فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکی که استعداد فوق العاده ای در بازی با توپ دارد
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
❤️🍃پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد؛
👟روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش.
🌺🍃پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان.
پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم...
👈دوست خدا بودن سخت نيست.
اگر توانش رو داری دست یه نفرو بگیر
ماه رمضان حواسمون به نیاز مندا باشه
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
📚 هدیه امام حسین(ع) به میرزا تقی خان امیرکبیر
آیت الله اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت :نه با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟ جواب داد هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه ( س )؟
او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین ( ع ) حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (ع ) آمد و گفت : به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی ؛ این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم .
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکی که استعداد فوق العاده ای در بازی با توپ دارد
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
مسافر تاکسى آهسته روى شونهى راننده زد.
چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه.
راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد.
براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد.
تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت:
هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!
مسافر عذرخواهى کرد و گفت: من نميدونستم که يه ضربهى کوچولو، آنقدر تو رو ميترسونه.
راننده جواب داد: واقعاً تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه رانندهى تاکسى، دارم کار ميكنم،
آخه من 25 سال، راننده ماشين نعش کش بودم!
گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم، که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
در بازی زندگی یاد میگیری
اعتماد به حرفای قشنگ بدون پشتوانه
مثل آویختن به طنابی پوسیدهست...
یاد میگیری نزدیکترین ها به تو گاهی میتوانند دورترین ها باشند...
یاد میگیری؛
انقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی...
تا بتوانی یک روزی، تمام خودت را بغل کنی و بروی...
و در جایی که شنیده و فهمیده نشوی نمانی....
یاد میگیری؛
دیوار خوب است
و سایه درخت مطلوب است...
اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
📚#داستانکوتاه
دنیا #دارمکافات هست عبرت بگیریم
این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛
میگفت :
مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند ....
در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ...
به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ...
دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ...
مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ...
من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ...
به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ...
من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ...
آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید ..
پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم .
سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ...
در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ...
....اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید....
هرگز نتوان رست ،ز زنجیر مکافات عمل
گر نشد پای پدر ،دست پسر می شکند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
◍⃟🍁🍂
🌺جماعت آذر ماهی
نوبتی هم باشد نوبت ته تغاری های پاییز آذری های خوش قلب است...
اولین چیزی که تو را شیفته یک آذر ماهی میکند خوش قلبی و بی آلایشی اوست...
به این جماعت آذر ماهی صد ها بدی کن در عوض یک خوبی کنی تمام بدی هایی که کردی را فراموش میکنند انقدر که قلبشان رئوف و بزرگ است
تو را به خدا دل این جماعت آذر ماهی را نشکنید
این ها مانند بقیه نیستند به روی تو بیاورند که فلانی جان من از تو ناراحتم
بی سر و صدا بدون اینکه ذره ای بفهمی به یک گوشه رفته و در تنهایی خود میشکنند و میبارند...
از قشنگی هایشان برایت بگویم که انقدر این ته تغاری های پاییز شوخ طبع و بامزه هستند که همیشه کنارشان لبخند میزنی و اجازه اخم کردن به تو را نمیدهند...
ساده اند اما خیلی زرنگ و باهوش...مراقب باش حواسشان به همه جا هست...
برایت بگویم که هنگام عصبانیتشان یک زبان تیزی دارند که پایش بیفتد با همان زبانشان نابودت میکنند...
از عاشقی کردنشان برایت بگویم کافی است آن که باب دلشان است را پیدا کنند چنانی وفادار میمانند که مات و مبهوت عشقشان میشوی...
عاشق سفر هستند و بسیار خوش سفر...
اگر خواستی سفری بروی و یک آذر ماهی در زندگی ات داشتی حتما او را با خودت ببر
زیرا لذت سفرت چندین برابر خواهد شد....
اگر یک آذر ماهی در زندگی ات داری قدرش را بدان...
این جماعت آذر ماهی مروارید های فصل پاییز هستند...
.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💕#حکایت_پندآموز
سگ که استخوانی را از یک آدم مهربان دریافت نموده بود با عجله به طرف کلبه پیرزن می دوید. و برای رسیدن به خانه باید از روی پل چوبی عبور می کرد. در حین عبور کردن در درون آب رودخانه تصویر خودش را دید اما او نمی دانست آن تصویر متعلق به خود اوست. او دید یک سگ پایین پل، استخوانی بزرگ در دهان دارد. استخوانی شاید بزرگتر از استخوان خودش. سگ حریص برای گرفتن استخوان به درون رودخانه پرید. سگ حریص به سختی و تلاش زیاد جان خود را نجات داد و از رودخانه بیرون آمد. حالا او دیگر استخوان خودش را هم نداشت چون آن را هم آب برده بود. بدین شکل سگ خیس تمام شب را گرسنه ماند.
👈نادان همیشه از آز و فزون خواهی خویش خسته است
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
یک دكتر امريكایی علت تازه ی سرطان را در انسان یافته است که بوسیله تماس با اسید نیترات نقره بوجود می آید.
هر موقع کارت شارژ موبایل خریداری کردید، آنرا با ناخن نخراشید
چون حاوی یک لایه از اکسید نیترات نقره بود که ایجاد سرطان پوست مینماید.
نکات بهداشتی مهم :
1- تماس های گوشی موبایل را با گوش چپ پاسخ دهید.
2- دارو را با آب خنک میل نکنید.
3- بعد از ساعت پنج عصر، وعدۀ غذائی سنگین میل نکنید.
4- صبح ها آب بیشتر و شبها آب کمتری بنوشید.
5- بهترین وقت خواب بین ده شب تا چهار صبح می باشد.
6- بعد از صرف غذا و دارو فورا دراز نکشید.
7- هنگامی که باطری موبایل به حد اقل رسیده باشد به تماس ها پاسخ ندهید
چون در آن حالت تشعشع آن 1000 برابر می شود.
مؤسسۀ تحقیقات غذائی آمریکا
نتیجۀ جدیدی منتشر کرده است:
1. چای را با لیوان پلاستیکی ننوشید،
2. هیچ غذائی را در ورق یا ظروف پلی اتیلن میل نکنید. پلاستیک پلی اتیلن به گرما واکنش نشان داده و 52 نوع سرطان را موجب می شود.
این پیام را بخاطر کسانیکه برایتان مهم اند منتشر کنید.
مهربانی هیچ هزینه ای نداشته،
ورساندن دانش عبادت است.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk