eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.9هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
19.2هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسی که منکروجودخداست.!!! ومیگه خداوجودنداره!!! جواب👈 دکترذاکرنایک 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk ❤️❤️❤️❤️❤️
ما منوط به باور ماست👌 یک انگلیسی تصمیم گرفت که براي کشف معدن الماس به آفریقا برود. تمام دارایی خود را فروخت و رفت. زمینی خرید که کلبه اي در آن بود و فقط به جستجوي الماس پرداخت. درنهایت نتوانست چیزي پیدا کند، پس زمین و کلبه خود را براي فروش گذاشت. شخصی براي خرید آن ها آمد. اسم او کیمبرلی بود. آن ها بر روي سنگی در حیاط خانه نشستند و قرارداد را امضا کردند و صاحب قبلی رفت. وقتی او رفت، کیمبرلی کاملا اتفاقی آن سنگ را تکان داد و زیرش الماسی دید؛ و این گونه بود که معادن الماس کیمبرلی کشف شدند. الماس ها همان جایی بودند که آن مرد قبلی زندگی می کرد. او دنبال الماس همه جا را گشت به غیراز خانه خودش را. این یک داستان واقعی است. + هر چه که به دنبالش هستی در درون خود توست از درون خودت غافل نشو 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وااایی بلد نبودم 😢 چون نداشتم علاقه ای نداشتم یاد بگیرم 😞 ولی دوستم منو عضو این کانال کرد 😍 از موقعی که عضوش شدم چاق شدم 😳اونقد درست میکنم 😋و که کلی هم و بهم میدن😅 https://eitaa.com/joinchat/2818310156Ca46c257586 تازشم اونقد درست کردم که خونمون کم پیدا میشن🤣‌
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
30 دقیقه ای ⏰ 🍲 آخه کی حال داره یکساعت جلو گاز غذا بپزه😩🍲🌮🌯🍗🥗 خانمای زرنگ بیاین تا یادتون بدم چطور تو فامیل حرف اولو بزنی😉🙃 56 دستور پخت 😍(👇🏻👇🏻) https://eitaa.com/joinchat/2818310156Ca46c257586 🚨غذا های مخصوص دورهمی خانما😋👆🏻👆🏻
🌷🌷🌷 سال ، دارد تمام می شود ... دارم فکر می کنم ؛ به روزهایی که رفت ... به لحظاتی که خندیدم ... لحظاتی که اشک ریختم ... و تمامِ ثانیه هایی که کنارِ عزیزانم گذشت ... با سرعت ، مرور می کنم ؛ اتفاقاتِ خوب و بدی را که برایم افتاد ... آدم هایِ جدیدی را که وارد زندگی ام شدند ... و آدم هایی را ... که از زندگی ام رفتند ... دیگر قرار است یک جمله ی "یادش بخیر" قبل از خاطراتِ خوبِ امسالم بیاید ... قرار است امسالم بشود ؛ "پارسال" ... من تمام این روزها را زندگی کردم ، خوب هایشان برایم امید بود ، و بدهایشان برایم درس ! میانِ همین روزها بود که یاد گرفتم ؛ قوی تر باشم ... عاشق تر باشم ... مهربان تر باشم ... خدایا ، به مردمِ کشورم کمک کن ! دستی به سر و گوشِ زندگیشان بکش ... دردهایشان را درمان باش ... و دلهایشان را از همیشه شادتر کن !!! ای کاش سالِ جدید برایمان ، سالِ اتفاقاتِ خوب باشد ... کاش بادهایِ بهار ، همدلی و عشق را همه جا پخش کنند ... و کاش ابرها ، مهربانی بر سرِ این مردم ببارند ... آنقدر که انسانیت ، جانی دوباره بگیرد ! کاش سالِ پیشِ رو ، بهترین سالِ زندگیمان شود ... سالی که تنها اشکِ جاری از چشم ها ، اشکِ شوق باشد ... سالی که همگی خوشبخت باشیم ... سالی که ... دلمان نیاید تمام شود ... ! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
😂😂 خنده در حد انفجار 💨💨 💦🔥 جوک های بی تربیتی 😱😱 عکس و فیلم جنجالی♨️♨️ بیاازخنده فرش گاز بشی 👇 😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈 😹😹😹😹😹😹😹😹😹😹😹 👅👅👅👅👅👅👅👅👅👅👅 https://eitaa.com/joinchat/2693333054C726b18c796 👄👀 بچه مچه نیادا تنهایی بیا💋💋
📕 زنی که سر دو شوهر را خورده بود و شوهر سومش در مرض موت بود ، بر او گریه می کرد و میگفت : ای خواجه ،‌ کجا روی و مرا تنها به که سپاری؟ خواجه گفت : به چهارمی و پنجمی😂 ✍عبید زاکانی 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📕 📙این داستان:"افشای راز پادشاه" پادشاهی با وزیر و سرداران و نزدیکانش به شکار می رفت... همین که آن ها به میان دشت رسیدند پادشاه به یکی از همراهانش به نام جاهد گفت: جاهد حاضری با من مسابقه اسب سواری بدهی؟ جاهد پذیرفت و لحظه ای بعد اسب هایشان را چهار نعل به جلو تاختند تا از همراهانشان دور شدند. در این هنگام پادشاه به جاهد گفت: هدف من اسب سواری نبود، می خواستم رازی را با تو در میان بگذارم، فقط یادت باشد که نباید این راز را با کسی در میان بگذاری!! جاهد گفت: به من اطمینان داشته باش ای پادشاه.! پادشاه گفت: من حس می کنم برادرم می خواهد مرا نابود کند و به جای من بنشیند. از تو می خواهم شبانه روز مواظب او باشی و کوچکترین حرکتش را به من خبر بدهی. جاهد گفت: اطاعت می کنم سرور من. دو سه ماه گذشت و سر انجام یک روز جاهد همه چیز را برای برادر پادشاه گفت و از او خواست مواظب خودش باشد... برادر پادشاه از جاهد تشکر کرد و پس از مدتی پادشاه مرد و برادرش به جای او نشست... جاهد بسیار خوشحال شد و یقین کرد که پادشاه جدید مقام مهمی به او می دهد. اما پادشاه جدید در همان نخستین روز حکومت، جاهد را خواست و دستور کشتن او را داد.! جاهد وحشت زده گفت: ای پادشاه من که گناهی ندارم، من به تو خدمت بزرگی کردم و راز مهمی را برایت گفتم.! پادشاه جدید گفت: تو گناه بزرگی کرده‌ای و آن فاش کردن راز برادرم است، من به کسی که یک راز را فاش کند، نمی‌توانم اطمینان کنم و یقین دارم تو روزی رازهای مرا هم فاش می کنی 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 🍂🍂🍂🍂🍂
بلدنیستی جلوی موهاتو درست کنی بیا👇 آموزش جلوی مو دانشجویی،صافه صاف آموزش جلوی مو حالت دادن موزیر http://eitaa.com/joinchat/412221451C7eed18c2f8
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
شوهرم عاشق موهای رنگیه 💞 من نمیتونستم موهام و رنگ کنم چون به مواد شیمیایی حساسیت دارم 😔 دوستم لینک داد گفت آموزش میده 😳😍 موهام رنگ کردم ☺️😍 شوهرم عاشق رنگ موهام 💃 فرمول 👇 http://eitaa.com/joinchat/412221451C7eed18c2f8 💯
حکایت👌 پارچه فروشی می رود در یک آبادی تا پارچه هایش را بفروشد. در بین راه خسته می شود و می نشیند تا کمی استراحت کند. در همان وقت سواری از دور پیدا می شود. مرد پارچه فروش با خود می گوید: بهتر است پارچه ها را به این سوار بدهم بلکه کمک کند و آن ها را تا آبادی بیاورد. وقتی سوار به او می رسد، مرد می گوید: «ای جوان! کمک کن و این پارچه ها را به آبادی برسان». سوار می گوید: «من نمی توانم پارچه های تو را ببرم» و به راه خود ادامه می دهد. مرد سوار مسافتی که می رود، با خود می گوید: «چرا پارچه های آن مرد را نگرفتم؟ اگر می گرفتم، او دیگر به من نمی رسید. حالا هم بهتر است همین جا صبر کنم تا آن مرد برسد و پارچه هایش رابگیرم و با خود ببرم». در همین فکر بود که پارچه فروش به او رسید. سوار گفت: «عمو! پارچه هایت را بده تا کمکت کنم و به آبادی برسانم.» مرد پارچه فروش گفت:«نه! آن فکری راکه تو کردی من هم کردم». 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌹🍃 همین الان در قشنگ ترین فنجانی که داری، یک چایی تازه دم بریز کمی کنارش میوه خرد شده یا هر چی که دوست داری بزار به یک موزیکی که علاقه داری گوش کن یا در سکوتی که برات دل انگیز هست آرام بنشین، طعم چایی دل انگیزت را مزه مزه کن میتونی در چایی ات دانه هلی، غنچه گل رزی، کمی بهار نارنج یا ذره ایی زعفران بریزی و خودت را و دل قشنگت را مهمان طعمی دلنشین کنی آخه هیچ‌کسی در این دنیا مهم تر از تو نیست دوست من تو مهم ترین شخص زندگی خودت هستی... 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk