🌸🍃🌸🍃
#مراقب_شیطان_باش
يكي ازاولياءخدا قضيه اي نقل ميكرد:
شبي مشغول خواندن قرآن بودم تارسيدم به آيه ي "إنّه يراكم هو وقبيله من حيث لا ترونهم" "هماناشيطان وبستگانش شما راميبينند ازجايي كه شما آنهارا نميبينيد"
باخودگفتم معناي ظاهري آيه معلوم است كه بالاخره شيطان از جنّ است وجن درلغت به معناي پوشيده است؛ اما گويا معناي باطني آيه رامتوجه نميشوم !
درهمين افكار بودم كه عالَمي برايم پيش آمد وشيطان ظاهرشد وگفت: آمده ام باتوبحث كنم،پاشو بيا!
ديدم همين قدم اول بايدبااومخالفت كنم،گفتم نمي آيم، توبيا!
شيطان باهمه تكبرش آمد!
يك ساعت بحث عالي فلسفه وكلام كرديم ودر آخر مغلوبش كردم وپيروز بحث شدم!
به شيطان گفتم:
با اين همه اسم ورسمت، مغلوب شدي!
شيطان خنده اي كردوگفت:
آقا سيد! فقط خواستم يك ساعت ازعمرت را تلف كنم!
آن صحنه تمام شد! معناي آيه را فهميدم؛
يعني شيطان به هركس از يك جا ضربه ميزند
مراقب شيطان باش
#استاد_فاطمی_نیا
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
خدمت استاد اخلاق آیت الله جاودان نشسته بودیم؛ صحبت در مورد صلوات و استغفار شد، ایشان فرمودند: صلوات مانند عسل است (شیرین و لذتبخش)؛ استغفار مانند دارو است و انسان مریض باید دارو مصرف کند تا خوب شود و امثال ما معمولا مریض هستیم.
در ادامه فرمودند: مشهد، خدمت آیت الله بهجت بودیم ایشان در جواب نامه ای که در مورد اختلاف زن و شوهری بود توصیه به استغفار میکردند و در همان حین شخصی نزد ایشان آمد و برای گشایش رزق درخواست ذکری کرد که ایشان در جواب به او نیز فرمودند زیاد استغفار کن.
پيامبر اكرم: «آيا شما را به (عامل) دردهايتان و (عامل) دوايتان آگاه نگردانم؟ (عامل) دردهایتان گناه است و (عامل) دوایتان استغفار است».
#نقل_قول
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#يكي_ما_را_ميبيند
فقیری پسری کم سن و سال
داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند.
سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.
فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «هو الله الّذی یری کلّ احد و یعلم کلّ شیء؛ او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#شوخی_با_نامحرم_ممنوع
تو فامیل، تو دانشگاه، تو محلِ کار و .... همهى افراد سالم نيستند.
بعضیا قلبشون بیماره، به خاطر همین در نامحرم طمع میکنند.
فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَض
به خاطر همین باید طورى حرف بزنیم كه
هم نحوه بیان ما خوب باشه.
هم محتوای حرف ما خوب باشه که حریمِ محرم و نامحرم حفظ بشه.
یعنی:
با ناز و کرشمه حرف نزنیم
با نامحرم هر حرفی رو هم نزنیم
این سفارش قرآنه:
«فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً(احزاب/32)
پس به ناز سخن مگویید تا آنكه در دلش بیمارى است طمعی پیدا کند و نیکو و شایسته سخن بگویید.
هر چند که در واقع، كسى كه قلبش بيماره مشکل داره و ایراد از اون هست، ولی ما هم نبايد كارى كنیم كه اونو تحريك كنیم
باید طوری حرف بزنیم که حتی باعث گناه یک نفر هم نشیم
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
اعمش میگوید: در مدینه کنیز سیاه چهره نابینائی را دیدم که آب به مردم میداد و میگفت: به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام بیاشامید، بعد از مدتی او را در مکه دیدم که بینا بود و به مردم آب میداد و میگفت:
«به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام آب بنوشید، به افتخار آن کسی که خداوند به واسطه او بینائیم را به من بازگردانید!»
نزدیک رفتم و به او گفتم قصه بینایی تو چگونه است؟
گفت: روزی مردی به من گفت:«ای کنیز تو آزاد شده علی بن ابی طالب و از دوستان او هستی؟»
گفتم: آری.
گفت: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَتْ صَادِقَهً فَرُدَّ عَلَیْهَا بَصَرَهَا «خدایا اگر این زن راست میگوید: [و در محبت خود به علی علیه السّلام] صادق است، بینائیش را به او برگردان»
سوگند به خدا، بعد از این دعا، بینا شدم و خداوند نعمت بینائی را به من بازگردانید، به این مرد گفتم: تو کیستی؟
گفت: أَنَا الْخَضِرُ وَ أَنَا مِنْ شِیعَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع. من خضر هستم، و من شیعه علی بن ابیطالب علیه السّلام میباشم.
#بحارالانوارج٤٢ص٩
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#حق_پدر_و_مادر
از محضر مقدّس خاتم الأنبياء (ص) سؤال شد ، ای رسول خدا ! حقّ پدر چيست ؟حضرت فرمود اينكه تا زنده است ، از او اطاعت كنى
سؤال شد ، حقّ مادر چيست ؟
حضرت فرمود هيهات ، هيهات (که کسی به حقّ مادر برسد) ، اگر کسی به تعداد ريگهای بيابان ، و به اندازه قطره هاى باران در همه عمر دنيا در برابر مادرش بايستد ( و خدمت كند ) ، معادل روز باردارى مادر و حملِ فرزند در شكم نمی شود
#مستدرك_الوسائل_ج١٥ص١٨٢
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#فقيرترين_افراد
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از اصحاب خود پرسیدند :
فقیر کیست؟
اصحاب پاسخ دادند:
فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد.
حضرت فرمودند :
آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست، بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند، و روانه آتش دوزخ می نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است.
#بحارالانوارج٧٢ص٦
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
طبق روایت معتبری که از امام سجاد (ع) نقل شده است به هنگام فرارسیدن روز قیامت خداوند به اسرافیل دستور میدهد که در صور بدمد،
وقتی اسرافیل دستور الهی را اجرا نموده و در صور میدمد ناگهان صدای هولناکی از آن به سوی زمین برمی خیزد،
آن صدا به اندازهای ترسناک است که تمام موجوداتی که روی زمین هستند از جن و انس گرفته تا شیاطین خبیث، همه و همه در اثر آن غش کرده و میمیرند. سپس عالم را سکوتی هولناک فرا میگیرد..
در ادامه همین روایت امام چهارم میفرماید:
سپس خداوند به عزرائیل میفرماید: ای عزرائیل چه کسانی باقی ماندهاند؟
فرشتهی مرگ میگوید: «أنت الحی الذی لا یموت» شما که هیچ گاه نمیمیری و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من.
خداوند به عزرائیل دستور میدهد که روح آن سه فرشتهی مقرّب درگاهش را قبض کند.
سپس خداوند به او میگوید: چه کسی زنده مانده است؟ عزرائیل جواب میدهد: بندهی ضعیف و مسکین تو عزرائیل
در این هنگام از طرف خدا خطاب میرسد: بمیر ای ملک الموت.
عزرائیل صیحه ای میزند که اگر این صیحه را مردم پیش از مرگ خود می شنیدنددراثر آن میمردند.
وقتی تلخی مرگ در کامش پدیدار میشود، میگوید: اگر میدانستم جان کندن این مقدار سخت و تلخ است، همانا در این باره با مؤمنین مدارا میکردم.
در این هنگام خداوند خطاب میکند:
ای دنیا کجایند پادشاهان و فرزندانشان؟ کجایند ستمگران و فرزندانشان؟ کجایند ثروت اندوزانی که حقوق واجب خود را ادا نکردند؟
امروز پادشاهی عالم از آن کیست؟ هیچ کس پاسخ نمیگوید. آنگاه خداوند خود میفرماید: (لله الواحد القهار) پادشاهی از آن خداوند یگانه و قهار است.
ارشاد القلوب إلی الصواب، نوشته دیلمی، ج1، ص54
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#تحكيم_خانواده
از هر خانم متاهلی بپرسید که موقع جروبحث کردن با همسرش چه چیزی بیشتر از همه آزارش میدهد، اکثرشان جواب میدهند که قبول نکردن و شانه خالی کردن شوهرشان از اشتباهاتش آزاردهندهترین چیزیست که در طول دعواها و سوتفاهمها پیش میآید.
این یک واقعیت انکارنشدنیست که اغلب مردان تمایل چندانی به ابراز پشیمانی و عذرخواهی کردن ندارند. عذرخواهی صمیمانهای که از ته قلب باشد، بهترین و سریعترین راه حل برای ترمیم روابط است.
باید قبول کنیم که در هر کدورتی دو طرف مقصر هستند و باید هرکسی به نوبه خودش و به اندازه سهمی که در آن دلخوری داشته، عذرخواهی کند. از ادای جملاتی چون «متاسفم!»، «ببخشید»، «جبران میکنم» و… نترسید و آن را راحت در جای مناسب خود بهکار ببرید
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
آیت الله فاطمی نیا:
سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا می داد. از آیت الله بهاالدینی راز این سید را پرسیدم، با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند:
درِ آتش را بسته بودند.
پیامبر اکرم (ص):
ای ابوذر! هیچ چیزی برای زندانی شدنِ طولانی، شایسته تر از زبان نیست.
(وسائل الشیعه، کتاب حج، باب وجوب حفظ اللّسان)
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
یکی از پیغمبران گفت:
بار خدایا! نعمت بر کافران می ریزی و بلا بر مؤمنان می گماری؛ این را سبب چیست؟
خداوند سبحان و قادر و متعال فرمود: بندگان را - خوب یا بد - بلا و نعمت، همه از من آید
مؤمنان را بلا فرستم تا به وقت مرگ، پاک و بی گناه مرا بینند و نزد من آیند
چون بلایی بر کسی می گمارم، گناهان وی را به بلاهای این جهان، کفاره دهم و بپوشانم
و کافر را نعمت ها دهم تا نیکی های او را در این دنیا، پاداش داده باشم که تا چون نزد من آید و مرا بیند، بر من هیچ حقی نداشته باشد و من در گرو نیکوهای او نباشم
پیغامبر گفت: اگر چنین است، بهتر آن که همان سان باشد که تاکنون بوده است
برگرفته از: غزالی، کیمیای سعادت، ج 2، ص 383
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
پسربچهای برای سفر به شهر بغداد آماده می شد تا در آنجا درس بخواند و علم بیاموزد...
مادرش به او چهل دینار سپرد تا آن را خرج کند، سپس به او گفت: فرزندم با من عهد کن که هیچگاه و در هیچ کاری دروغ نگویی⛔
پسرک به او قول داد که چنین کند، آنگاه همراه قافله خارج شد و رفت...
هنگامی که در صحرا راه میسپردند، گروهی از دزدان به آنها یورش بردند و پول و اموال آنها را غارت کردند، سپس یکی از مزدوران گروه به پسرک نگاهی کرد و از او پرسید: آیا تو هم چیزی به همراه داری؟
پسر پاسخ داد: چهل دینار!!
دزد خندید و گمان کرد که پسر قصد شوخی دارد و یا دیوانه است
از این رو او را گرفت و نزد رهبرشان برد و او را از آنچه پیش آمده بود با خبر ساخت
رهبر دزدان گفت: پسرم چه چیزی تو را به راستگویی واداشت؟!
پسر گفت: من با مادرم پیمان بستم که راستگو باشم، حال بیم آن دارم که به عهدم خیانت کنم
رهبر سارقان از گفته پسر سخت متاثر شد و گفت: دارائیت را آشکار کردی تا مبادا به عهد خود با مادرت خیانت کنی و من بیم دارم که به عهدم با خداوند خیانت ورزم😔
آنگاه به دزدان دستور داد هر آنچه را که از قافله ستانده بودند بازگردانند، سپس رو به پسرک کرد و گفت: من با دست کوچک تو به آغوش خداوند بزرگ بازمیگردم و توبه می کنم..😔
دیگر دزدان نیز به رهبرشان گفتند: تو بزرگ ما در راهزنی بودی امروز بزرگ ما، در بازگشت به سوی پروردگار هستی آنگاه همگی توبه کردند...
📙 هم قصه هم پند
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk