eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.9هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
19.2هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهی 2 شاهین گرفت، آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آنها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمی کرد... پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی می گیرد. کشاورزی موفق شد! پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟ کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم! گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط را ببریم تا بتوانیم آسوده و رها زندگی کنیم. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ چند_همسری این سنت بسیار خطرناک است ، چون اگر به طور صحیح رعایت و تطبیق نشود از سنت تبدیل به ظلم میشود.... 📌با اشتراک گذارے لینڪ با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹 👇👇👇 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 🌸نیکی کردن به پدر و مادر یکی از راه های رسیدن به بهشت است🌸 🥲💔🥀 📌با اشتراک گذارے لینڪ با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹 👇👇👇 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ انسان اگر از چشم الله افتاد...!😔🖤 سخنران: مولانا بهزاد فقهی 📌با اشتراک گذارے لینڪ با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹 👇👇👇 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📕📕 در یک روستا دو نفر زنده گی می کردند یکی نقاش بود ویکی قصاب مردم آن روستا از نظر مالی ضعیف بودند نقاش از نظر مالی خوب بود مردم داء‌‌‌‌‌‌م پیش نقاش میرفتند واز او چیزی برای خوردن طلب میکردند ونقاش به مردم چیزی نمیداد مردم پشت سر نقاش بد و بیرا میگفتند باز میرفتند پیش قصاب از چیزی طلب میکردند او برایشان میداد به بعضی ها رایگان گوشت میداد به بعضی ها هم ارزان میداد وگوشت های خوب میداد بعد از چند روز نقاش وفات یافت مردم میگفتند خوب شد آن مُرد یک روز بعد از اینکه نقاش مُرده بود مردم رفتند پیش قصاب تا چیزی برای خوردن طلب کنند ولی قصاب چیزی به مردم نداد مردم پرسان کردند قبلاََ به ما میدادی حالا چرا نمیدی قصاب گفت تا الان چیزی که من بشما میدادم شب میرفتم پیش نقاش ونقاش پول گوشت های که من به شما میدادم رو میداد 40 درهم یا 50 درهم حالا او مرده ودیگه کسی پول گوشت های من را نمی دهد بعد از این مردم رفتند سر قبر نقاش وبرای او دعای خیر کردند ........وشما دوستان صدقه میدهید طوری بدهید که دست چپ شما هم خبر نشود و در باره کسی که چیزی ازش نمیدونید زود قضاوت نکنید 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ افسرده شدی ؟! 📌با اشتراک گذارے لینڪ با دوستانتان در ثواب جاریه سهیم باشید😊🌹 👇👇👇 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
👌 🌼🍃یکی از برادران از منطقه حریملاء (منطقه ای نزدیک به ریاض) تعریف می کرد که یکی از زنان آن سرزمین به سرطان خون مبتلا شد. خانمی از اندونزی برای مراقبت و انجام کارهای این زن استخدام شد و این مستخدم، زنی خوش اخلاق و دین دار بود. 🌼🍃تقریبا بعد از گذشت یک هفته صاحب خانه احساس می کند که این مستخدم وقتی دستشویی می رود خیلی طولانی در آنجا می ماند و این زمان طبیعی نیست. 🌼🍃علت طولانی ماندن او را در دستشویی سوال می کند؟ اما مستخدم گریه می کند. از او پرسید: چرا گریه می کنی؟ 🌼🍃گفت: بیست روز پیش پسربچه ای را به دنیا آوردم، وقتی از طرف سازمان جهت کار به من زنگ زدند نخواستم که این فرصت را از دست بدهم و به خاطر نیاز مالی که داشتم برای کار پیش شما آمدم و علت این که در دستشویی مدت زیادی می مانم این است که سینه های من پر از شیر می‌شود و من برای خالی کردن آن به دست شویی می روم. 🌼🍃زمانی که صاحب خانه متوجه ماجرا و نیاز مالی این مستخدم می شود کل مبلغی که قرار بود در این دو سال جهت انجام کار به او بدهد یکجا، تمام و کمال به او می دهد و می گوید: این پول حقوق و دست مزد دوسال توست این را بگیر و نزد فرزندت برو و به او شیر بده و از او مراقبت کن و به آن زن مستخدم می گوید: این شماره تلفن من است اگر بعد از دوسال دوست داشتی می توانی برگردی و پیش ما بیایی. 🌼🍃بعد از چند وقت این خانم برای انجام آزمایش نزد دکتر می رود اما متوجه می شود که اثری از سرطان نیست. دکتر از آن زن می خواهد که چند آزمایش دیگر انجام دهد اما نتیجه‌ی همه آزمایشات یکی بود و دکتر مطمئن شد که آن زن کاملا شفا پیدا کرده است. 🌼🍃 دکتر دلیل بهبودی اش را سوال می کند و آن زن در جواب این سخن رسول اللهﷺ را می فرماید: ❣ «داوو مرضاكم بالصدقة» : بيماران خود را با صدقه درمان كنيد. 🌼✨خواننده گرامی! همین حالا نیت کن و صدقه بده! شاید ندانی که با صدقه دادن بزرگ ترین مصیبت ها و بلاها را از خودت دور می کنی. حتما نباید صدقه یک چیز بزرگ باشد، هرکس به اندازه ی توانش صدقه بدهد اگرچه به اندازه نصف خرما باشد. 🌼🍃 رسول الله صل الله علیه و سلم می فرماید: «اتقوا النار و لو بشق تمرة»: خود را از آتش جهنم دور نگه داريد، اگر چه با صدقه دادن نصف خرمایی باشد. ❣ پس صدقه بدهید و به نیازمندان کمک کنید و بدانید که کفن جیب ندارد. 📘📘 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: وَوَصَّيْنَا ٱلْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ إِحْسَٰنًا احقاف/15 ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند. روزی حضرت موسی علیه‌السلام در ضمن مناجات به پروردگار عرض کرد: خدایا می‌خواهم همنشینی را که در بهشت دارم، ببینم که چگونه شخصی است! جبرئیل بر او نازل شد و گفت: یا موسی قصابی که در فلان محل است، همنشین تو است، حضرت موسی درب دکان قصاب آمد، دید جوانی شبیه شب گردان مشغول فروختن گوشت است، شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل رفت، حضرت به دنبال او رفت تا به منزل رسید به جوان گفت: مهمان نمی‌خواهی؟ گفت: بفرمائید، موسی را به درون خانه برد. حضرت دید جوان غذائی تهیه نمود، آنگاه زنبیلی از طبقه بالا آورد، پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او را شستشو داد، غذا را با دست خود به او خورانید. موقعی که خواست زنبیل را به جای اول بیاویزد، پیرزن کلماتی را گفت که مفهوم نبود؛ بعد جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند. آن حضرت سؤال کرد، حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ عرض کرد: این پیرزن مادر من است، چون وضع مادی‌ام خوب نیست کنیزی برایش بخرم، خودم او را خدمت می‌کنم، پرسید: آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟ گفت: هر وقت او را شستشو می‌دهم و غذا به او می‌خورانم می‌گوید: خدا ترا ببخشد و همنشین و هم درجه حضرت موسی در بهشت گردی.. حضرت موسی فرمود: ای جوان بشارت می‌دهم به تو که خداوند دعای مادرت را مستجاب کرده، جبرئیل به من خبر داد در بهشت تو همنشین من هستی. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 آیت الله بهجت : شب که انسان می خوابد، ملائکہ موکل بر انسان، او را برای نماز بیدار میکنند و بعد چون انسان اعتنا نمی کند‌و دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند. دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند . . . این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیست ! بلکه بیداریهای ملکوتی اسه که به وسیله فرشتگان انجام می گیرد اگر انسان استفاده کرد و برخاست آنها تقویت و تایید می کنند، و روحانیت می دهند. وگرنه متأثر می شوند و کسل بر می گردند. اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی بینید، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمایید ! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 در زمان خلافت امام على (علیه السلام) در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندى در نزد یک مرد مسیحى پیدا شد. على (علیه‌السلام) او را به محضر قاضى برد و اقامه دعوى کرد که این زره از آن من است، نه آن را فروخته‏‌ام و نه به کسى بخشیده‏‌ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته‏‌ام. قاضى به مسیحى گفت: خلیفه ادعاى خود را اظهار کرد، تو چه مى‏‌گویى؟ او گفت: این زره مال خود من است و درعین‌حال گفته ي مقام خلافت را تکذیب نمى‏‌کنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد). قاضى رو کرد به على (علیه‌السلام) و گفت: تو مدعى هستى و این شخص منکر است، علی‌هذا بر تو است که شاهد بر مدعاى خود بیاورى. على (علیه‌السلام) خندید و فرمود: قاضى راست مى‌‏گوید، اکنون مى‌‏بایست که من شاهد بیاورم، ولى من شاهد ندارم. قاضى روى این اصل که مدعى شاهد ندارد، به نفع مسیحى حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد. مرد مسیحى که خود بهتر مى‏‌دانست که زره مال کیست، پس‌ازآنکه چند گامى پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نیست، از نوع حکومت انبیاست و اقرار کرد که زره از على (علیه‌السلام) است. طولى نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم على (علیه‌السلام) در جنگ نهروان مى‏‌جنگد. ٦٣ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 روزی سلیمان پیامبر در میان اوراق کتابش جانوران ریزی را دید که صفحات او را خورده و فرو برده اند. در خیال خود از خداوند میپرسد: غرض از خلقت اینها چه بوده است؟ در حال به سلیمان خطاب میرسد که به جلال و جبروت خودم سوگند که هم اکنون همین سوال را این ذره ناچیز درباره خلقت تو از من پرسید... داستانهای امثال 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 در زمان حضرت موسی(ع) دو نفر به زندان افتادند. پس از مدتی آنها را رها ساختند، یکی چاق و سرحال بود و دیگری لاغر و ضعیف گشته بود. حضرت موسی از آن مرد چاق پرسید: چه سبب شد که تو را فربه ساخت؟ گفت: گمانم به خدا نیک بود و حسن ظن به خدا داشتم. از دیگری پرسید: چه چیز سبب شد که تو را بدحال و لاغر ساخت؟ گفت: ترس از خدا، مرا به این حالت افکنده است. حضرت موسی(ع) دست به سوی خدا برداشت و عرض کرد: بارالها! گفتار این دو نفر شنیدم، مرا آگاه ساز که کدام یک برترند؟ و خداوند فرمود: آن که گمان نیک و حسن ظن به من دارد، برتر است. ٤ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk