eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.8هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
19.4هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
عجیب و پر ابهام🥶
❤️داستان ارسالی از اعضای کانال داستان و پند ✨💙✨💙💫💙✨💙💫 💙💫💙✨ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌
❤️داستان ارسالی از اعضای کانال داستان و پند ✨💙✨💙💫💙✨💙💫 💙💫💙✨ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 💙✨ 💫 و عبرت آموز بنام عروسی داداشم بود با اصرار زیاد ب شهاب برگشتیم ایران ولی این سری 6،7ماهی خونه پدرم موندگار شدم انگار امید و انگیزه ای برای برگشتن نداشتم.😔شهابم راضی نمیشد ک کلا برگردیم ب ایران.. شوهرم دیگ سراغمو نمیگرفت،خیلی از هم دورشده بودیم و زندگیمون روز ب روز سرد و بی روحتر میشد. ی روز گوشیم زنگ خورد دیدم ی مرد پشت خط بود سراغ کسیو میگرفت ک گفتم اشتباه گرفتین بعد مدتی دوباره زنگ میزد، پیامک میداد ک تنهام و در حد دوست نیاز ب هم صحبت دارم جوابشو نمیدادم ولی اون هرروز پیامک میداد.با خودم گفتم در حد دوست ک مشکلی نیست.. همیشع باهم صحبت میکردیم،رابطمون صمیمی تر شد،خیلی مهربون بود،براش زندگیمو تعریف کرده بودم اونم ب من حق میداد و میگفت اگ بامن باشی بهت محبت میکنم و برات چیزی کم نمیذارم... خام حرفاش شدم😔 رضا بهم گفت که طلاق بگیر،بچتم بده ب شوهرت.باهم ازدواج میکنیم و زندگی عالی میسازیم... بعد مدتی گوشیم زنگ خورد،شهاب بود دیگ زیاد جوابشو نمیدادم،اونروز جواب دادم،باهام حرف زد ک برگرد سر زندگیت،بهت حق میدم منم کوتاهی کردم ولی درستش میکنیم.. اما من دیگ شهابو دوست نداشتم و از طرفی رضا اصرار ب طلاقم داشت و وسوسم میکرد ک زودتر خلاص شم... تصمیم گرفتمو از شهاب جدا شدم،پسرم تا اون موقع پیشم بود ولی رضا میگفت باید پسرتم بدی ب پدرش پسرمو هم شهاب برد... خیلی ناراحت بودم ولی رضا با حرفاش دلداریم میداد و میگفت میام جلو خودم و ازدواج میکنیم. صیغه کردیم تا مدتی ک شرایط فراهم شه و رضا بیاد خواستگاری بعد چندماه رضا جواب تلفنهامو نمیداد،همش بهونه میاورد،ب دلایل مختلف ازم پول میگرفت.. ادامه دارد... 📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند. ✨ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 💙✨💙💫💙
💎تار مو مرد عصبانی سرشو با دو دستش گرفته و لب پنجره ایستاده و در حال کشیدن نفس های عمیقه تا آرام بشه تا از اعصبانیتش کاسته بشه و زیر لب به زنش فحش میده ... دخترش میاد تا باباش رو آروم کنه میگه : بابا اینقدر ناراحت نباش ، حالا درسته مامان به خاطر اون تار موی بلند زنانه ! که روی کت شما پیدا کرده این جنجال رو به پا کرده !!! و رفته تو اتاقش میگه طلاقشو می گیره و بیرون نمیاد اما من راه چاره اش رو میدونم چیه ! در ضمن مگه نشنیدن که حکیم ارد بزرگ میگه : هیچگاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . و ادامه میده : من نمیدونم این مامانا که وسایل خودشون رو یه جایی میزارن, بعد خودشونم یادشون میره کجاس ... چه جوریه که تو پیدا کردن وسایلی که ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قایم می کنیم تبحر خاصی دارن ... پدر میگه : بسه اینقدر پرحرفی نکن ! بگو چطور از این مصیبت خلاص شم !!! دختر میگه : این هم مانتوی مامان باباش میگه : که چی ؟! دختر هم میگه : این موی کوتاه ، لابد مردانه روی مانتوی مامان چکار می کنه ؟ مرد با عصبانیت پالتو رو بر میداره و میاد پشت در اتاق خانومش و داد میزنه : این تار موی مردانه روی لباس تو چکار می کنه زنننننننننننننننن ... بخدا طلاقت میدم ......... و خانومش وقتی اینو می شنوه ... می زنه بیرون و با گریه می گه من نمی دونم به خدا ............... صدای خنده دخترشون از تو آشپزخونه اونا رو متعجب می کنه وقتی میان سراغ دختر تازه می فهمن چه کلاهی سرشون رفته ! هر دو مو موی سر دختر چموششون بوده که یکی رو کامل روی لباس بابا گذاشته و یکی رو هم با قیچی کوتاه کرده و رو لباس مامان گذاشته ... دختره با همون حالت خنده به مامان و بابا میگه : وقتی شما سر یه تار مو ، می خواهین از هم طلاق بگیرین چرا به من میگین زودتر عروس شو.... 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk •••✾~🍃🌸🍃~✾•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام مهربانان 🌾آخرین یکشنبه زیبای 🌷تابستان ۱۴۰۱ شاد و بینظیر 🌾ان شاءالله امروز 🌷بهترین روز 🌾زندگیتون باشه 🌷پرازخیر و برکت 🌾سرشار از شادی و آرامش 🌷لبریز از موفقیت و لبخند 🌾الهی زندگیتون پراز خوش خبری 🌷و دلتون پراز شادی باشه 🌾روزتون زیبـا و در پنـاه خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😱 در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانیه ای بود که هر وقت بچه ای از طریق نامشروع متولد می کرد، او را به تنوری می انداخت و می سوزاند! تا اینکه اجل آن زن رسید و او مرد، اقربا و خویشان او، زن را غسل و کفن کردند و برایش نماز خواندند و به خاکش سپردند.! ولی یک وقت متوجه شدند که زمین جنازه این زن بدکاره را قبول نکرده و پس از دفن قبر شکاف برداشت! آن عده که در جریان دفن این زن بدکاره شرکت داشتند، گمان کردند که شاید اشکال از زمین و خاک باشد، و بنابراین جنازه را بردند و در جای دیگر دفن کردند ولی دوباره صحنه ی قبل تکرار شد، یعنی زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد! مادرش متعجب شد و به محضر حضرت امام صادق علیه السلام آمد و گفت: ای فرزند پیغمبر به فریادم برسید و جریان را برای حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجی به ایشان گردید. حضرت امام صادق علیه السلام وقتی این قضیه را از زبان مادرش شنیدند و متوجه شدند که کار آن زن زنا کردن و سوزاندن بچه های حرامزاده بوده است، فرمودند: هیچ مخلوقی حق ندارد که مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن در آتش، فقط بدست خالق است! حکایت های واقعی و تکان دهنده ای که بیش از هر مطلب و موضوعی باید به آن اهمیت داد و از عاقبت چنین خطاهایی هراس داشته باشیم . 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk •••✾~🍃🌸🍃~✾•••
🍒🍒🍒🥑🥑🥑🥑🍒🍒🍒🍒 🍒 👌 🍒🍃قافله ای بزرگ در صحرایی بی آب و علف در حرکت بود، هیچ آبی برای آشامیدن نداشتند و هیچ آبادی هم در اطراف دیده نمی شد. 🍒🍃از دور چاه آبی دیدند که بر سر چاه نه دولابی بود و نه دلوی برای بیرون کشیدن آب، سطلی پیدا کردند و با ریسمان داخل چاه فرستادند، سطل را کشیدند اما ریسمان پاره شد، سطل دیگری فرستادند و باز همان داستان، دیگر سطلی نداشتند که داخل چاه بفرستند، شخصی را به ریسمان بستند و به داخل چاه آب فرستادند اما باز ریسمان پاره شد و او نیز بیرون نیامد مرد عاقلی در قافله بود، او گفت: من داخل چاه می شوم. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 🍒🍃او را به ریسمان بستند و پایین فرستادند هنوز به ته چاه نرسیده بود که موجودی سیاه، بزرگ و بد شکلی ظاهر شد. مرد عاقل بسیار وحشت کرد اما در دل گفت: 🍒🍃اگر در این لحظه آرام نباشم و عقلم را به کار نگیرم حتما اسیر او و کشته خواهم شد، پس توکل کرد و جان خود را به خدا سپرد. موجود بد شکل گفت: التماس و تقلا نکن تو اسیر من هستی و هیچ راه نجاتی نداری، الا که جواب سوال مرا به درستی بدهی. مرد عاقل گفت: سوالت چیست؟ 🍒🍃🍃گفت: کجای این دنیا از همه جا بهتر است؟ 🍒🍃مرد عاقل در دل گفت: من اسیر این موجود هستم، اگر بگویم زیباترین مکان دنیا شهر بغداد است یا نام مکان دیگری را به زبان برانم مانند این است که: این چاه تاریک و نمور و سرد را که محل زندگی این موجود وحشتناک است به تمسخر گرفته باشم و جانم را از دست خواهم داد. 🍒🍃پس گفت: " بهترین مکان دنیا جایی است که در آن آدمی مونس و همدمی داشته باشد حال در زیر زمین باشد یا در سوراخ تنگ یک موش! " آن موجود وحشتناک از این پاسخ بسیار خرسند شد و احسنت احسنت کنان گفت: تنها تو را آدمی زاده دیدم! 🍒🍃تو را آزاد می کنم و به برکت این پاسخی که گفتی دیگر خونی نخواهم ریخت ، همه مردان عالم را به خاطر تو و این سخن محبت آمیزت می بخشم، آب را در چاه رها کرد و همه اهل قافله را سیراب. ❣آنكس كه عاشقانه كلامي را در سخت ترين زمان جاري ميكند؛بي شك قلب او خانه پروردگار است. داستان و مط🍒الب زیبا 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 🍒🍒🍒🥑🥑🥑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت نگران🕊♥️ آینده ناشناخته ات نباش وقتی خدای شناخته شده ای داری... عااااشقتم خدا ..... .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚 در دانشگاهی در کانادا مد شده بود دخترها وقتی می‌رفتند تو دستشویی، بعد از آرایش کردن، آیینه را می بوسیدند تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بماند. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. به دانشجویان تذکر هم داده شده بود اما فایده‌ای نداشت. موضوع را با رییس دانشگاه در میان می‌گذارند. فردای آن روز، رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع می‌کند جلوی در دستشویی و می‌گوید: «کسانی که که این کار را می‌کنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می‌کنند. حالا برای اینکه شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چقدر سخت است، مستخدم یک بار جلوی شما سعی می‌کند جای رژ لب روی آیینه را پاک کند.» مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال را فرو کرد توی آب توالت و بعد که دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آیینه. از آن به بعد در دانشگاه دیگر هیچ کس آیینه‌ها رو نبوسید! .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخته؛ اما گاهی در زندگی باید از چیزی که دوستش داری بگذری تا به چیزی که صلاحته برسی ... آدم ها فقط ادم هستند نه بیشتر نه کمتر ! اگر کمتر از چیزهایی که هستند نگاهشان کنی انها را شکسته ای اگر بیشتر از ان حسابشان کنی انها تو را می شکنند بین این آدمها فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه ...!! .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
💡 اصطلاح «چوبکاری نفرمایید» زمانی به کار می رود که، شخصی مورد محبت و اظهار لطف بی اندازه قرار گیرد تا حدی که موجب شرمساری و خجالت او شود و شخص در مقام احترام به طرف مقابل که به او نیکی و محبت کرده است، این عبارت را می گوید. حال ببینیم این چوبکاری چیست؟ در گذشته یکی از راه های مجازات گناهکاران این بود که، متهم را با چوب می زدند. اگر حکم فرد اعدام بود با چوبهای ضخیم آنقدر به شکم متهم ضربه می زدند تا در اثر خونریزی داخلی بمیرد، در غیر این صورت متهم بر اساس میزان گناهاش فلک شده و چوب را به کف پاهایش می زدند. معمولا ترکه ی مجازات از چوب آلبالو، انار و... بود، این روش مجازات بسیار محبوب بود، چون چوب به آسانی و در همه جا یافت می شده وتهیه ی آن خرج چندانی نیز نداشت. اما از آنجاییکه متهم معمولا در انظار عمومی چوب می خورد و اگر شخص آبروداری بود که مثلا به علت عدم توانایی در پرداخت قرضش این مجازات برایش تعیین شده بود، این نحوه برخورد با او موجب شرمساری و خجالت او می شد. اصطلاح «چوبکاری نفرمایید» در واقع به معنای این بوده که مرا با چوب مجازات نکنید که موجب شرمساری من نشود، در اثر گذر زمان و اینکه دیگر مجازات چوب زدن وجود ندارد، نحوه کاربرد این عبارت عوض شده است. .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدما وقتی نتونن بفهمنت قضاوت‍‍ت میکنن! ‌ هرگز از حرفهایی که مردم درباره تو می‌گویند نگران نشو. هیچ‌گاه کوچکترین توجهی به آن نشان نده. همیشه فقط به یک چیز فکر کن: داور خداست. آیا من در برابر او روسفیدم؟ بگذار این معیار قضاوت زندگی تو باشد، تا بیراهه نروی... تو باید روی پای خودت بایستی و تنها ملاحظه‌ات این باشد که:‌ هرکاری انجام می‌دهم باید مطابق شعور خودم باشد. تصمیم‌گیرنده باید آگاهی و شعور خودم باشد. آن‌گاه خدا داور تو خواهد بود.. "اشو" .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔹شاهکار زندگی چیست؟ این که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچ‌گاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی، کلک نزنی و سوء استفاده نکنی، این شاهکار است... ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ" ﻧﮑﻨﻴﻢ. ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍی "ﺷﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ" یکدیگر ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ "ﺁﺯﺍﺭ" ﻧﺮﺳﺎنیم. ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ "ﻋﻴﻮﺏ" ﺧﻮﺩ ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ. حتی ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺩﻭﺳﺖ"ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ "ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ. ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، شاهکار است... .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk