eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.7هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
19.5هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🌷داستان آموزنده🌷 💎زغال‌های خاموش را کنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شود چون همنشينی اثر دارد، ما هم مثل همان زغال‌های خاموشيم اگر کنار افرادی بنشينيم که روشنند و گرما و حرارتی دارند، به تبع آن‌ها نور، حرارت و گرما پيدا مي‌کنيم. پس آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی و حال خوب ببخشد! ✎Join∞🌹∞↷ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk .
🔥 حملههههه کنید😻🏃🏻‍♀👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2215182397C34469e4cdf https://eitaa.com/joinchat/2215182397C34469e4cdf 💦رنگ چشمتو عسلی کن🙂😵☝️🏻
‌📚 کوتاه 🌱مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟ 🌱مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟ پسر گفت: من شتری ندیدم! 🌱مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد. 🌱قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟ پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است. 🌱قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی ✎Join∞🌹∞↷ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk .
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
‌‼️ ✅اینجا جوریه که 🤔 میتونی برای همه دوست و آشناهات 🍚 برنج اعلا بخری و با کمترین قیمت 😁 👇 https://eitaa.com/joinchat/2863267952C3379adcd1f
‌📚 کوتاه 🌱مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟ 🌱مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟ پسر گفت: من شتری ندیدم! 🌱مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد. 🌱قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟ پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است. 🌱قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی ✎Join∞🌹∞↷ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk .
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
ست چایخوری و استند فقط ؟؟تومن 😳😳 شعبه ی ؟؟تومنی😳😳 ✨ عرضه مستقیم لوازم خونگی 🎉 قابلمه بدون کارتن 😐 🛑 جهت سفارش👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/866844716Cbb5723aa7a مسیولیت ارسال تا درب منزل👌🌺🌺
🌹 کوتاه🌹 🕊 ... 🍃✍پسربچه اي پرنده زيبايي داشت. او به آن پرنده بسيار دلبسته بود. حتي شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد. 🍃✍اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگي او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند. 🍃✍هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را تهديد مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با التماس مي گفت: نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد. 🍃✍هر كاري گفتيد انجام مي دهم. تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مياد، برادرش گفت: الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم، كه پسرك آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم. كه با آزادي او خودم هم آزاد شدم. 🖌اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده اي است كه به آن دلبسته ايم. پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه شيطان و نفس، هر كسي را به چيزي بسته اند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهي نفس خودمان از ما بيگاري كشيده و ما را رها نكنند. 🖋پرنده ات را آزاد کن.... ✎Join∞🌹∞↷ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk .
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
واسه عیدت هنوز هیچی خرید نکردی؟❌ یه کانال پیدا کردم،از خونگی گرفته تا بیرونی همه چی میاره مزون دارن وبیشتر کارهای بیرونی رو خودشون میدوزن 😍 لباس خونگی هاشونم مارکh&m واسه همین کاراشون باکیفیت 💯وقیمت مناسب 🤗 زود بیا تا تموم نشده 👇 https://eitaa.com/joinchat/1992032566Cad0afa1702
🎀🎀 که عاشق آرایش و زیبایی برای بیرون رفتن هستند حتما بخونند جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت: - ببخشید آقا! من میتونم یکم به خانم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ که اصلاً توقع چنین حرفی رو نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پرید و میان بازار و جمعیت، یقۀ جوان رو گرفت و عصبانی، که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد: - مردیکۀ مگه خودت ناموس …؟ خجالت نمیکشی؟؟ اما جوان، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی بشه و واکنشی نشون بده، همان طور مودبانه #و متین ادامه داد.. - خیلی عذر میخوام؛ فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین! دیدم همۀ تو دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما بگیرم، که نامردی نکرده باشم…!😔 حالا هم یقه مو ول کنین! از خیرش گذشتم!! خشکش زد… همانطور که یقۀ را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد… که میگن مردان باغیرت زنان با حجاب دارند....🌱 ✎Join∞🌹∞↷ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk .
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
آیا میدانید!؟👇 ⁉️قویترین داروی زنان کدام گیاه است؟ ⁉️چرا فرزند زنانِ بارداری که ازشکمشان خجالت میکشند بیشتر دختر است؟! ⁉️چرا دیر وقت نباید بچه ها را حمام برد؟! ⁉️چرا نباید بیشتر از ۲ سال به کودک شیر داد!؟ جوابهای شگفت انگیز سوالهای شما😳😁👇 https://eitaa.com/joinchat/1417281725C4792b6a454
💠 آموزنده💠 👈صدقه از مال کم نمیکند ‼️ مردی گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آنرا برای روز عید قربانی کند.گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. مردشروع کرد بدنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر میماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامیکه گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد ، ناگهان همسایه شان ابومحمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند ! او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده . مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت: خدا قبول میکند ای خواهرم مرا بخاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش بعد مرد رو به قبله کرد و گفت: خدایا ازم قبول کن روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پرازگوسفند دید که ایستاده ، گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت: بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم مرد گوسفند را برد وسوارماشین کرد برگشت تا قیمتش را حساب کند فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد پس این نصیب توست ... ✨صدقه را بنگر که چه چیزیست !!صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است! ✎Join∞🌹∞↷ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk .