فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت روباه دم بریده
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
📚#داستانکوتاه
کاسپارف شطرنج باز معروف
در بازی شطرنج به یک آماتور باخت.
همه تعجب کردند و علت را جویا شدند.
او گفت :
اصلاً در بازی با او نمیدانستم که آماتور است، برای این با هر حرکت او دنبال نقشه ای که در سر داشت بودم. گاهی بخیال خود نقشه اش را خوانده و حرکت بعدی را پیش بینی میکردم.
اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری میدیدم، تمرکز میکردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم، آنقدر در پی حرکتهای او بودم که مهره های خودم را گم کردم.
بعد که مات شدم فهمیدم
حرکت های او از سر بی مهارتی بود.
بازی را باختم اما درس بزرگی گرفتم. «تمام حرکتها از سر حیله نیست آنقدر فریب دیده ایم و نقشه کشیده ایم که حرکت صادقانه را باور نداریم و مسیر را گم میکنیم..... و می بازیم!!!»
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطههامون میکنیم این است که:
نیمه میشنویم،
یک چهارم میفهمیم،
هیچی فکر نمیکنیم،
و دوبرابر واکنش نشان می دهیم.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
19.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زندگی👌
صحبتهای دکتر انوشه درمورد:
امتحان گرفتن جالب از 2نفر
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
حتما بخونید بعد اگه خوشتون اومد التماس دعا
حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟
حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان.
تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد.
اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر می شه »
دوباره حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان.
مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشهی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ سادهای با خط زیبا نوشته بود:
امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسيار دردش آمد ...
یک مومن او را دید و گفت:حتماْ گناهی انجام داده ای!!!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد! یک یوگيست به او گفت : این چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایين انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...!
آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد میکند
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
♡
😱
کلی چالش های اینستایی دارم براتون 😘
کلیپ های #طنز و #جک های خنده دار 😂
#دابسمش و #سوتی های جدید 😍
چالش بستنی فروش دیدی 🤔 بیا اینجاست👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3093430350C6289eb069b
بدو بیا سوپرایز دارم 🙈🏃♂
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
♡
دختری و عضو این کانال نیستی 😱
کانال #دختران_شاد آدرسش اینجاست
زود جوین شو👇👇👇👇
هرچیزی که یه دختر شاد می خواد اینجاست 😍😘
http://eitaa.com/joinchat/835321856C51e3713201
#دکور_اتاق 🦋 #خودآرایی •-• ⃟💅 #مدل مو 💇♀ #ست_لباس #پروفایل_فیک ᜴⃝۪۪۪۪ٖ⃕𝄽 ̤⃝꯭⃭݊
➖⃟💕•• вe wнaт yoυ wanтْ
گوشی تو خوشکل کن 📲😎🌈
تو سرزمین #پرنسس ها🧚♀
آدم نمیداند در درون قلب دیگران چه میگذرد!
وقتی كسی میگوید «دوستت دارم» مشخص نیست كه چرا و چگونه دوستت دارد.
دلیل به وجود آمدن این حس كه او دوست داشتن فرض كرده٬ كدام خصوصیت توست.
و خود این حس در قلب او چقدر با چیزی كه تو «دوست داشتن» قلمداد میكنی متفاوت است…؟
یادم میآید بچه بودم (شش-هفت ساله) یک نقاشی ساده از دو تا بچه (یک دختر، یک پسر) كه داشتند با هم حرف میزدند توی یکی از کتابهای خواهر بزرگترم دیدم! دختر به پسر گفته بود: «من ماهی خیلی دوست دارم»
و توی ابر فكر بالای کلهاش، یک ماهی قرمز داشت توی تُنگ شنا میكرد. بعد پسر گفته بود: «من هم همینطور»…
و توی كلهی او یک ماهی بود كه داشت توی ماهیتابه جلزو ولز میكرد…!
یادم میآید تا مدتها هر وقت میخواستم بگویم فلان چیز را "دوست دارم"، به تتهپته میافتادم!
كه حالا نوع دوست داشتنم را چطور توضیح بدهم تا اشتباه نشود!
تا همین امروز هم فكر میكنم به هر كس گفتهام «دوستت دارم» نفهمیده چطوری دوستش داشتهام، و اگر كسی جایی پیدا شده كه خیال کرده مرا دوست دارد در نهایت به شیوهی خودش دوست داشته..
#سیمين_بهبهانی
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔴یلدا از کجا اومده و چرا انار و هندوانه باید درین شب حتما باشه؟
شب یلدا یا شب چله طولانی ترین شب ساله و بر اساس فرهنگ ایرانی شب یلدا شب تولد میترا یا خدای خورشیده. این شب از نظر ایرانیان باستان شب نحسی بوده، چون علاوه بر سرمای سخت زمستون، اهریمن تاریکی حمله میکرده و این حمله باعث طولانی تر شدن شب میشد. برای همین ایرانیان برای دفع بلا و نحسی تا طلوع خورشید بیدار میموندند و دور آتیش (که از خانواده خورشیده) شادی میکردن و سفره می انداختند تا خورشید روحیه بگیره و پیروز بشه و تا طلوع خورشید منتظر می موندن و پیروزی نور بر تاریکی را جشن میگرفتن.
کرمانیها معتقد بودن قارون در این شب به شکل یه هیزم شکن در خونه ها را میزنه و به اونا هیزم میده. این هیزمها بعدا به شمش طلا تبدیل میشن و بنابراین کسی نباید خواب بمونه. چون برکت از دستش میره! این رسم یادآور بابانوئل در کریسمس هم هست. یلدای ایرانی و کریسمس از یک مایه سرچشمه گرفته.
چرا انار توی شب یلدا واجبه؟ انار در آیین ایرانی درختی مقدسه. انار مظهر باروری و فراوانیه و گفته میشه که الهه عشق با دستای خودش انار را در زمین کاشت و عشق به شکل اناره. ایرانی ها انار را میوه آبستنی میدونستن و حتی در زیارتگاه ها درخت انار میکاشتند و میکارند. در مسیحیت هم انار نماد جاودانگیه و حضرت عیسی را به شکل کودکی که انار توی دستش بود تصویر میکردن.
هندوانه هم یکی از ارکان سفره شب یلداست! که همیشه به شیوه های جذابی تزیین میشه، اما چرا هندوانه؟ هندوانه یادآور گرمای تابستان و حرارته. باور بر این بود که، اگر مقداری هندوانه در شب یلدا بخورید در سراسر زمستان طولانی، سرما و بیماری سراغتون نمیاد
که واقعا هم هندوانه خیلی خاصیت داره و نمیذاره کسی سرما بخوره!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
🔴#انگشتان دست هایتان را مانند تصویر بالا👆، به شکل یک J سر و ته در آورید و ناخن هایتان را روی هم بگذارید🧐
⁉️#سوال: بین ناخن هایتان چه چیزی میبینید ؟🤔
1⃣:هیچ فاصله ای بین ناخن ها وجود ندارد
2⃣:بین ناخن ها لوزی ایجاد شده است
✅جهت #مشاهده_پاسخ کلیک کن😍👇
http://eitaa.com/joinchat/552206356Ca4618696f7
❌جواب حیرت آور است😍👆
جواب در کانال سنجاق شده 😍
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
خدا به وسیله این پرنده ها برات رزق دنیوی و اخروی فرستاده روی یه پرنده کلیک کن ببین خداوند چه هدیه قشنگی😍 برات فرستاده👇
🕊 🕊 🕊
🕊 🕊 🕊 🕊 🕊
🕊🕊 💓💓 🕊🕊
🕊 🕊 💓🎁💓 🕊🕊
🕊🕊 💗💗 🕊🕊
🕊 🕊🕊🕊 🕊
🕊 🕊 🕊
دست فرشته های خدارو رد نکن👆
مردی بود كه هر كار میكرد نمیتوانست اخلاص خود را حفظ كند و ریاكاری نكند،
روزی چاره اندیشی كرد و با خود گفت:
در گوشهی شهر مسجدی متروك هست كه كسی به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمیكند، خوبست شبانه به آن مسجد بروم تا كسی مرا ندیده خالصانه خدا را عبادت كنم
در نیمههای شب تاریك، مخفیانه به آن مسجد رفت، آن شب باران میآمد و رعد و برق و بارش شدت داشت.
او در آن مسجد مشغول عبادت شد در وسطهای عبادت، ناگهان صدائی شنید با خود گفت:
حتماً شخصی وارد مسجد شد، خوشحال گردید كه آن شخص فردا میرود و به مردم میگوید این آدم چقدر خداشناس وارستهای است كه در نیمههای شب به مسجد متروك آمده و مشغول نماز و عبادت است.
او بر كیفیت و كمیت عبادتش افزود و همچنان با كمال خوشحالی تا صبح به عبادت ادامه داد، وقتی كه هوا روشن شد و به آن كسی كه وارد شده بود، زیر چشمی نگاه كرد دید آدم نیست بلكه سگ سیاهی است كه بر اثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است.
بسیار ناراحت شد و اظهار پشیمانی میكرد و پیش خود شرمنده بود كه ساعتها برای سگ عبادت میكرده است خطاب به خود كرد و گفت:
ای نفس، من فرار كردم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خود، اَحدی را شریك خدا قرار ندهم، اینك میبینم سگ سیاهی را در عبادتم شریك خدا قرار دادهام، وای بر من چقدر مایهی تأسف است كه این حالت را پیدا كردهام.
📚منتخب قوامیس الدرّر
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk