هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
اگه توهم آخرای سال دغدغه #خونه_تکونی داری
بیا تو این کانال برنامه و ترفندای خونه تکونی گذاشته 💃
🌀موادشوینده سالم یادت میده بسازی 👇👇
✨لکه بری فرش ✨شستشوی پرده
✨چربی زدایی گازو هود
✨برق انداختن سینک
✨پاک کردن کابینت و سرامیک ها
✨صدها ایده نظم دهی کمدوکشوها
https://eitaa.com/joinchat/2845835395C6a63fb94a4
ترفنداشــو یادبگیری خونت همیشه برق میزنه😍😍😍😍😍
🌸🍃🌸🍃
#نیایش_شبانه
پروردگارا!
خواسته ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است كه...
گناهان گذشته ام را بیامرزى ،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،
و پدر و مادرم را كه دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاكها خفته اند، ببخشى .
... تنهایى شان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل كن،
و به نیكوكارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهكارشان مغفرت و رحمت عطا كن،
... تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قیامت درامان باشند،
به رحمتت در بهشت ساكنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار كن،
تا مشمول شادمانى گذشته وآینده شویم.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🚷❌حادثه ناگوار برای دخترم❌🚷
سال 87 بود. 18 سال داشت و با سرطان دست و پنجه نرم میکرد. دخترم رو میگویم. عزیزترین هدیه خداوند به من و همسرم، جلوی دیدگانمان داشت آب میشد.
حتی تصورش غمگین کننده است. تمام راهها را رفته بودیم. در نهایت نظر پزشکها این بود که برای مداوا باید به خارج از کشور اعزام بشود.
کشور آلمان رو باز به توصیه پزشک انتخاب کردیم و رایزنیهای اولیه هم انجام شد.
اما اتفاقی که افتادباور کردنی نبود ،یک روز.....
🔴 ادامه داستان واقعی👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a
🌸🍃🌸🍃
آورده اند که چون هدهد باز آمد و عذر خویش را گفت و از جریان قوم سبأ خبر آورد، سلیمان گفت: باید بنگریم تا این عذر که آورده ای راست است یا دروغ، اگر دروغ باشد تو را عذابی سخت کنم.
جبرییلِ امین از درگاه عزّت، پیام خداوند را آورد و فرمود:
ای سلیمان! مرغکِ ضعیف را تهدید میکنی که باش تا در کار تو بنگرم که راست میگویی یا دروغ؟! ای سلیمان! چرا از مرغی ضعیف، عذری ضعیف را قبول نمیکنی؟! به درخواست صدق، او را تهدید میکنی؟! چرا از ما معامله با بندگان را نمیآموزی ؟
یک کافر زمانی که در دریا بر روی کشتی است بادی میآید و آن کشتی در تلاطم امواج اُفتد، کافر از غرق شدن میترسد و بت خود را میاندازد و به زبان عذر، دروغ آرد. (در دل متوجه خدا میشود و به او متوسل میشود) و چون از دریا بیرون میآید و از غرق شدن خلاص میشود، دوباره بت پرستد و به کفر خویش باز میگردد!
من به دروغ وی ننگرم و آن عذر دروغ وی را میپذیرم و از غرق شدن نجاتش میدهم.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🔴 هر جا نا امید شدی و فکر کردی به ته خط رسیدی، حتما فقط ۱۵ دقیقه پست های این کانالو بخون،
مطالبش واقعا عالیههههه....
فقط👈 #مثبت_باش_معجزه_میشه👇
https://eitaa.com/joinchat/2967404754Cd55473eba5
#ظرفیت_محدوده👆👆👆👆
به شدددددت توصیه میشه👆
🌸🍃🌸🍃
شخصی اهل مسجد و نماز بود، نماز جماعتش ترک نمی شد، به قدری مقید بود که زودتر از دیگران به مسجد می آمد و در صف اول جماعت قرار می گرفت و آخرین نفری بود که از مسجد بیرون می رفت،
روشن است که چنین انسانی، باید فردی خدا ترس و متدین و متعهد باشد،
یکی از روزها اموری باعث شد که اندکی دیر به مسجد رسید،
دید در صف اول جماعت جا نیست مجبور شد در صف آخر قرار بگیرد،
ولی پیش خود خجالت می کشید و آثار شرمندگی از چهره اش پدیدار شد،
با خود می گفت چرا در صف آخر قرار گرفتم...
ناگهان به خود آمد که این چه فکر باطلی است که بر من چیره شده است؟
اگر خلوص باشد که روح عبادت است،صف اول و آخر ندارد،
به خود گفت:عجب!
معلوم می شود سی سال نماز تو آلوده به ریا بوده، وگرنه نمی بایست صف آخر، شائبه ای در دل تو ایجاد کند.
این فکر، نوری در قلبش به وجود آورد، که باید چاره جوئی کرد، و تا دیر نشده، غول ریا را از کشور تن بیرون نمود،
به سوی خدا پناه برد، و از شر شیطان به پناه الهی رفت، با صبر و حوصله، توبه حقیقی کرد و خود را اصلاح نمود،
و تصمیم گرفت که تمام نمازهای سی ساله اش را قضا کند،
زیرا دریافت که در صف اول بوده، و در آنها شائبه ریا وجود داشته، آری از خواب غفلت بیدار گشت و با همتی قوی روح و روان خود را با آب توبه حقیقی شستشو داد و نمازهای سی ساله اش را قضا نمود
#هزارويك_داستان
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#بهاي_عشق
آسیه (زن فرعون) همسایگی حق تعالی را طلب کرد و قربت وی را خواستار شد و گفت:
رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنه؛ خداوندا! در همسایگی تو حجره ای می خواهم که در کوی دوست، حجره نیکوست.
آری، نیکوست ولکن بهای آن بس گران است و اگر هر چیزی را به طلا فروشند، این را به جان و دل فروشند.
آسیه گفت: باکی نیست، اگر بهایش به جای یک جان هزار جان باشد، دریغ نیست.
پس آسیه را چهار میخ کردند و در چشم وی میخ آهنین فرو نمودند. او در این حال می خندید و شادمانی می کرد
#كشف_الاسرار_ص٦٣
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
♦️#مژده ♦️#مژده
🔰شرایط دریافت وام ۲۰۰ میلیونی بصورت آنلاین و بدون ضامن 😱🤩👇👇
https://eitaa.com/joinchat/695533899Cd31b2ccead
تا دیر نشده رو لینک بالا کلیک کن و از این فرصت ویژه استفاده کن👆👆
🌸🍃🌸🍃
آیت الله بهجت(ره) :
در تهران استاد روحانی ای بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی از یکی از طلّاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود. روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّاالْبَلاغُ الْمُبینُ؛ سوره نور، آیه 54، و سوره عنکبوت، آیه 18.
🔘آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
💠 لاغری و کاهش وزن با توصیه های امام رضا علیه السلام ❤️
🌀 جدیدا راه های زیادی برا لاغری مطرح میشه، راه هایی که یا تاثیر ندارن و یا باعث ضررو زیان های زیادی برای بدن میشن
🌀 اما سال هاپیش آقای عزیزمون امام رضا علیه السلام راهکارهایی کاربردی و برا کاهش فرمودن 😍#عید_نزدیک از قطار حرکت به سمت کاهش وزنِ سالم جا نمونی عزیز ❤️👇
طب الزهرا(س)
http://eitaa.com/joinchat/359268352C1de9c869fe
🍏 نسخه رایگان و کاربردی کاهش وزن🍏
🌸🍃🌸🍃
بزرگی میگفت؛
زنده بودن حرکتی است افقی، از گهواره تا گور.
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی، از فرش تا عرش.
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست ...
ماموریت ما در زندگی " بی مشکل زیستن " نیست،
" با انگیزه زیستن " است ...
" سلطان دلها " باش، اما دل نشکن ...
پله بساز، اما از کسی بالا نرو ...
دورت را شلوغ کن، اما در شلوغی ها خودت را گم نکن ...
" طلا " باش، اما خاکی
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk