا شکست و او به زمین افتاد به داخل قصر رفتند و متوجه شدند که چند روز است از دنیا رحلت کرده است. نکته مهم داستان این است که سلیمان (ع) با این همه ثروت فریب دنیا را نخورد و دنیا را در مسیر آخرت خرج کرد اما با این حال آخرین پیامبری است که در فردای قیامت به بهشت می‌رود زیرا خاصیت دنیا در این است که در حرام آن عقاب و در حلال آن حساب است. حسابرسی طولانی اموال سلیمان سبب می‌شود که او به عنوان آخرین پیامبر و فرستاده خدا قدم به بهشت گذارد. پس از این داستان درس می‌گیریم که نه تنها دنیا به خودی خود مذموم نیست بلکه دنیادوستی و استفاده صحیح از مخلوقات هم مذموم نیست. استفاده غیرشرعی و وابستگی و یا پرستش دنیا مورد مذمت واقع شده که از آن به دنیای ملعون و یا مظلوم تعبیر می‌شود. 📒داستان های جالب وجذاب📒 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌟زنی حامله نمی شد، شوهرش با او شرط کرد که اگر تا سال آینده بچه ای برای من به دنیا نیاوری طلاقت می دهم، زن نیز بسیار ناراحت شد و گفتار شوهر را به مادرش گفت؛ مادر گفت «غصه نخور خدا کریمه، روزی مرد تصمیم گرفت به مسافرت بازرگانی برود و به زن گفت تا مدتی طولانی برنمی گردد دختر، مادرش را از تصمیم شوهر مطلع کرد مادر به دخترش گفت : روزی که شوهرت عازم سفر شد، به او بگو که حامله ای، بقیه اش با من … اعلام خبر بارداری به شوهر دختر به گفته مادرش عمل کرد و در موقع حرکت شوهر خبر حاملگی اش را به او داد، مرد بسیار خوشحال شد و به او سفارش کرد که مواظب خودش و بچه اش باشد مادر دختر هر روز چیز جدیدی به دخترش می آموخت؛ مثلاً می گفت : مانند زنان حامله بگو ویار دارم، روی شکمت پارچه ببند تا روز به روز بزرگ تر جلوه کند و همه خیال کنند تو حامله ای🤰 دختر نصایح مادر را به کار می گرفت و طوری وانمود می کرد که همه حاملگی اش را باور کردند🤰 پس ار 9 ماه، مادر دختر، آدمکی از خمیر درست کرد و در کاچو قرار داد و دخترش را در رختخواب زایمان بخواباند و به اقوام و خویشان زایمان دخترش را اطلاع داد🤱 مادر مشغول کار شد، اما دختر با اضطراب و دلهره به مادر می گفت : مادر، بچه خمیره، مادر می گفت: غصه نخور خدات کریمه، 😉اتفاقا در این لحظه سگی به منزل وارد شد و از فرصت استفاده کرده و خمیر را برداشت و برد😨 دختر از داخل اتاق فریاد می زد، مادر، سگ بچه را برد، مادر می گفت : غصه نخور خدا کریمه، مادر نزد دخترش آمد و گفت : داد بزن و گریه کن و بگو بچه را سگ برد 🐶و من هم توی کوچه می دوم و همین حرف ها را با صدای بلند به مردم می رسانم. دختر باز هم به حرف مادرش گوش داد. دختر در منزل و مادر دختر در کوچه داد و فریاد راه انداخته بودند و مردم را به کمک می طلبیدند، مردم همراه با زن جهت پیدا کردن بچه در کوچه می دویدند از قضا به کوچه ای رسیدند که خرابه ای در انتهای آن قرار داشت و از درون آن صدای گریه نوزادی به گوش می رسید👶 مردم به آن جا هجوم بردند و نوزادی را مشاهده کردند و به تصور این که همان بچه است، آن را برداشتند مادر دختر، بچه را در بغل گرفت و شتابان به منزل برد و به دخترش گفت : غصه نخور بچه خمیره ! دیدی خدا کریمه ؟😄 سپس بچه را شست و لباس پوشاند و در رختخواب خواباند و همه مردم حتی شوهر زن که از سفر برگشت فکر کردند این بچه متعلق به همین زن می باشد😍 🕊کاربرد این ضرب المثل💚 جمله بچه خمیره، خدات کریمه ! به عنوان ضرب المثل گفته می شود زمانی 👈که شخص در بحران مشکلات قرار می گیرد و برای حل آن ها راه چاره ای نمی بیند به عنوان تسلا و دلداری به او می گویند غصه نخور خدات کریمه، مگر قصه بچه خمیره خدات کریمه را فراموش کرده ای ؟🍁 📒داستان های جالب وجذاب📒 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚 کاروانی دردل شبی تاریک که چشم چشم را نمی دید به بیابانی رسیده و بنا شد تا روشن شدن هوا در آنجا توقف کند. قافله سالارِ با تجربه که با راه و جزئیات آن آشنایی کامل داشت مرتباً به مسافران تاکید میکرد که زمین این بیابان پوشیده از گیاهانی است که بوی خوشی دارند از طرفی این بیابان پُراز سنگهای ریز و درشت نیز میباشد تا جاییکه در توان دارید از سنگها جمع آوری نموده اما مبادا از گیاهان جمع آوری کنید چرا که به زودی با فواید سنگها و مضرات گیاهان آشنا خواهید شد! مدت اقامت ما کوتاه و غیر قابل برگشت خواهد بود لذا تا میتوانید از فرصت استفاده نمایید. در این بین گروهی به سفارش قافله سالار عمل نموده و با پرهیز از جمع آوری گیاهان خوشبو شروع به گِردآوری سنگهای کوچک و بزرگ نمودند اما در مقابل، عده ای هم با این توجیه که حمل سنگها مشکل بوده از برداشتن سنگ خودداری و در عوض به کندن گیاهان خوشبو مشغول شدند. پس از گذشت ساعتی طوفانی شدید وزیدن گرفت. قافله سالار برای رسیدن به اولین کاروانسرا ناچار به حرکت کاروان گردید و در اواخر شب مجبور شد کاروان را از روی پلی طولانی که بر روی رودخانه ای خروشان ساخته شده بود شد عبور دهد. دقایقی بعد از عبور آخرین نفر ، از شدت طوفان پل بزرگ در هم شکسته و فرو ریخت. با عبور کاروان از پل به تدریج از تاریکی هوا کاسته شده و دیوارهای کاروانسرا نیز از دور نمایان می گشت. آنچه در این میان عجیب می نمود صدای همهمه و ناله کاروانیان بود که با روشن شدن تدریجی هوا بلند و بلندتر می شد! و اما با ورود کاروان به کاروانسرا و روشن شدن کامل هوا فریاد مسافران به اوج خود رسید. قضیه از این قرار بود که با روشن شدن هوا معلوم شد سنگهایی که قافله سالار به جمع آوری آن توصیه نموده بود جواهرهای ارزشمندی بوده است علت ناله و حسرت افرادیکه از آن سنگها برنداشته بودند مشخص بود اما از دلیل حسرت کاروانیانی که به همراه خود سنگ داشتند که سوال شد در پاسخ گفتند افسوس میخوریم که چرا به برداشتن همین مقدار از این جواهرات بسنده نمودیم! دلیل دیگر ناراحتی و حسرت بسیاری از مسافران کاروان این بود که متوجه شده بودند گیاهان خوشبویی که به همراه دارند نوعی گیاهی سمی بوده که به محض برخورد با دستشان آنان را مسموم نموده است! در واقع تمام کاروانیان از افسوس اینکه چرا به توصیه های قافله سالار عمل ننموده یا بطور کامل آن سفارشات را عملی نساخته بودند فریاد واحَسرتا سر داده بودند! آری عزیزان حکایت این داستان حکایت دنیا و آخرت ماست! دنیا به منزله آن بیابان تاریک ، قافله سالار به منزله بزرگان دین ، سنگها در حکم واجبات و کارهای نیک ، گیاهان خوشبو به مَثابه گناهان ، پل غیر قابل برگشت به منزله مرگ و روشنایی روز به منزله دنیای پس از مرگ می باشد! طبق آیات مبارکه قرآن یکی از اسامی روز قیامت، یوم الحسره ( یعنی روز اندوه ، افسوس و پشیمانی) می باشد. تا فرصت داریم از غنیمتهای دنیا که همان واجبات و کارهای خوب میباشد بهره مند شده و فریب ظاهر جذاب گناهان را نخوریم که پشیمانی سودی نخواهد داشت👌 📒داستان های جالب وجذاب📒 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚 جوانی، به خواستگاری دختری رفت و در اثنای دیدار شرعی، دختر از جوان سوال کرد: چقدر از قرآن کريم را حفظ کردی؟ جوان جواب داد: چندان زیاد حفظ نکردم؛ و لكن شوق و علاقه دارم که‌ يک بنده‌ی نیک و صالح باشم‌. بعدأ جوان از دختر پرسید: تو چقدر قرآن کريم را حفظ کردی؟ دختر گفت: ﺟﺰﺀ ﻋﻢ را حفظ کردم. از اینکه دختر فهمید، جوان واقعا صادق است؛ به ازدواج با آن موافقت کرد و بعد از عقد ازدواج، از جوان خواست که طبق وعده به حفظ قرآن کریم شروع کند. جوان گفت: اشکالی ندارد؛ به کمک هم، حفظ می کنیم. بناءً از سوره‌ی مريم حفظ را شروع کردند و به همین ترتیب، سوره های قرآن کريم را یکی پی دیگر حفظ کردند؛ تا اینکه بعد از گذشت مدتی، تمام قرآن کریم را حفظ نموده، از امتحان استاد، موفق بدر آمدند و شهادت نامه‌ و سلسله‌ی اجازه در حفظ را، هردو حاصل کردند. اما جالب این است که در یکی از روزها زمانی که جوان به زیارت پدر خانم‌ اش رفت و برای آن مژده داده گفت: الحمدلله دختر تان قرآن کریم را حفظ کرد. پدر از شنیدن سخنان شوهر دخترش متعجب شده، به اتاق خود داخل شد و شهادت نامه و تقدیر نامه های زیادی دخترش در حفظ قرآن کريم را با خود آورده پيشروي دامادش گذاشت. داماد از دیدن آنها حیران و شگفت زده شد و دانست که خانم اش قبل از ازدواج اش حافظه قرآن کريم بوده؛ و لکن بخاطر تشويق شوهرش، برای وی نگفته است تا با هم یکجا حفظ کنند.😍 الله متعال به هر مرد مومن همسر خدا دوست و صالحه نصیب فرماید آرامش زندگی در تقوا است .ـ♥ 📔داستان های جالب وجذاب📔 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
👈۶۰ ثانیه قبل از مرگ چه اتفاقاتی برای فرد می‌افتد؟ 🎥کلیپ تولد یک نوزاد در شکم یک بز! 🎥به دنیا آمدن نوزاد زنده از شکم مادری که سه ماه قبل مرده بود!! ❌قبری عجیب در عربستان که همه چیو پرت میده بیرون! 💧حقایق جالب آب زم زم تا با چشم خودت نبینی باورت نمیشه! 🎥نبش قبرایت الله قزوینی بعداز17سال که بدن هنوزسالمه! رفتن مارغول پیکر داخل یه قبرگنهکار 🎥گاوی که پس از سر بریدن دوباره زنده شد! سرت درد میکنه برا دیدن چیزای عجیب غریب؟اینجا معدنشه👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2222784535Cef7b39b27d
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
بزن روی اول‌ اسم خودت ببین چی میاد😍👇 🧡 آ 🧡 🧡ب🧡 🧡ث🧡 🧡ت🧡 🧡پ🧡 🧡خ✨ح✨✨ل✨چ✨ج🧡 🧡ذ✨ض✨ط✨ظ✨ع🧡 🧡ز✨ف✨ق✨ک✨ر🧡 🧡ج✨گ✨م✨ن🧡 🧡🧡ش🧡🧡 🧡🧡 هر کس آنلاینه 1 دقیقه بره اینجا رو ببینه🤩👆❤️ 💯👌
هدایت شده از  یا صاحب الزمان ادرکنی💚
💚☘ 💚 💚 🌷 🌷 💚 💚 ما توی زندگیمون خیلیا رو دوست داشتیم! خیلی بهشون فکر کردیم خیلی دلتنگشون شدیم خیلی براشون غصه خوردیم اما فقط زمانی میفهمیدن که بهشون می گفتیم! اینکه تو خودت همه چیزو میدونی لذت بخش ترین حس دنیاست! دوستت دارم و میدانم که میدانی...❤️ ☘☘☘💚💚💚